روان کاوی هیچگاه نمی تواند راز سیگار را دریابد. و شاید هیچ کس تاکنون راز سیگار را در نیافته باشد. سیگار تحقق این آرزوی دیرینه است که نفس کشیدن ما مصرف کردن ما باشد. حلقه ی ناگزیر و توالی پرشتاب غریزه عشق ( مکیدن و فروبردن) و غریزه ی مرگ ( بیرون دادن و بر باد دادن)..مکیدن ، پک زدن ، ارضای شهوت است. اولین نسخه ی تولید ِ میل . بیرون دادن دود از ریه ، اطفای شهوت است ، که از منطق هرز پیروی می کند. پس سیگار کشیدن ، پروسه ی کامل یک مصرف نمادین و پرشتاب است.
ارزش مصرف تنها تجلی انسانی است که انسان از خویشتن بر روابط اجتماعی ِ جامعه ی طبقاتی، در زبان کالاها ، برجا می گذارد . به همین جهت سیگار کشیدن ، تجلی اجتماعی مصرف کردن بدون آنکه واقعا مصرفی صورت بگیرد. گاز زدن ، لیسیدن ، فوت کردن ، جویدن ، بلعیدن و ریدن و ... همه و همه ، همراه با هم ، پروسه ی کامل فرآیند های جسمانی و منطق جذب هستند ، اما اگر یکی از آنها به تنهایی ظاهر شود ، بدون آنکه پروسه ی جسمانی در کار باشد، آنگاه منطق هرز رخ می دهد. مصرف قربانی و نمادین می شود و وارد امر اجتماعی می گردد.مثلا آدامس جویدن، (بدون بلعیدن و فروبردن )نمادین و اجتماعی است. مثلا می تواند نمادی باشد از خونسردی و اعتماد به نفس نوجوانان در مقابله کرنشی که نظام آموزشی بزرگسالان از آنها خواستار اند.تف کردن ، بادکردن آدامس ، باد دادن گاز معده و روده، لزبیا و ساک زدن و...همگی از منطق هرز پیروی می کنند. مصرف دو سویه دارد: دو شبح : اولی منطق جذب ، منطق ساخت ِ و بازتولید بدن و نیروی کاری ما ، ذهن و حیات ما. دومی منطق هرز ، منطق نابودی و از دست دادن . مصرف یعنی بقای خود به بهای نابودی کالا. یعنی منطق جذب "خود" و منطق هرز "دیگری". سیگار منطق جذب را حذف می کند تا با منطق کاملا هرز خود و دیگری ( سیگار که نمادی از "نیروی کار یا زندگی و عمر ما به مثابه یک کالاست ) سطحی نمادین اما جدید و مقاوم در برابر قلمروی نمادین و مسلط ایجاد کنند. این نوعی مقاومت در برابر بازتولید است.
فروید می گوید اگر ارضای شهوت نوزادان ، مکیدن پستان مادر باشد ، مکیدن شست خودارضایی آنان محسوب می شود.پس کودک از همان ابتدا یاد می گیرد که هدف ارضا ، منطق جذب نیست ( مهم نیست که واقعا شیری به درون معده ی شما سرازیر می شود یا نه ) بلکه منطق هرز است. این اولین تمهید اجتماعی برای ورود به فرهنگ است. کاملا نمادین است و نه اصلا رویکردی پیشا زبانی اما در مقابل خُرد – نمادین است. نوعی مقاومت است. مقاومت در مقابل بازتولید. در مقابل بدنی که توسط فرهنگ و بازار کار تحت تسلط در می آید.
سیگار شاید کمتر از هر چیز دیگری مخدر باشد ، چه کسی به نیکوتین نیاز دارد ؟! وقتی گرگ به گله می زند ده گوسفند را زخمی می کند و فقط با یک گوسفند باز می گردد. گرگ از منطق هرز پیروی می کند. در جهان وفور و فراوانی ، شما فقط بیش از آنکه مصرف کنید ، نابود می کنید. منطق هرز در این جهان ، از منطق جذب پیشی می گیرد. کلکسیونر ها هم در مقابل منطق جذب مقاومت می کنند. آنها اشیا را برای مصرف صرف گردآوری نمی کنند بلکه می خواهند جهان وفور و فراوانی را برای خود شبیه سازی کنند تا در نهایت با یک اقدام بزرگ و فداکارانه کل آن کلکسیون را یکجا به فروش برسانند یا حتی آنرا ببخشند! این لحظه ی اوج هرز است. در منطق هرز ، غریزه ی مرگ بیشتر از غریزه ی ارس ما را هدایت می کند. این غریزه ، تنها در جامعه ی پسا طبقاتی تحقق می یابد. جایی که ستاره ی میل ، به سیاهچاله ی مرگ تبدیل شده باشد. اما منطق هرز ، در جامعه طبقاتی تنها نوعی ساخت مقاومت با قربانی کردن خویش است.
خانواده ، دقیقا میل را با منطق جذب نگاه می کند : عشق ابدی ، تولید مثل ، وصلت خانوادگی ، افزایش و مشارکت در سرمایه ، اشتراک در زندگی. همه چیز در هم جذب می شود. بدنها ، سکس را برای جذب می خواهند . به شهوت تنها به عنوان نوعی نیاز نگاه می شود که می توان براحتی رفع نمود.مثل این است که از خوردن تنها رفع نیاز گرسنگی با ناهار وشام را درک کنیم و هرگز در زندگی تنقلات ، دسر ، چایی و.. نخوریم . در مقابل هرزگی منطق هرز است که می خواهد خود را در جهانی از وفور و فراوانی غرق سازد.
کار بیگانه شده ای که به کارفرما فروخته می شود ، منطق جذب است . نیروی کاری شما در مقابل مقدار مشخصی از ثروت برای بازتولید همان نیروی کاری ، خریداری می شود. دو جذب همزمان صورت می گیرد: منطق جذب ، منطق بازتولید. بازتولید تنها جذب را می فهمد. هر گونه هرز ، بازتولید را غیرممکن می کند. در مقابل کار در زمان فراغت . مانند کاری که شما از روی علاقه یا برای هنر و... انجام می دهید ، کاملا از منطق هرزپیروی میکند. در اینجا شما نیروی کاری خودتان را به خودتان نمی فروشید. مسئله اصلا زمان کاری نیست. کار و وقت شما ممکن است کاملا به هرز برود. تمرین های سخت ورزشی ، بازی ها و سرگرمی ها همگی از این منطق هرز تبعیت می کنند. شاید نمونه ی کامل منطق هرز ، جدول حل کردن باشد که برخلاف منطق جذب و بازتولید انتقال دانش است. ( جدول حل کردن : این خرد- مقاومت کارمندی در مقابل زمان منظم اداری برای جذب نیروی کار)
بنابراین اگر در فرآیند مصرف ، منطق جذب بر منطق هرز غلبه یابد ، هیچ شکل انسانی از این مصرف وارد امراجتماعی نمی شود. برعکس اگر مصرف فقط منطق هرز باشد مانند سیگار کشیدن ، در این صورت مصرف به صورت خشونت و مقاومتی نمادین به خود می گیرد. تنها در جامعه وفور و فراوانی یا در کمون است که منطق جذب و هرز ، در یک توازن مشخص وارد امراجتماعی می شوند. یعنی هم واقعا انسانها مصرف می کنند و هم مصرف آنها ، در روابط اجتماعی آنها انعکاس می یابد.
No comments:
Post a Comment