از مجموعه جزوات آموزشی
امین قضایی
معمولا واژه ی ایدئولوژی را در بین نوشته های روزنامه نگاران ، سخنان جامعه شناسان و تحلیل گران سیاسی و روشنفکران می شنویم . مثلا اینکه حکومت های کمونیستی برخلاف جهان غرب ، با ایدئولوژی اداره می شدند و می شوند. یا مثلا روشنفکری ادعا می کند که من به هیچ ایدئولوژی و به هیچ ایسمی وابستگی یا اعتقاد ندارم. ممکن است مردم دقیقا متوجه منظور گوینده از کاربرد واژه ی ایدئولوژی نشوند ، ولی واقعیت این است که اغلب این مدعیان هم مفهوم ایدئولوژی را نمی دانند و در معنایی به کار می برند که پوچ و بی معناست. در واقع ایدئولوژی بسیار بد به کار می رود و هیچ کس ، حتی اندیشمندان بزرگ هم مفهوم پردازی دقیقی از آن نکرده اند.
در زبان رسانه ها معمولا ایدئولوژی به صورت مجموعه ی منجسمی از عقاید و باورها به کار می رود که توسط حاکم و مذهبین و غیره با جزم اندیشی یا زور و قدرت و بعضا فریب به مردم حقنه می شود. اما در میان جامعه شناسان ایدئولوژی کاربرد وسیعتری پیدا می کند و حتی باورها و سنن عامه را هم در بر می گیرد. برخی هم ایدئولوژی را مجموعه احکام و روش های زیستن می دانند که از یک جهان بینی حاصل شده است. هیچکدام این دیدگاه ها دقیق نیست چون در واقع متناقض نما است. اول آنکه تنها دولت ها و مذاهب نیستند که عقاید و احکام و دستورالعمل هایی را برای زندگی به مردم تحمیل می کنند ، خانواده ، سنت و فرهنگ و حتی دانشمندان و خود جامعه شناسان هم این کار را می کند. پس نمی شود واژه ی ایدئولوژی را به حکام محدود کرد. از طرفی ایدئولوژی را نمی توان با جهان بینی یا علم و دانش حقیقی مجزا کرد ، چون تاریخ علم و فلسفه بوضوح نشان داده که در پشت بسیای از عقاید به ظاهر علمی هم ، قدرت نهادها و منافع گروهی از انسانها حاکم است. در نهایت اگر هم ایدئولوژی آنچنان کلی است که تمامی اگاهی ها و سخنانی که بشر تولید کرده را در بر می گیرد، پس چه چیزی ایدئولوژی نیست و اصلا کاربرد این مفهوم چه معنایی به خود می گیرد ؟ بنابراین هرکدام از این نظرگاه ها درباره ی ایدئولوژی در مفهوم پردازی دقیق این واژه ناتوان می ماند.
تری ایگلتون ، یکی از نظریه پردازان مارکسیست در دنیای انگلیسی زبان در کتاب "درباره ی ایدئولوژی" تلاش می کند که با ذکر تعابیر متفاوت ایدئولوژی در نظریه ی متفکران مارکسیست در طول تاریخ، دیدگاه دقیقتری از این واژه بدست آورد. اما در نهایت باز هم هیچ تفسیر دقیق و بدون تناقضی بدست نمی آید. تا زمانی که نفهمیم چرا این مفهوم مهم است ، جمع بندی از این مفهوم به درد نخواهد خورد. اشتباه بسیاری از جمله آلتوسر در این تصور است که ایدئولوژی را به عنوان یک رویکرد در نظر نمی گیرد بلکه تصور می کند برخی از آگاهی یا ایدئولوژیک هستند و یا نیستند. در واقع وقتی ایدئولوژی یک رویکرد در آگاهی در نظر بگیریم ، تناقضی وجود ندارد. اجازه بدهید دقیقتر بررسی کنیم :
اول اینکه تمامی آگاهی هایی که در یک جامعه توسط افراد تولید می شود را می توان ایدئولوژی قلمداد کرد. اما این بدان معنا نیست که آنها عاری از حقیقت یا کذب هستند و یا همیشه حکم و دستوری صادر می کنند. بلکه بسیاری از انها مانند پیش بینی آب و هوا بی طرف هستند و یا مانند فرمول های ریاضی صحیح هستند. هر گزاره ای ، یعنی هر سخنی را می توان از دو منظر بررسی کرد : اول از منظر اینکه این گزاره آیا درست و یا غلط ، این گزاره چه می گوید و آنچه می گوید صادق است یا کاذب و تا چه حد با واقعیت منطبق است. این رویکرد را رویکرد معرفت شناختی گزاره می خوانیم. اما از منظر دوم هم می توان با یک گفته یا سخن برخورد کرد یعنی از این منظر که سخنگو چرا این گزاره را می گوید و چه اهداف و آمال و منافعی در پس این گفته دارد. بنابراین از منظر دوم تمامی دانش بشری ایدئولوژیک است . یعنی در هر حال کسی آنرا تولید کرده و موقعیت و منفعت و انگیزه های گوینده را بازگو می کند. بنابراین دانش سوای اینکه صحیح باشد یا غلط ، در هر حال با رویکردی ایدئولوژیک می توان آنرا بررسی و باید کرد.در برخورد با دانش و اگاهی که دیگران به خورد ما می دهند باید این رویکرد را مد نظر قرار داد. اکنون به این سئوال که چرا این رویکرد ایدئولوژیک مهم است، می توانیم اینگونه پاسخ دهیم که به نفع ماست که انگیزه ها و منافعی که در پس تولید یک آگاهی هست را در نظر بگیریم. چرا که ممکن است برخی از دانش ها با اینکه درست به نظر می رسند ، به ضرر ما تمام شوند و موجب ستم بر برخی از انسانها شوند. شاید تعجب کنید اما خود شما در هم زندگی روزمره معمولا این رویکرد ایدئولوژیک را در نظر می گیرید. اجازه دهید مثالی بزنم.
فرض کنید کسی در جمعی بدون مقدمه به یک معلول بگوید افلیج و چلاق! البته این فرد بی ادب ، واقعیت را گفته است اما چون گزاره ی او صحیح است ، آیا معلول نباید ناراحت شود و واکنشی انجام دهد؟ مسلما شما می گویید که هدف او از این گفته تمسخر و تحقیر فرد مورد نظر بوده است. در واقع شما صرفا رویکرد معرفت شناختی به سخنان عادی مردم ندارید بلکه همواره رویکرد ایدئولوژیک گزاره که همان هدف سخنگوست را مد نظر قرار می دهید . اگر در زندگی روزمره ی ما ، دربرابر سخنان یکدیگر همواره اهداف و انگیزه ها را مد نظر قرار می دهیم و این برای ما بی اندازه مهم است،آیا نسبت به دانش و آگاهی که نهادهای جامعه تولید می کنند نباید رویکرد ایدئولوژیک داشت. شاید همانند تحقیر و ستمی که فرد بی ادب مثال فوق به خرج می دهد ، دانش و آگاهی هایی که در جامعه تولید می شوند در خدمت ستم و آزار عده ای از مردم یا در خدمت منافع شریرانه ی عده ای دیگر باشد.پس مفهوم ایدئولوژی بسیار مهم است. باید دانش هایی مانند جامعه شناسی ، انسان شناسی ، روان شناسی ، مدیریت و اقتصاد و ...را از این منظر بررسی و نقد کرد. نه تنها از این منظر که این نظریات درست یا غلط هستند بلکه از این منظر هم آنها را بررسی کرد که این دانش ها در خدمت منافع چه کسانی است؟
پس اکنون می دانیم که مفهوم ایدئولوژی چرا مهم است. همچنین اکنون درک می کنیم رسانه ها، روزنامه نگاران و تحلیل گران بی سواد سیاسی و... با کاربرد نادرست این مفهوم آنرا را لوث کرده اند. آنها معمولا عقاید مخالفین خود را ایدئولوژی و عقاید خود را حقیقت می خوانند. گویی دانش بشری به ایدئولوژی و حقیقت قابل تقسیم است. مثلا حکومت هایی هستند که با ایدئولوژی حکم می رانند و بقیه خیر. این چنین سخنانی با توجه به مفهومی که از ایدئولوژی ارائه دادیم بی معنا و مهمل هستند.
اکنون یک سئوال مهم پیش می آید ؟ آیا دانش راستین ، دانشی است که اهداف و منافع سخنگو کمترین دخالت و تاثیر در آن سخنان داشته باشد و دانش کاذب ، دانشی است که صرفا منافع سخنگویش را هدف خود قرار می دهد؟ آیا ما می توانیم به چنین گزاره های بی طرفی دست یابیم؟ واقعیت این است که رویکرد ایدئولوژیک در گزاره ها متفاوت است. مثلا گزاره های علمی از سخنان یک رئیس جمهور کمتر ایدئولوژیک هستند، اما بدین معنا نیست که گزاره ای مطلقا بی طرف و غیرایدئولوژیک وجود دارد. اما اینکه یک گزاره ایدئولوژیک باشد خوب است یا بد؟ در واقع هدف این نیست که ما سعی کنیم تا انجا که ممکن است گزاره هایی بی طرف و صادقانه بیان کنیم که بیشتر مقصودی معرفت شناختی داشته باشند تا ایدئولوژیک. این هدفی کاذب است. در واقع کسانی مانند آلتوسر که ادعا می کنند چنین هدفی برای شناخت راستین در کار است ، سخت در اشتباه هستند. اصلا چه اشکالی دارد که برخی از سخنان ما منعکس کننده ی منافع ما باشد. برای مثال زن یا اقلیتی که خواهان حق خویش یا کارگری که خواهان حقوق پایمال شده ی خود است ، آیا سخنان و شعارهایش رویکردی ایدئولوژیک ندارند؟ آیا سخنان آنها منافع شان را منعکس نمی کند؟ البته که ایدئولوژیک است. اما به خوبی می دانیم که این سخنان نه شرورانه بلکه رهایی بخش و ضروری هستند. پس ایدئولوژی خوب چیست و ایدئولوژی بد چیست؟
اینکه ما بخواهیم بی طرف باشیم و گزاره های ایدئولوژیک را از گزاره های کاملا معرفت شناختی جدا کنیم ، به درد علوم طبیعی می خورد. در علوم انسانی تلاش برای ایجاد چنین تفکیکی هیچ اهمیت و ارزشی ندارد. همانطور که برای شما مثال فوق را آوردم ، اگر مظلوم ، خواهان حق خود باشد ، نمی توان سخنان او را بواسطه ی اینکه منافع اش را منعکس می کند ، به عنوان سخنانی ایدئولوژیک و طرفدارانه رد کرد . پس اکنون این سئوال پیش می آید که چه قضاوتی باید در مورد گزاره ها و سخنان تولید شده در جامعه بکنیم؟
اجازه دهید از اینجا شروع کنیم که هیچ اشکالی ندارد که گزاره ای ایدئولوژیک باشد. ایدئولوژی بودن به خودی خود ، نه خوب است و نه بد. نه رهایی بخش است و نه ستمگر. اما زمانی ایدئولوژی موجب فریب و تحمیق توده ها می شود که سخنگو منافع و امیال خود را در پس گزاره اش پنهان کند. و زمانی ایدئولوژی قابل پذیرش است که سخنگو ، اتفاقا به انعکاس منافع و امیال و انگیزه های درونی خود در پس سخن اش اذعان داشته باشد. بنابراین معیار قضاوت ، نه ایدئولوژیک بودن یا نبودن ، بلکه پنهان کاری یا افشاگری است.معترضی که در پس شعار و مطالبه ی خود ، منافعش را پی گیری می کند با رئیس جمهوری که در پس سخنانش برای امنیت و آرامش و نظم ، همان معترض را سرکوب می کند ، هر دو سخنانی ایدئولوژیک ارائه می دهند. یعنی می توان با رویکرد ایدئولوژیک گزاره های آنها را بررسی کرد. اما تفاوت در اینجاست که اولی منافع اش را مشخصا و صریحا در سخنش ابراز می کند و دومی منافع حکومت خود را در پس سخنانی برای حفظ نظم و امنیت پنهان می سازد. کارل مارکس ایدئولوژی را آگاهی کاذب طبقه ی مسلط توصیف می کند. این تعریف در واقع همان نوع ایدئولوژی را هدف قرار می دهد که پنهان کننده ی منافع سخنگو است . مفهوم کاذب را در این تعریف باید به صورت ایجاد گمراهی و کژدیسگی فهمید نه به معنای غلط بودن محتوای گزاره ها. اکنون من از شما می پرسم چه کسانی سعی می کنند منافع خود را در پس گفته هایشان پنهان دارند؟ جواب واضح است همان حاکمین جامعه که از وضع موجود سود و منفعت می برند و به همین دلیل تلاش می کنند منافع ستمگرانه و نابه حق آنها آشکار نشود. و چه کسانی تلاش می کنند منافع خود را در پس گفته های خود آشکار سازند؟ کسانی که منفعتی از وضع وجود ندارند و علی رغم تلاش و زحمتی که برای ساخت جامعه می برند ، منافع خود آنها نادیده گرفته می شود . بنابراین میان ایدئولوژی طبقه ی فرودست و کارگر و ایدئولوژی طبقه ی مسلط و حاکم تفاوت وجود دارد.
اکنون چه قدر نفرت انگیز به نظر می رسند کسانی که مدعی هستند به هیچ ایسم و ایدئولوژی اعتقاد ندارند. آنها در واقع دروغگو هستند چون هر گزاره و هر سخنی را می توان ایدئولوژیک بررسی کرد و مطمئنا هر کسی از هر سخنی قصد و غرضی دارد. آیا می توان باور کرد این افراد خادمان حقیقت اند و فقط قصد شان از تولید دانش ، رسیدن به حقیقت باشد؟! البته باید ابله باشیم که چنین چیزهایی را باور کنیم. گزاره ی بی طرف ممکن نیست ، اما دقیقا همان کسانی که ادعا می کنند بی طرف هستند با ادعای همین بی طرفی قصد دارند منافع طبقاتی ، جنسی و نژادی و ... خود را پنهان کنند . آنها در واقع نه تنها بی طرف نیستند بلکه به خاطر همین ادعای بی طرفی ، نامنصف و فریبکار هستند.
No comments:
Post a Comment