تحلیل های سیاسی از چه متدولوژی پیروی می کنند؟ در واقع از هیچ چیز. آنها آنچنان عجولانه تحت تاثیر وقایع و اخبار قرار می گیرند که با گزارش های خبری شبیه می شوند. در این مقاله قصد دارم تحلیلی از مفهوم بنیادگرایی ارائه دهم. قصد من از تحلیل بنیادگرایی اسلامی وتروریسم ، ارائه ی نمونه ای از تحلیل سیاسی متدولوژیک از پدیده های سیاسی روز است. اولین اشتباه در اینجاست که پدیده ی سیاسی را در بافت مسطحی از منافع و تقابل ها قرار دهیم. مثلا این عقیده مثلا چپ گرایانه را در نظر بگیریم که بنیادگرایی اسلامی را پاسخی مرتجعانه دربرابر امپریالیسم غربی قرار می دهد.یا واقعا مسخره است که بنیادگرایی را از اصول و ریشه های تاریخی خود عاری کنیم و پدیده ای به نام اسلامی سیاسی را مطرح کنیم.
تروریسم کور القاعده که تمامی تمدن را هدف تهاجم قرار می دهد را در نظر آورید. آیا واقعا می توان آنرا با اتکا به "اگو"یی عقلایی که پیش فرض دکارتی تمامی تحلیل های سیاسی است توجیه کرد؟ فردی که خود و دیگرانی که نمی شناسد را در یک عملیات انتحاری منفجر می کند ، از یک اگوی منسجم و منفعت طلب برخوردار نیست. در واقع یک تحلیل گر سیاسی غربی که انسان منفعت گرا را در نظر گرفته و دارای پیش فرضیات خاص خود از مفهوم شهروندی است ، متوجه مقاصد درونی چنین فردی نیست. من به سادگی خواهم گفت که بنده ی جامعه طبقاتی موجودی دوپاره است و الزاما مطابق منافع و حقوق فردی خود عمل نخواهد کرد . نکته ی بعدی اینجاست که پدیده ی بنیادگرایی را یک پدیده ی سیاسی معاصر تحت عنوان اسلام سیاسی در نظر نیاوریم.
باید همینجا و شاید سربسته بگویم که بنیادگرایی اسلامی اساسا و ذاتا ریشه در اندیشه ی آریایی دارد. اندیشه ای که خواهان حفظ جامعه ی طبقاتی مبتنی بر قربانی شدن ِ ارزش مصرف و امیال و حتی وجود ِ انسانی است . برای حفظ جامعه ی طبقاتی دو اندیشه بیشتر وجود ندارد : اولی اندیشه ی یهودی با روحیه سرمایه دارانه که معتقد است می توان جامعه ی طبقاتی را بر اساس اگویی آزاد و منفعت طلب و در واقع خواهان تحقق ارزش مصرف خویش بنا وحفظ نمود. در مقابل اندیشه ی فاشیستی و آریایی ، معتقد است که بنیان حفظ جامعه ی طبقاتی در گروی قربانی شدن مطلق انسان و امیال اوست. سرمایه داری ، مفاهیم شهروندی ، لیبرالیسم همگی اندیشه های یهودی هستند که امروزه نمایندگی انرا جهان غرب بر عهده گرفته است. این اندیشه ، حفظ جامعه ی طبقاتی را در گروی تامین منفعت بندگان جامعه ی طبقاتی در یک الگوی محدود و رقابت جویانه یعنی بازار آزاد می داند. اما اندیشه ی فاشیستی که امروز بنیادگرایی تروریستی نمایندگی انرا برعهده دارد ، حفظ جامعه ی طبقاتی را در گروی نابودی اعضای جامعه ، امیال و ارزش مصرف آنان می بیند. بنابراین ، انسان منفعت طلب ِ روشنگری و لیبرالیسم فقط برای اندیشه ی یهودی معنا دارد و نه برای اندیشه ی آریایی.
در هر دوره ی تاریخی ، اقوام ، ملل و نیروهای خاصی این دو اندیشه را برای حفظ جامعه ی طبقاتی نمایندگی کرده اند. اگر دیروز هیتلر نمایندگی اندیشه ی آریایی را برعهده گرفت امروز بن لادن و شرکای ریز و درشت و وحشی آن این نمایندگی را برعهده دارند. من با کسی تعارف ندارم ، بنیادگرایی اسلامی تا مغز استخوان ریشه در اندیشه ی آریایی دارد.
اما ببینیم که این تحلیل های سیاسی در مورد دلایل بنیادگرایی اسلامی و تروریسم کور و وحشیانه ی آن چه می گویند؟ هیچ . انها به نهادهای سیاسی و به شبکه های تروریستی اصالت می دهند. گویی آنها اعضای خود را مانند عروسکهای خیمه شب بازی به حرکت در می آورند. گویی ریشه ی همه این پدیده ها در تصمیم گیرهای سیاسی ِ رهبران حکام مختلف است. اما آنها نیرنگ عقل نهفته در اراده ی سطحی افراد را در نمی یابند. آنچه منفجر می شود مانند یک ستاره همیشه در لحظه ی مرگ و نابودی خویشتن است . بنیادگرایی اسلامی اخرین تجلی اندیشه ی آریایی است . از این پس ما تنها اندیشه ی یهودی را برای حفظ جامعه ی طبقاتی خواهیم داشت ، اندیشه ای که مبتنی بر تجلی ارزش مصرف به صورت متناقض نما در ساختارهای اقتصادی یعنی سرمایه داری است. تجلی این تضادها خود را در تقابل میان مارکسیسم و سرمایه داری نشان می دهد.
No comments:
Post a Comment