Sunday, November 28, 2010

روان کاوی یک دیکتاتور

تنها نزد مردمان بی دست و پا ، چلاقی یک دست پادشاه است.

دیکتاتور با قدرت خود کور می شود. او مایل است در دیگران تنها انعکاسی از قدرت خویش را بیابد پس اندکی بعد چیزی جز خودش نخواهد دید. اطرافیان همواره همان چیزهایی را می گویند که او می خواهد ، همان کارهایی را می کنند که مورد رضایت اوست. او مانند یک منبع نوری در اتاق آینه تنها مجبور است خودش را ببیند، دیگران تنها او را منعکس می کنند و نه خودشان را . دیکتاتور در بازی انعکاسی میل همواره شکست می خورد ، آنچه برای دیگران اوج است برای او تنها یک خلاء است.

جنون ماهیت دیکتاتور است ، وقتی همه چیز برای او تحقق می یابد و از روابط تعادلی ارزش یعنی  سنگ بنای عقلانیت جامعه جدا می گردد ، همزمان تمامی عقلانیت را هم از دست می دهد. تصور کنید شما یک دیکتاتور هستید.  شما در اوج قدرت هستید و از ثروت و لذت بهره مند. اگر تمامی عقلانیت های جامعه ، نزدیکی به قدرت ( یعنی شخص شما) برای بهرمنده ی از ثروت و لذت باشد ،آنگاه شما عقلانیت را از دست خواهید داد چون عقلانیت در نهایت ابزاری جز برای تبدیل شدن به شما نیست.  از اینرو دیکتاتورها رفتارهای جنون آمیز به خرج می دهند. آنها مجبور اند تنها غریزه مرگ و پرخاشگری را در مقابل غریزه ی لذت و عشق تقویت می کنند. به همین سبب تمامی پادشاهان افسانه ای در پی جاودانگی بودند ، تحقق صوری ارزش مصرف ، دیکتاتور را در سطحی از هستی شناسی خیالی قرار می دهد : جاودانگی ، تقدس ، خردمندی ناب و .

اجازه بدهید شکست دیکتاتور در بازی انعکاسی میل را نشان دهیم : فرمول بسیارساده است : میل همواره میل به ابژه ای است که بیشترین نزدیکی را به ابژه ی  اصیل از دست رفته داشته باشد. اما مشکل دیکتاتور آنجاست که ابژه های میل بلافاصله حضور دارند و هیچگاه در موقعیت غیاب قرار نمی گیرند تا به ابژه ی اصیل و از دست رفته شباهت داشته باشند. میل به ابژه ی همیشه حاضر ، ساختار معیوب مکانیزم میل ورزی دیکتاتور است. ابژه ی همیشه حاضر هیچگاه ، میل به ابژه ی اصیل را انعکاس نمی دهد. شما به سادگی می توانید اینرا در عمل خوردن تجربه کنید. یک سفره ی بی اندازه رنگین  ، بعد از مدتی اشتهای شما را برای غذا کور می کند.

چرا برای یک دیکتاتور جان انسانها اینچنین بی ارزش است ؟ دیکتاتوری تنها یک مکانیزم برای کاربرد قدرت دارد : اراده به سرعت و با قاطعیت رنگ واقعیت به خود گیرد.  بنابراین قدرت از مجرای اراده و فرمان ، به غریزه مرگ و پرخاشگری دیکتاتور متصل می شود. برای این اراده گستاخی بزرگ اینجاست که توده ها در رابطه با قدرت خواهان مبادله باشند. دیکتاتور ها به سبب منطق مبادله از انتخابات و دموکراسی بیزار هستند . از نظر انها دموکراسی یعنی این مبادله که مردم به رهبر قدرت بدهند و رهبر در مقابل انها را هدایت کند. دیکتاتور دچار این توهم است که قدرت خویش را از تفویض مردم نمی بیند بلکه با میل پرخاشگری خود اشتباه می گیرد و گمان می کند قدرتش منبعی روانی و بعضا متافیزیکی دارد. از اینرو رابطه ی دیکتاتور با مردمش رابطه ی الهی ، مجازات و پاداش است و نه مبادله ای.

No comments:

Post a Comment