Saturday, November 27, 2010

نقدی بر زایش تراژدی


تقابل دیونوزوسی / آپولونی برای نیچه در "زایش تراژدی" نوعی تقابل میل/زیبایی ، سرمستی/خرد، موسیقی/ کلام ، شادکامی/ شکوه ، مفهوم / آوا ، نمود/ اراده و... در عرصه ی هنر است. زن یا اثر هنری دیونوزوسی یک حوری است که با بدن فریبنده اش تو را اغوا می کند و زن آپولونی با زیبایی ایده آلش . اما تقابل دیونوزوس و آپولون ، تقابلی است فراتر از حد ِ حیطه ی هنری: این  تقابلی است میان دو ضیافت جامعه ی طبقاتی.
نوعی از ضیافت را در نظر آورید که میهمان چنگ خود را بعد از صرف ناهار می نوازد و همگان را از هنر خود بهره مند می کند.میهمانان به بحث وتبادل نظر می پردازند و از سخاوت و خرد میزبان ستایش می کنند. این جامعه ی طبقاتی مبتنی بر ضیافت آپولونی  است که روزها برگزار می شود.در ضیافت عیاشانه ی دیونوزوسی ، میهمانان در شب به باده گساری پرداخته و مست  وسرخوش به رقص و آواز می پردازند. این جامعه ی طبقاتی است که نیچه از آن ستایش می کند.
 اما نیچه در نهایت نمی تواند تا آخرین درجه تقابل دیونوزوسی و آپولونی را رمزگشایی کند. او هیچ اشاره ای به زایش دیونوزوس نمی کند ، در حالیکه می توانست راز وجودی دیونوزوس را در همین اسطوره ی زایش او بیابد: دیونوزوس از ساق پای زئوس بیرون می آید و آپولون همان خورشید است. زئوس  نماد ِ کوه المپ است و دیونوزوس که از ساق پای زئوس زاده می شود در واقع از پایه کوه زاده می شود و او نمادی  است  از فرهنگ مردم کوهپایه نشین  که  در آیین های دیونوزوسی به رقص و آواز می پرداختند ، شوخی های جنسی می کردند و پوست بز می پوشیدند. آنها همان بقایای فرهنگ مسینایی پیش از مهاجرت بودند. در حالیکه آپولون یعنی خورشید که از فراز و پشت کوه می آید ،نمادی است از مردم فراز کوه یعنی آریایی هایی که از شمال به یونان مهاجرت کردند. بنابراین تقابل آپولون / دیونوزوس ، تقابل ِ فراز کوه نشینان / پای کوه نشینان است یعنی  تقابل فرهنگ پدرسالار آریایی و فرهنگ شبه مادرسالار ِبربرها : تقابل بومی های کوهپایه نشین و آریایی هایی که مانند خورشید از پشت کوه آمده اند. اما نیچه خاستگاه هر دو ایزد را در فرهنگ آریایی می جوید.  آیین دیونوزوس نوعی نوستالوژی نسبت به تحقق خیالی ارزش مصرف در جامعه ی پیشا طبقاتی است. بنابراین آیین های دیونوزوسی برخلاف آیین های الوزیسی و مانند آن ، در شادکامی و هم آغوشی با طبیعت به سر می برند و مانند بدویان عناصر قربانی گری فراوان دارند. نیچه این تقابل جامعه ی طبقاتی میان فرادستان و فرودستان را در نظر نمی گیرد.

بگذارید به تقابل دیونوزوسی و آپولونی به شکل تقابل بز/ عقاب هم بنگریم : بز نماد ِ ماتریالیسم و مادیت وسرخوشی و میل اینجهانی است. بز و پان خاستگاه شیطان و میل و وسوسه اند. در مقابل ِ عقاب محافظ خورشید و حیوان خانگی زئوس است. او نمادی است از قدرت محافظ جامعه ی طبقاتی برعلیه امیال ِ توده ها . نیچه همچنین نسبت به این واقعیت بی تفاوت است که تراژدی به معنای " بز نر" است و اشاره ای است تحقیر امیز به پوست بزپوشان کوهپایه نشین و فرودست. نیچه در حالی از دیونوزوس به مثابه ی سرشت راستین اندیشه ی هلنی دفاع می کند که فرهنگ اشرافی پیش از عصر طلایی ، درست در نقطه ی مقابل آیین های دیونوزوسی قرار داشت و اشرافی مانند پیندار ، فرودستان را تمسخر می کردند و مردم را از دوستی با آنان بر حذر می داشتند. نیچه به طرز غریبی کدهای آشکار جامعه ی برده داری را در تقابل دیونوزوسی / آپولونی نادیده می گیرد.

به عقاب و خورشید باز می گردیم. صلیب شکسته در واقع نه صلیب که یک علامت قدیمی هند-اروپایی و نمادی از خورشید است. عقاب نیز به همین نحو نماد برتری آریایی بر آسمان است. بنابراین نازیسم  از عقاب و خورشید ( صلیب شکسته) به عنوان دو نماد ِ بزرگ ماشین جنگی خود بهره می برد. نیچه این نیروی مهلک و فاشیستی ِ اندیشه ی آریایی را که اصولا ارزش مصرف را در زیست پیشا زبانی و مادرانه می جوید در نظر نمی گیرد و به سادگی دیونوزوس ، ساتیر و نمادهای طبقه ی فرودست را هم به نفع اندیشه ی طبقه ی مسلط و فرهیخته ی هلنی مصادره می کند.

اما جامعه ی طبقاتی بدون ضیافت های روشنگری- آپولونی و ضیافت های پست مدرن -دیونوزوسی چه می شود؟ بدون موسیقی کلاسیک و رانک اند رول چه کار خواهیم کرد؟ جامعه ی طبقاتی بدون ضیافت ، گزینه ی سومی است ورای تقابل دیونوزوس و آپولون و آن "جهان پان" است.  در جهان افسون زدایی شده ی پان ، ضیافت بزرگ به چراگاهی تبدیل شده است و ما دوباره پس از نمایش بی کران همه ی سرخوشی های شبانه و سختکوشی های روزانه ، در شفق جامعه ی طبقاتی خود را در یک زندگی شبانی بی ارزش بازمی یابیم. موسیقی چوپان برخلاف دیونوزوس و آپولون، نمایشی ندارد ، مگر آنکه  بخواهد در اوج پوچی برای گوسفندان بنوازد و این درجه ی صفر نمایش و تحقیر ِ مخاطب است: رویکرد نوشتار من. اینجا نمایشی در کار نیست. اینجا هیچوقت هیچ چیز باشکوهی صحنه را نیاراسته است.

No comments:

Post a Comment