شخصیت ها کامل اند. هر چهار آرکی تایپ معروف یونگ در اینجا ، در داستان پینوکیو وجود دارد. سایه ، خود پینوکیو است که خودش را به عنوان یک آدمک چوبی ، همچون چیزی ناکامل در می یابد. او در تاریکی اشیا فرو رفته است همچون ما که هنگام بیماری در تاریکی بافت های بدنمان فرو می رویم. وقتی بیماری ما را مجبور می کند که مانند جسم خود تیره باشیم ، به سرعت خود را به دست پزشک می سپاریم تا مانند یک پدر خوب و با نور پزشکی اش ما را از فرو رفتن در بدنمان برحذر دارد. ذهن ما هم در تیرگی ها فرو می رود ، در آنجا مجبور هستیم ذهن خود را مانند یک جسم تجربه کنیم. سپس ، آنیما این فرشته ی آبی ظاهر می شود ، او مقدس است و همچنان به معجزه ها اعتقاد دارد. او معجزه می کند اما هرگز ناجی نیست. بعد "پدر جپتو" ی صنعتگر که با مهارت خود را وقف آموزش پینوکیو می کند. او آرکی تایپ سنکس یا پیرناصح است. او به جهان واقعی تعلق دارد و همیشه راهکارهایی برای زندگی ارائه می دهد. سپس آرکی تایپ "خود" یا پسربچه است که پینوکیو آرزوی تبدیل شدن به آن را دارد.
سایه ی ما درست همان کارهایی را می کند که ما می کنیم . پینوکیو هم همه ی کارهایی را انجام می دهد که یک پسربچه ی واقعی. اما سایه ها واقعی نیستند و به پینوکیو هم گفته شده واقعی نیست. اما چرا؟ من اونی هستم که مادر می خواهد باشد. پس من خودم نیستم. اما واقعیت ، یک افسانه است. ما به جهان وانمودها پرتاب شده ایم و توسط افسانه ی واقعیت هدایت می شویم. طی جهان وانمودها هرگز به واقعیت ختم نمی شود. درست مثل این است که یک عکس را بزرگ کنیم ، در این صورت تنها نحوه ی شکل گیری یک تصویر از نقاط آشکار می شود. اگر تمامی یک زبان را بشکافیم نه واقعیت مدلول ها که تنها روابط صوری دالها آشکار می شود. زبان راه هایی را می گشاید طوری که با دوراهه ها و کژراهه های مرموزش توهمی از واقعیت را در درون خودش بازسازی می کند.سایه ، جهان ناکامل وانمودهاست. جایی که افسانه ی واقعیت ، دیگری ، و ژرفا تولید می شود. آدم چوبی یک وانمود است. او سایه ی محض انسان است. وقتی به دنیا می آییم به ما میگویند تو یک سایه هستی. روباه و گربه می خواهند آدمک را از جهان اشیا (که در مسیر جهان انسانی گام برمی داشت) به جهان حیوانی ببرند. مسیر جهان انسانی ، جهان واقعیت و روح است . جهان حیوانی ، جهان ماندگاری در سایه هاست. برحذر دارید که سایه یا جفت جنین خوراک حیوانات شود. پس بدویان آنرا به دقت در جایی پنهان یا دفن می کردند تا خوراک گربه یا روباه نشود! سایه در واقع نمادی از مرحله ی جنینی یا مرحله پیشا ارزش مصرف است. سایه ، هیکل ماست که در بستر خواب آرام می گیرد. جایی که اندام ها کارکردهای خود را از دست می دهند تا ما را به جهان واسطه ، جهان خواب ببرد. این ترس وجود دارد که نوزاد در سایه باقی بماند. ترس از خوردن نوزاد توسط حیوان یا اسطوره ی دزدیدن نوزاد توسط لی لی یا حیوان توتمی فراوان است.
مادران همیشه کودکان بازیگوش را از دزیده شدن یا فروخته شدن توسط کولی ها و دوره گردها می ترسانند. این کهن الگوی قدیمی در ذهن مادران ، شخصیت بچه دزد است. تارزان یا پینوکیو و حتی رامولوس تفاوتی نمی کند ، همه ی آنها توسط جهان حیوانی دزیده می شوند. این ترس از وارد نشدن به جهان زبان است. وقتی یک مهاجر وارد جامعه ای می شود که با زبان آن آشنا نیست تجربه ای از جهان پیشا زبانی به او دست می دهد و دچار حقارت و احساسات کودکانه می شود. تصور می کند حتما کار بدی کرده که توسط کولی ها( قاچاقچی هاخریداری شده و از مام میهن دور شده است.
در مقابل آنیما ، موجودی است که از تاریکی های سایه بیرون می آید و حامل پیام خاصی از ناخودآگاه است. اگر سایه ، جهان پیشا ارزش مصرف و دوره ی جنینی یا آدم خواری باشد ( دقت کنید که جنین هم آدم خوار است)، آنیما ، خاطره است. جهانی از تخیل ارزش مصرف. جهان آغوش مادر البته فقط به صورت خاطره. آنیما هرنوع تجربه ی یگانه و معجزه آسایی است که از درون سایه بیرون می آید. تصور کنید ما در سطحی قرار داریم که دور تا دور ما را تاریکی ها فرا گرفته اند. آنیما ، زنی است که از این تیرگی ها بیرون آمده پیامی را می رساند و دوباره به تیرگی ها بازمی گردد.البته من نمی خواهم در مورد آنیمای یونگ بحث کنم ، بحث من در مورد فرشته ی آبی است : فرشته ای که برای بازکردن درهای نجات نمی آید. فرشته معجزه می کند ، لذت بخش است ، درمان گر است اما نجات نمی دهد. این دقیقا همان خاطره است. گذشته ای که ناگهان به ذهن ما خطور می کند نیز دقیقا همین احساس گنگ را به ما می دهد. ما را سرخوش می کند اما نجات نمی دهد. در نهایت ما را پشت درهای بسته ی خانه ی مرموزش نگاه می دارد.
سنکس ، نوری است که در تاریکی ها در درون نهنگ روشن می شود. نوری که صنعتگر پیر ، پدرجپتو بر اندرون چوبها می افکند. پیشنیان عقیده داشتند روحی در درون چوبهای درختان است که می توان آنرا زنده کرد. اسطوره ی اوزیس و اوزیریس نیز به همین عقیده اشاره دارد. اما سنکس برخلاف آنیما هدایت گر است . سنکس همراه توست. با تو بحث و گفتگو می کند. سنکس جهان قربانی شدن ارزش مصرف است. جهان خودآگاه ، کارکردها و گفتارهای کالایی است. جهان فن و صنعت است و نه طبیعت اسطوره ای آنیما. اما سنکس ، جنبه ی مافوق بشری خود را فراسوی فن آوری اش حفظ می کند. انسان با فن آوری و قربانی کردن ارزش مصرف وارد جامعه طبقاتی می شود. بنابراین پدرشاهی همچون جنبه ی تقویت شده سنکس در ما پدیدار می شود. پدرجپتو علاقه ی زیادی دارد که با پینوکیو مانند یک پسربچه واقعی رفتار شده وبه مدرسه برود. کار سنکس نصیحت و آموزش است.بنابراین سنکس اساسا نوری است که به سوی تاریکی افشانده می شود برخلاف انیما که تنها ناگهانی از تاریکی ها بیرون می آید تفاوت سنکس و آنیما مثل تفاوت تفکر و تامل با الهام و مکاشفه ی ناگهانی است.شریعت مخلوق سنکس است عرفان مخلوق آنیما.ارزش مصرف را فرشته آبی کشف کرده است اما پدرچپتو فقط یک عروسک ساخته است. بنده ای که وانمودی است از انسان . این مثل تفاوت بذر و چوب است . چوبهای درختان در بهار ناگهان شروع به زنده شدن میکنند. چیزی در درون چوبها وجود دارد : ارزش مصرف انسان . خود ِ انسان. حیات اسطوره ای مانند فرشته ی آبی، ناگهان چوبها را شکوفه باران می کند.
اجازه بدهید در مورد "خود" یا پسربچه صحبت نکنم و تنها به تناظرهای زیر بازنگریم:
سایه – آنیما – سنکس – خود
دوره ی جنینی – جهان مادرانه و پیشا زبانی- مرحله اودیپی - بلوغ
فراموشی – خاطره یا یادآوری – تفکر – حقیقت ( روند افلاطونی)
خاک – آب – هوا – آتش
مریم – روح القدس – خدا- مسیح
پیشا ارزش مصرف – جهان اسطوره ای ارزش مصرف – جهان طبقاتی – جهان تحقق ارزش مصرف
آدمک چوبی - فرشته آبی – پدر جپتو – پسربچه
No comments:
Post a Comment