Saturday, November 27, 2010

جنون


برابر نهاد ِ جنون ، خرد نیست ، هنجار است. اما هنجار هم چیزی نیست جز جنون اکثریت. یک راه  مبارزه با این جنون اکثریت آنست که آنقدر به عقب بازگردیم تا این هنجارها در برابر نهاد ِ خود یعنی در  جنون محو شوند. یعنی علم در جادو  ، مذهب در مرده پرستی ، مراسم در آدم خواری ، تاریخ در اسطوره ، قانون در زور و… محو شود. به این می گویند تبارشناسی. اما بیش از هر چیز من به تبارشناسی کوتاه مدت بورژوازی ایرانی علاقه مندم تا دوباره او را روی الاغش بنشانم.

حقیقت را اکثریت می سازد ،  و به قول نیچه این تهمیدی است برای ساخت قدرت از حقیقت . ساخت ِ خواست ِ خواست از خواست نیستی. اما برخلاف ایده ی نیچه ، قدرت به زور قابل فروپاشی نیست. قدرت ، همواره وانمود بوده و خواهد بود. بنابراین جنون یعنی اینکه ناگهان دست از وانمود کردن برداریم ، دست از دلالت کردن ، دست از هنجارین بودن برداریم. کسوف جنون خورشید است. ما هم عاشق این هستیم که ناگهان جامعه را در حالت کسوف فرو ببریم. در حالتی جنون آمیز : یک مراسم ، یک تعلیق بزرگ ، یک تعطیلی ، همیشه همین کار را می کند. ناگهان چهره ی اجتماعی چرخه تولید را تیره می کنیم. برای یک لحظه سلسله مراتب جامعه فروبپاشد و رعیت و ارباب ، در شادمانی امری آسمانی همسان شوند. هیچ کس نیست که اعتقاد به خدا را با وسوسه ی کشتن او همراه نکند. ما خورشید را به خاطر احتمال کسوف می پرستیم.
جنون ، خارش است.یک تماس نامعلوم و گنگ که آنقدر باید خارانده شود تا به خونریزی منجر گردد. جنون فریاد است ، آوا آنقدر بلند است که دلالت قطع می شود. فریاد برای دلالت نیست ، فریاد ، تراوش آوا است. دیوانگان و خشمگینان همیشه بلندتر حرف می زنند ، همیشه این تمایل وجود دارد که زبان خارانده شود و آوا تراوش کند.
در مورد دیوانگان این احساس گیجی وجود دارد که : او انسان است اما مانند ما نیست. اما در واقع اشتباه است : او مانند ماست اما نمی توانیم او را انسان بخوانیم :چون دیوانه آنچنان نیست که بتوانیم او را فراموش کنیم. شما براحتی می توانید از کنار یک انسان عادی رد شوید اما از کنار دیوانه خیر. شما چون می توانید رفتار مردم را پیش بینی کنید آنها را فراموش می کنید ، اما دیوانه ، دیوانه است چون نمی گذارد او را پیش بینی و فراموش کنید.

"این من هستم که سخن می گویم." این جمله را با جمله ی "من سخن می گویم" مقایسه کنید. جمله ی اولی بلندتر و رساتر خوانده می شود. چرا؟ جمله ی اول بر "من" تاکید دارد چون "من " تبدیل به مسند شده است. مسند همیشه بلندتر از مسند الیه خوانده می شود. این یک نوع خارش زبان است. می خواهیم آنقدر پوست دلالت را بخارانیم تا خون آوا همه ی جهان سرکوب ما را فراگیرد.

No comments:

Post a Comment