کمیت :
یک گزاره ی زیبایی شناختی در بحث کانت از لحاظ مقوله ی کمیت ، کاملا شخصی است. ما تنها به یک ابژه ی مشخص می توانیم زیبایی را نسبت بدهیم مثلا می گوییم فلان انسان زیباست و نه به صورت کلی و نه به صورت جزئی نمی توان زیبایی را به همه ی انسانها و یا جزئی از یک انسان نسبت داد. بنابراین نمی توان زیبایی را از نوع و جنس یک چیز استنتاج کرد. تنها خصوصیات مختص یک ابژه است که به آن زیبایی می بخشد.
کیفیت :
گزاره زیبایی شناختی از لحاظ مقوله کیفیت ، کاملا ایجابی هستند. زیبایی یک شناخت سلبی نیست.
نسبت :
گزاره ی زیبایی شناختی حملی است یعنی مشروط نیست . مثلا زیبایی یک ابژه را مشروط به امر دیگری نمی کنیم. بنابراین نمی توان برای زیبایی دلیل آورد.( و همین را دلیل اصلی آشتی ناپذیری علم و هنر می دانند.)
جهت :
گزاره ی زیبایی شناختی قطعی است یعنی ظنی نیست چون ما در مورد زیبا بودن یک چیز مشکوک نیستیم و آنرا با قطعیت اعلان می کنیم. اما البته یقینی هم نیست یعنی کسی نمی تواند بگوید که یک چیز به خاطر ذاتش باید زیبا باشد
جدول زیر :
تز آنتی تز سنتز
کمیت : کلی جزئی شخصی (*)
کیفیت : ایجابی(*) سلبی عدولی
نسبت : حملی (*) مشروط منفصل
جهت : قطعی (*) ظنی یقینی
علامت ستاره نشان دهنده ی نوع گزاره ی زیبایی شناختی است.
این شناخت مبتنی بر مقوله از گزاره زیبایی شناختی ، امکان ورود زیبایی شناختی به عرصه تئولوژی را از میان می برد.بنابراین ، زیبایی تنها به حیطه ی پدیدار شناسی تعلق خواهد داشت.
گزاره هایی که به حیطه ی علم تعلق دارند ، باید سلبی و مشروط باشند ، پس ثابت می شود که گزاره های زیبایی شناختی نمی توانند به شناخت علمی در آیند. اما از سوی دیگر چون در مقوله کمیت ، گزاره های زیبایی شناختی، شخصی هستند ، باید گفت گزاره های زیبایی شناختی باید تجربی باشند.و چون کلی و یقینی هم نیستند پس به حیطه ی اخلاقیات نیز تعلق ندارند. . در اینجا هیچ نظم مشخصی برای گزاره های زیبایی شناختی دیده نمی شود. همین امر باعث می شود تا کانت ، قوه ی مستقلی برای ادراک زیبایی شناختی در نظر گیرد. شناخت ِشخصی ، ایجابی و قطعی و حملی ، وجه مشخصه ی فردگرایی رومانتیک است. وجه رومانتیک را از شخصی بودن این گزاره ها می توان استنتاج کرد ، بدین ترتیب که کانت گزاره ی زیبایی شناختی را سنتز یا وحدت ترکیبی میان کل ( جامعه) و جزء(فرد) در نظر می گیرد. اما این هماهنگی کاملا خیالی و پدیدارشناختی است.
نگاهی دقیق به مقولات نشان می دهد که کانت تلویحا و شاید ناخواسته ، زیبایی را نظمی خود ساخته در نظر می گیرد ،نظم است چون هماهنگی جزء و کل است ، این نظم در هستی وجود ندارد چون گزاره ی یقینی نیست ، نامشروط و قطعی است پس این نظم یعنی زیبایی وجودش را از ابژه و شرایط احتمالی اخذ نمی کند.اما کانت تا بدین جا پیش نمی رود که به مفهوم نظم خودساخته برسد و صرفا به وجود قوه ی مستقل برای زیبایی اکتفا می کند. کانت نمی تواند دلیل بیاورد که چرا گزاره ی زیبایی شناختی ، شخصی ، نامشروط ، ایجابی و قطعی است و نه طور دیگری. اینرا می گوید اما دلیلی نمی آورد ، در حالیکه با مفهوم زیبایی به مثابه ی نظم خودساخته که به سطح معرفت شناختی تعلق دارد ، می توان براحتی آنرا توضیح داد.
نکته ی بعدی و اشتباه بزرگ کانت مانند تمامی معاصران روشنگری در اینجاست که کانت تقابل زیبایی و نظم طبیعت را مد نظر قرار می دهد یعنی ارتباط معرفت شناختی با هستی شناسی را و توجهی به رابطه ی هنر (سطح جامعه شناختی) و زیبایی نمی کند.( برخلاف هگل). کانت هم مانند اخلاف و اسلاف بورژوای خود هنر را در خدمت زیبایی می داند. یعنی ارتباط بسیار مستقیم و سرراست و بنابراین نه چندان قابل تحلیلی، میان هنر و زیبایی برقرار می کند.
No comments:
Post a Comment