اسطوره ی طوفان ، تقریبا در تمامی اساطیر وجود دارد ، خاستگاه آنرا می توان از اسطوره های بابلی تا اسطوره های یونانی و مصری وسپس ایده ی قاره ی گمشده ی آتلانتیس در نزد افلاطون دنبال کرد. مضمون مشترک آن یکی است : خدا از آفرینش انسان بر روی زمین پشیمان شده و تصمیم می گیرد که آنرا از روی زمین محو کند اما مصلحان معدودی را زنده نگاه دارد. بنابراین مقدمات را برای ایجاد یک سیل ویرانگر و جهانگیر فراهم می آورد. سوای مسئله ی یافتن خاستگاه این اسطوره ، این خاطره ای است از تنبیه پدر ، در ذهن اسطوره ای ما. پدری که خشمش مانند طوفان برمی خروشد و سپس فرومی نشیند. احتمالا از به دنیا آمدن تو پشیمان شده و وقتی کشتی تو به زمین می نشیند ، و یا در اتاقت یا انباری خانه بیرون می یایی تو باید یک پسر یا دختر خوب باشی. چیزی باید در درون تو تغییر کرده باشد. اما همانقدر که انسانها به درون ِ زندان ها می روند ، زندان ها هم به درون انسانها می روند.
شاید در گذشته طوفانی بوده که به صورت اسطوره در آمده باشد ، اما دلیل ظهور یک اسطوره را نباید با خاستگاه آن اشتباه بگیریم . مسئله این است که چه چیز یک روایت یا داستان را به ساختاری منسجم از یک ایده ی خاطره انگیز جمعی تبدیل می کند یعنی به یک اسطوره . اسطوره ها هم به درون افراد تعلق دارند و هم به کلیت جامعه. اسطوره ها پیوند ناآگاهانه و خیالی فرد و جمع هستند همانطور که خاطره های کودکی هم به ناخودآگاه تعلق دارند هم به آگاهی ما. آنها نقطه ی پیوندی اسرارآمیز اند.
اما اسطوره ی طوفان را هنوز رمزگشایی نکرده ایم. باید به این ایده برگردیم که زمین ، در درون زهدان دریا آرام گرفته است. در اسطوره های بابلی ، اقیانوس آب شور مادر تمامی خدایان است. بنابراین فرو رفتن دوباره ی زمین و زمینیان در زهدان آبها ، نوعی تخیل زایش دوباره است . این زایش دوباره را در اسطوره ی طوفان "دو کالیون" می توانیم به وضوح ببینیم. اما گویی اسطوره ی طوفان ، فقط خشم خدا نیست نوعی آموزش آفرینش دوباره هم هست. در واقع ، پدر با تنبیه ِ خود اهداف اموزشی مهمل خود را هم دنبال می کند. او با تنبیه تو را دوباره ی دنیا می آورد. شاید این آموزش و سپس تنبیه ، نمادی از مشاهده عمل دخول پدر در واژن مادر باشد ، یعنی مشاهده ی مخفیانه ی اتاق خواب والدین!
نوح یاد می گیرد که چگونه فرزندان خود را در دنیا تکثیر کند . داستان بعدی در عهد عتیق ( پیدایش) که بعد از اسطوره ی طوفان می آید از نظر ساختاری کاملا به اصل داستان مرتبط است : نوح در خیمه ی خود باده گساری کرده و از فرط مستی عریان می شود. پسر کوچکتر او را در خیمه اش مست و عریان یافته و بعد برادران دیگر از عقب به او نزدیک می شوند تا او را بپوشانند. نوح بعد از مستی ، ابنای پسری را که عریانی او را در ابتدا دیده بود نفرین می کند :
"نوح بعد از طوفان به فلاحت زمین شروع کرد و تاکستانی غرس نمود و شراب نوشیده ومست شد و در خیمه ی خود عریان گردید . حام پدر کنعان ، برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد . و سام و یافث ، ردا را گرفته بر کتف خود نهادند و پس پس رفته ، برهنگی پدر خود را پوشاندند و روی ایشان باز هم به عقب بود تا برهنگی پدر خود را نبینند. و نوح از مستی به هوش آمده و دریافت که پسر کهترس با وی چه کرده بود . پس گفت : کنعان ملعون باد ! برای برادران خود بنده ی بندگان باشد. خدا سام و یافث را وسعت دهد ، و در خیمه های سام ساکن شود ، و کنعان بنده او باشد."(!)
این نوعی خاطره ی مچ گیری فرزندان است. در واقع در اسطوره ی عهد عتیق ، داستان برعکس تعریف می شود: ابتدا خدا انسانها را به سبب شرارتشان تنبیه می کند اما بعدا دلیل این تنبیه را به صورت استعاری در فضولی پسر کوچکتر از اتاق خواب های والدین خود می داند. بنابراین باید داستان را سر به ته بخوانیم تا به صورت استعاری دریابیم که اسطوره چه می خواهد بگوید : پدر ! نه !
به نظرم باید این نظریه فروید در مورد انتخاب آلت در مرحله ی تکامل بلوغ جنسی را با این ایده کامل کرد که شاشیدن معمولا عمل نمادین و بعضا اجتماعی ِ انتخاب آلت و تمرکز جنسی بر روی آلت است که برون ریزی خشم آلود و عجولانه ی ادرار را استعلایی می کند . بول معمولا کنش نیرومند پدرانه است و توانایی به انجام ماهرانه و نمایشی آن یعنی در حالت ایستاده، نقش سرکوبگر جنسیتی مردان را تقویت می کند.چیزی که اسطوره ی طوفان به خوبی نشان می دهد. بنابراین کسانی که عادت دارند ایستاده ادرار کنند معمولا تمایل زیادی به پذیرش ساختارهای سرکوبگر اجتماعی دارند !
No comments:
Post a Comment