Monday, December 1, 2014

بررسی وجود تاریخی عیسی ناصری


امین قضایی




تاریخ هر چه بیشتر به گذشته ‌می‌رود، بیشتر در اساطیر و داستان‌ها محو ‌می‌شود به طوریکه دیگر مرز بین واقعیت و تخیل انسانها مبهم گشته و معلوم نیست که آیا نسخ  قدیمی ‌را باید تحت الفظی تفسیر کنیم یا استعاری. این گفته بیش از همه در مورد نسخ مذهبی از جمله عهد عتیق  و جدید، تلمودها و قرآن صادق است. متون مذهبی در حین اینکه به نظر ‌می‌رسد در جستجوی ریشه ای واقعی و تاریخی برای مدعیات خود هستند اهداف تعلیمی نیز داشته و به همین دلیل نویسندگان این متون ابایی نداشتند از اینکه توصیه‌ها و آموزه‌های اخلاقی و مذهبی خود را با نقل داستان‌هایی ولو ناممکن و غریب بیان کنند.
بیش از هجده قرن (از زمانی که انجیل‌ها نوشته شد) جهان مسیحیت و حتی اسلام، شرح زندگی عیسی و معجزات او را به عنوان یک واقعیت تاریخی پذیرفته است. حتی اگر در برخی از معجزات یا جزئیات زندگی محل تردید یا اختلاف نظر بوده است، وجود تاریخی عیسی ناصری یک واقعیت انکار ناپذیر دانسته شده است و منشا آموزه‌های مسیحیت به وی نسبت داده شده است. قرن‌ها، عهد جدید به عنوان شرح زندگی و آموزه‌های عیسی ناصری به لحاظ تاریخی معتبر قلمداد ‌می‌شد تا اینکه در قرن نوزدهم با رمزگشایی از الواح و پاپیروس‌های مصری که قدمت آنها به قرن‌ها پیش از میلاد بر‌می‌گردد، مشابهت‌های خیره کننده ای بین عیسی مسیح و یک خدای مصری به نام هوروس(Horus) یافت شد1. هوروس انسان-خدایی است که مانند مسیح از یک باکره (ایزیس-Isis) به دنیا آمده است؛ مانند مسیح تعمید شده است، مصلوب شده و همچون عیسی  رستاخیز کرده است. جرالد مسی(Gerald Massey) ، مصرشناس انگلیسی، (1828-1907) حدود دویست مشابهت بین زندگی عیسی ناصری و هوروس را ردیابی کرده است که مهمترین مشابهت‌ها را می‌توان در فهرست زیر یافت:
1.       تولد عیسی در انجیل متی با مشاهده ستاره‌ای توسط سه مجوسی ستاره شناس معلوم ‌می‌شود، آن سه نفر با هدایایی از طلا و عطر به بیت اللحم و نزد ماری و نوزادش ‌می‌روند. نشانه تولد هوروس نیز سیریوس یا ستاره صبح است.
2.       هوروس مانند مسیح (که توسط یحیی تعمید شد)، در رودخانه ی اریدانوس ( در اردن) توسط انسان-خدایی به نام آنوپ(Anup) تعمید ‌می‌شود. آنوپ مانند یحیی تعمید دهنده (نگاه کنید به انجیل مرقس) بعدا سر بریده ‌می‌شود.
3.       مانند زندگی عیسی، هیچ داستانی از دوازده سالگی تا سی سالگی زندگی هوروس وجود ندارد.
4.       هوروس به مانند مسیح، روی آب راه رفت و دیوانگان و بیماران را شفا ‌می‌داد.
5.       در انجیل متی آمده است که عیسی یکبار شاگردان خود (پطروس، یعقوب و برادر وی یوحنا) را با خود به کوهی برد و در حضور آنها همچون خدایی تغییر شکل داد (چهره اش چون خورشید درخشان گردید و لباسش چنان سفید شد که چشم را خیره ‌می‌کرد.(متی، 17)). در اساطیر مصری نیز آمده است که هوروس بر فراز یک کوه به شکل خدا دگرگون شد.
6.       هوروس نیز به مانند مسیح بین دو دزد مصلوب شد، او را در گوری دفن کردند و سپس زنده از گور برخاست. جالب اینجاست که هوروس، KRST  خوانده ‌می‌شود یعنی فرد مسح شده یا همان مسیح.
7.       هوروس هم مانند مسیح یک چوپان خوب، بره خدا، ماهیگیر و کلمه خدا خوانده شده است.
8.       در انجیل این زنان هستند که خبر زنده شدن مسیح را اعلام ‌می‌کنند. از هوروس نیز نقل ‌می‌شود که "الهه‌ها و زنان خبر زنده شدن من را اعلام ‌می‌کنند."2

نه تنها وقایع و معجزات بلکه در اعداد هم مشابهت دیده ‌می‌شود. برای مثال هر دو شخصیت در سن سالگی تعمید ‌می‌شوند و هر دو در سن دوازده سالگی مراسم گذر را طی ‌می‌کنند و دوازده شاگرد آنها را همراهی ‌می‌کنند. تام‌هارپر مدعی ‌می‌شود که عدد دوازده در انجیل و دیگر اساطیر نشانه و نماد دایره البروج یا دوازده ماه سال هستند. وی ‌می‌نویسد:
"در مذاهب قدیمی مصر، کلده و یونان دوازده  تشعشع نبوغ در انسان با دوازده حافظ گنجینه نور، دوازده درو کننده خوشه طلایی، دوازده برداشت کننده مزارع آمنتا (Amenta  دوازده معمار، دوازده نجار، دوازده کوزه گر، دوازده بافنده، دوازده ماهیگیر، دوازده پاروزن قایل "راء" (خدای مصری خورشید) و دوازده ملوان کشتی خورشید، بازنمایی ‌می‌شود. همچنین دوازده خان هرکول، دوازده پسر یعقوب، دوازده قبیله اسراییل، دوازده حواری عیسی، دوازده شوالیه میز آرتورشاه، همگی منشا دایره البروجی، تکوینی و تئولوژیکی یکسانی دارند." 3

آلوین. بوید کوهن  از این مشابهت‌ها و یافته‌های جرالد مسی نتیجه ‌می‌گیرد که:
"تمام مستندات مسیحی که درباره شخصیت فرضی عیسی در چند سال بعد از زندگی اش در قرن اول میلادی نوشته شده است، همگی ادبیات باستانی مذهب مصری هستند." 4
پس به نظر ‌می‌رسد که یک شخصیت خدای گونه مانند هوروس به شکل یک شخصیت تاریخی و واقعی یعنی عیسی ناصری درآمده است. اگر اینطور باشد انجیل‌ها هیچگونه اعتبار تاریخی نداشته و متن آنها را باید متنی استعاری دانست که در قالب شخصیت عیسی، مفاهیم اسطوره ای گذشته مانند زایش باکره و رستاخیز دوباره را تعلیم ‌می‌دهند.  اساطیرو مذهب اختری مصر باستان در قرن اول میلادی به شکل آیینی جدید کپی برداری شده است.
این اعتراض مطرح ‌می‌شود که اگر اینطور باشد، مسیحیان آنزمان و بعدا امپراتوری روم چگونه ‌می‌توانسته در مقابل به اصطلاح pagan ‌ها یا غیرمسیحیان از این آیین کپی برداری شده، دفاع کند. آنها چگونه ‌می‌توانستند آیین خود را معتبر و اصیل جلوه دهند؟ پاسخ این است که این کار دقیقا با زور انجام شده و دوباره به این جمله مایوس کننده ‌می‌رسیم که متاسفانه تاریخ را فاتحان ‌می‌نویسند. در اواخر قرن چهارم یک راهب مسیحی دستور سوزاندن کتب کتابخانه قدیمی ‌اسکندریه را صادر ‌می‌کند. حدود هفتصد هزار نوشته یا کتب ‌درباره ریاضیات، نجوم، فلسفه، الهیات و پزشکی نابود ‌می‌شود. خواننده باید توجه داشته باشد که اسکندریه در دوره منسوب به هلنیسم (دوره پیش از باستان متاخر یعنی دوره ای که بعد از فتوحات اسکندر بوجود آمد) مرکز فلسفه و علم و میراث دار فرهنگ فلسفه یونان محسوب ‌می‌شده است و از جمله این فیلسوفان ‌می‌توان به فلوطین اشاره کرد. در سال 529 میلادی نیز آخرین مکتب پاگان در آتن به دستور کلیسا بسته ‌می‌شود. برای لاپوشانی برخی ادعا کردند که شیطان از قرن‌ها پیش که از ظهور مسیح خبر داشت،  از قبل داستان‌هایی را به زبان‌ها انداخته تا ایجاد شک و تردید کند.5 بدین ترتیب اساطیر گذشته یا در واقع منابع اقتباس آیین مسیحیت نابود شد.
از این یافته‌ها و مشابهت‌ها چه نتیجه ای ‌می‌توان گرفت؟ مشخصا اساطیر مصری بسیار قد‌یمی‌تر از آیین مسیحیت هستند و اگر اقتباسی صورت گرفته، حتما از سوی مسیحیان بوده است.  برخی روی اعتبار و پشتوانه علمی ادعاهای مسی، بوید و دیگران شک کرده اند. همچنین اختلافات بین هوروس و عیسی را هم باید در نظر داشت.  با این حال، اگر بپذیریم که گفته‌های مسی درباره اساطیر مصر باستان مستند بوده و پشتوانه علمی ‌دارند( اکثر مصرشناسان یا سکوت کرده اند و یا بخش اعظم آنرا تایید کرده اند6)، پس تنها دو امکان برای نتیجه گیری باقی ‌می‌ماند: یک نتیجه این است که اعلام کنیم شخصیت عیسی ناصری وجود تاریخی و واقعی نداشته و در واقع پسرخدا، انسان خدایی قدیمی ‌است که به صورت یک شخصیت جدید بازنویسی شده و بعدا توسط مسیحیان تحت الفظی برداشت شده و واقعی تصور شده است. دوم اینکه ‌می‌توان فرض کرد که عیسی ناصری به واقع وجود داشته است. او احتمالا موعظه گری یهودی بوده که توانسته شاگردان و مریدانی را به دور خود جمع کند و فرقه‌ای مذهبی را تشکیل دهد اما بعدها، این آیین برای تقویت خود از منابع قدیمی تر اقتباس و کپی برداری کرده است و عناصر اسطوره ای و معجزات را به بنیانگذار خود یعنی عیسی ناصری نسبت داده است. در هر حال هم مسیحیان و هم مسلمانان که ایمان شان ایجاب ‌می‌کند به وجود واقعی مسیح  و معجزات او باور داشته باشند، باید مقابل واقعیت بایستند و دریابند که آنچه آنها ‌می‌پرستند یا به عنوان پیامبر ‌می‌ستایند، همان هوروس خدای مصری است. طنز قضیه اینجاست که باورهای ایشان سرقت ادبی از همان کسانی است که به عنوان بت پرست مورد لعن و نفرین آنان قرار ‌می‌گیرند.
پانوشت‌ها:
1.       برای یک تحلیل از اعتبار یافته‌های جرالد مسی رجوع کنید به:

D.M. Murdock/Acharya S. “Who Is Gerald Massey?” < http://www.stellarhousepublishing.com/who-is-gerald-massey.html>

2.       Tom Harpur. 2004. “Pagan Christ, Is Blind Faith Kills Christianity?”, Alan & Unwin, Page 84.
3.       Ibid. Page 87.
4.       Alvin Boyd Kuhn. "Case of the Missing Messiah”, < file:///C:/Users/Amin/Documents/Pre-Islam%20Study/Boyd%20Kuhn/CASE%20OF%20THE%20MISSING%20MESSIAH.html>