Saturday, November 27, 2010

مهاجرها


مالکیت خصوصی یک عنصر روستایی در درون شهر است. سرمایه دارهای ایرانی امروزی ، همان دهاتی هایی دیروزی هستند با بقچه ای از  زن و بچه و لوازم خصوصی که به چوب غیرت و ناموس پرستی خود بسته اند. 

یک احمق فقیر ، احمق است . یک احمق ثروتمند ، ثروتمند است!

سرمایه دارها ، قانونی دزدی می کنند ، مهاجران غیرقانونی کار می کنند.
مهاجر از مرزهای ملیت تخطی می کند ، سرمایه دار از مرزهای انسانیت.

سرمایه دارها می گویند رمز موفقیت در جلب اعتماد دیگران است ، اما مهاجرین فقط با مفت کارکردن می توانند اعتماد دیگران را جلب کنند. سرمایه دارها می گویند باید اعتماد به نفس داشت اما مهاجرین چگونه می توانند اعتماد به نفس داشته باشند وقتی حتی شناسنامه هم ندارند.

یک ایرانی پولدار ، موفق است ، یک افغانی پولدار ، قاچاقچی است!

 بیکاری یک سرمایه دار ، ریاست است و بیکاری یک کارگر، آشوب ، اعتصاب و اخلال در نظم عمومی !

مدیریت اسمی است  که سرمایه دار برای تن آسایی و امر و نهی خود انتخاب می کند. اما تن آسایی کارگران ولگردی و تن آسایی مهاجرین دربه دری است.

کارگری که از حق خود و طبقه اش دفاع کند ، متهم است ، سرمایه داری که از حق مشتری اش دفاع کند، وکیل است.این فلسفه ی وجودی دادگاه است.


بورژوازی با وقاحت تمام و با ترس از کمونیسم  میگوید: آیا درست  است که دستمزد پزشک و فراش برابر باشد؟ نه حق با شماست. بهتر همین است که دستمزد پزشکان صد برابر فراش ها باشد. بهتر همین است که فراش برای گدایی به در خانه ی پزشک برود. البته نیازی به اقناع بورژوازی نیست. بورژوازی فقط یک وظیفه دارد و آن این است که از سر راه کنار برود.

No comments:

Post a Comment