Sunday, November 28, 2010

جمعیت

آنچه در زیر نوشته ام نکات کلیدی است برای تفسیر ماهیت وجود مذاهب سامی براساس تحلیل شیوه ی تولید ماتریالیسم تاریخی:
دو ایده ی بنیادین در دوره ی برده داری تا کنون دوام آورده است : اولی ایده ی دستیابی به قدرت از طریق افزایش جمعیت و دومی کسب قدرت از طریق تمرکز و اجماع. اولی ایدئولوژی دامپروری و دومی ایدئولوژی سیستم کشاورزی است.
سرمایه داری  تجلی  پیروزی نهایی تمرکز بر تکثیر است. در نهایت ایده ی تکثیر و تولید ، یعنی مانیفست دامپروری شکست خورده است.
 ایده ی قدرت از طریق تکثیر و تولید مثل همان ایده ای است که یهوه خداوند قوم کوچ نشین و دامپرور اسرائیل  به ابراهیم قول می دهد  تا از نسل او قومی به تعداد ستارگان آسمان بسازد. اجازه بدهید مسئله را دقیقتر بررسی کنیم :
اقوامی که شیوه ی تولید دامپروری را برگزیدند مانند قوم بنی اسرائیل ، این امکان را دارند که با استفاده از تکثیر احشام جمعیت خود را هم گسترش دهند و اگر بخت یاری کند می توانند قومی نیرومند و پرشمار بوجود اورند و تمدن های اطراف خود را تهدید کنند. تهدید قوم مغول ، اعراب و توتون ها بر امپراتوری روم و ایران و چین در اثر همین پتانسیل افزایش جمعیت شیوه ی تولید دامپروری است.
از طرف دیگر نظام کشاورزی ، اگرچه قدرت تکثیر و تولید مثل دامپروری را ندارد اما به سبب مالکیت بر زمین و امکان مبادله ی محصولات کشاورزی توانایی ایجاد شهرنشینی و تمدن و البته تمرکز و تجمع را دارند. هر دو سیستم دو قدرت متفاوت ایجاد می کنند. پراکندگی و تکثیر دامپروری در مقابل اجتماع و شهرسازی کشاورزی.
البته براساس منطق شیوه ی تولید مسلما نظام کشاورزی بر سیستم دامپروری پیروز خواهد شد. در زیر بخشی از تورات را در مورد اسطوره ی بابل می خوانیم :

"در آن روزگار مردم جهان همگی به یک زبان سخن می گفتند. جمعیت دنیا رفته رفته زیاد می شد و مردم به طرف شرق کوچ می کردند.آنها سرانجام به دشتی وسیع و پهناور در بابل رسیدند و در آنجا سکنی گزیدند. مردمی که در آنجا می زیستند با هم مشورت کرده و گفتند : "بیایید شهری بزرگ بنا کنیم و برجی بلند در آن بسازیم که سرش به آسمان برسد تا نامی برای خود پیدا کنیم. بنای شهر و این برج مانع پراکندگی ما خواهد شد. " برای بنای شهر و برج آن خشتهای پخته تهیه کردند.  از این خشت ها به جای سنگ و از قیر به جای گچ استفاده کردند.اما هنگامی که خداوند به شهر و برجی که در حال بنا شدن بود نظر انداخت، گفت : "زبان همه ی مردم یکی است و متحد شده .این کار را شروع کرده اند، اگر اکنون از کار آنها جلوگیری نکنیم ، در آینده هرکاری بخواهند انجام خواهند داد.پس زبان آنها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند." این اختلاف زبان موجب شد که آنها از بنای شهر دست بردارند و به این ترتیب خداوند ایشان را بر روی زمین پراکنده ساخت. از این سبب آنجا را بابل یعنی اختلاف می خوانند.چون در آنجا بود که خداوند در زبان آنها اختلاف ایجاد کرد و ایشان را روی زمین پراکنده ساخت. "

No comments:

Post a Comment