Thursday, December 2, 2010

تاروت و آرزو

این مقاله  سفر کوتاهی به عرصه رمزها و نمادهاست تا جامعه و روان انسان را از دریچه ی نمادهای نهفته ی در ورق های بازی ببینیم. سرزمین عجایب رویاهای آلیس ، ساختار اجتماعی و سلسله مراتب طبقاتی و آشفته ی ما را به صورت دادگاهی میان ورق های بازی به تصویر می کشد. اما ارتباط میان ساختار اجتماعی و ورق های بازی تنها یک تخیل ادبی نیست بلکه ارتباطی کاملا ساختاریافته ، منظم و نمادین است. اولین ارتباط را  کلود فرانسوا منستریه ِ یک باستان شناس فرانسوی ، به ما نشان می دهد.

همانطور که می دانیم ورق های بازی از چهار خال  یا suit  تشکیل شده اند که عبارتند از خال گشنیز ( club) دل ( Heart) پیک (spade) و خشت یا الماس (diamond). این نمادها به همین صورتی که هستند چیز زیادی را به ما نشان نمی دهند. اما اگر به نمادهای قدیمی تر آنها رجوع کنیم که امروزه در تاروت مشخص هستند، این چهار خال به ترتیب عبارتند از : سکه  به جای گشنیز ، جام به جای دل ، شمشیر به جای پیک ، و چوب دستی به جای خشت یا الماس. مونستریه نشان می دهد که خال های ورق فرانسوی (و قدیمی تر آنها در ایتالیای شمالی در قرون سیزده تا زمان حاضر) ، ساختار اجتماعی فئودالی اروپا را در قرون واپسین وسطا نمادپردازی کرده اند. در تحلیل مونستریه ، خال جام یا دل نماینده کلیسا یا کاهنین ، شمشیر یا پیک نماینده قشر اشراف نظامی ، سکه یا گشنیز نماینده طبقه ی بازرگان و سوداگر و در نهایت خال چوب دستی یا خشت نماینده ی طبقه ی دهقانی است. بنابراین خال های ورق بازی ، ساختار طبقاتی فئودالیسم را نشان می دهد. این نظریه همچنان اعتبار خود را حفظ کرده است و راین فلدن ، مورخ معروف ورق های بازی ، نیز بر ساختار سلسله مراتبی درونی خال ها یعنی از عدد یک تا پادشاه ، نیز به عنوان سلسله مراتب طبقاتی فئودالی تاکید ورزیده است.
  
جهان اطراف ما مملو از نمادها و نشانه هاست و این نمادها خنثی و بی طرف نیستند ، اگرچه بسیاری از آنها قدیمی و کهن به نظر می رسند و ما حتی به سختی از معانی و دلالت های آنها اگاهیم ، اما بر شیوه ی تفکر  و روش زندگی ما تاثیر می گذارند. همانطور که نشان دادیم ، آنچه اشکال متنوع و سلسله مراتب  ساده ی یک تا دهی، برای یک بازی و  سرگرمی یا فال بینی ساده به نظر می رسد ، در واقع رمزهای یک جامعه ی طبقاتی هستند. نکته ی مهم این است که سنت نیز به همین شیوه ی نمادها و رمزها بر اذهان تاثیر می گذارد. مردم معمولا به رسوم و آیین ها به عنوان دستورالعمل هایی ساده و بی ضرر نگاه می کنند ، اما این سنن در قالب نمادها ، روش و طرز فکر ما را تعیین می کنند و به ارزش گذاری دست می زنند. برای مثال داستان ها و اسطوره ها در قالب شخصیت پیر خردمند ، سن و دانایی را همبسته ی هم قرار می دهند. یعنی تلویحا به ما یاد می دهند که آنچه قدیمی تر است ، خردمندانه تر و عاقلانه تر است یا اینکه در قالب شخصیت پیشگو و غیبگو دانش را همچون رازهایی محرمانه به تصویر می کشند و تلویحا رازورزی و عرفان را توصیه می کنند.همچنین داستان ها و رسوم برجای مانده از زندگی دهقانی ، پیرزنان را تنها به عنوان مادربزرگ ارزشگذاری کرده و برعکس زن مسن و مجرد را در شخصیت جادوگر می گنجانند. به این ترتیب باروری را به عنوان یک وظیفه برای زنان ارزشگذاری می کند. این داستان ها و رسوم اگرچه مهیج و جذاب به نظر می رسند اما واقعیت این است که علی رغم سادگی کودکانه شان ، خنثی و بی طرف نیستند.

اجازه دهید قدری نمادشناسی ورق های بازی را ادامه دهیم. این بار به نماد شناسی ورق های عکس دار می پردازیم. در نسخه های قدیمی تر ورق ، تعداد اوراق به جای پنجاه و دو ، پنجاه و شش تا بود. یعنی شما باید به ورق های کنونی خود ،چهار ورق نوباوه یا knave هم اضافه کنید که به ترتیب چهار شخصیت در ورق بازی به ترتیب ارزش عبارت خواهند بود از :  نوباوه یا( knave یا page سرباز ( jack  یا knight)  ملکه ( queen)  و شاه ( King). بنابراین هر خال چهارده ورق دارد که کلا به این مجموعه ی پنجاه و شش تایی ، court card یا به زبان فال بینان کارت های صغیر ( minor Arcana) می گویند . این چهار شخصیت از کجا آمده است؟ برای پاسخ به این سئوال باید توجه کنیم که تاریخ تغییرات ورق های بازی نشان می دهد که شخصیت ها به مرور تغییر کرده است ، ابتدا به جای ملکه ، شوالیه قرار می گرفت و یا در برخی از ورق های بازی به جای این شخصیت های انتزاعی ، پهلوانان و پادشاهان اسطوره ای و تاریخی مانند هکتور ، شاه آرتور ، اسکندر ، داوود شاه و ... به تصویر کشیده می شد. مشخصا این تغییرات سلیقه ای بوده است ، اما همگی در یک ویژگی مشترک هستند : تلاش شده است که سلسله مراتبی میان شخصیت ها از نوباوه تا پادشاه به تصویر کشیده شود. سلسله مراتب مقام درباری برای تعیین سلسله مراتب این کارتها کمک کرده است اما همانطور که یونگ در نظریه آرکی تایپ به طور اعم و در مورد ورق های بازی به طور اخص نشان می دهد ، این شخصیت ها کهن تر از آن هستند که تفسیر تاریخچه ی ورق ها در یک دوره ی محدود بتواند آنرا توضیح دهد.
اگر کلی تر به این چهار شخصیت شاه ، ملکه ، سرباز و کودک نگاه کنیم ، آنها به ترتیب نماینده ی دوگانه جنسی و سنی هستند . یعنی پیری در مقابل جوانی ، و مرد در مقابل زن. برای حل معمای این شخصیت ها باید از خود بپرسیم که چه آرزوی بنیادینی در قالب هر یک از این شخصیت ها نهفته است. با پیر بودن ما به چه آرزویی می رسیم یا در یک کودک ابدی بودن ؟ در زن زیبا بودن و یا در یک مرد سلحشور بودن؟  
کودک یا نوباوه : این شخصیت آرزوی بنیادین جاودانگی را نشان می دهد که در داستان ها در بهترین حالت در قالب شخصیت پیترپن ، کودک ابدی ، به تصویر کشیده شده است. ما با کودک شدن ، بازی کردن ، سرخوشی ، تفریح و خنده ، تلاش می کنیم موقعیت کودکی را شبیه سازی کنیم . آرزوی کودک بودن یعنی آرزوی داشتن آینده. آرزوی جاودانگی را  باید یکی از ارکان قلمروی روانی انسان بدانیم که در ساختار اجتماعی به صورت قلمروی اقتصاد نشان داده می شود.
سرباز یا جک : این شخصیت نماینده ی آرزوی سعادت و خوشبختی است. یعنی اینکه جهان در هماهنگی با ما به سر می برد. ما در جوان و سلحشور ، به دنبال آرزوی سعادت هستیم.  شخصیت قهرمانی اغلب داستان ها ، مردی است که می خواهد به لذت ، آرامش و سعادت برسد. حیطه ی اجتماعی برای رسیدن به آرزوی سعادت ، قلمرو اخلاق و قانون است.
ملکه یا زن : این شخصیت نماینده ی آرزوی زیبایی است. ما در زن ، زیبایی را جستجو می کنیم. زیبایی در اینجا به طور خاص تر به معنای این است که شما در هماهنگی با جهان به سر ببرید. قلمروی آن هنر است.
پادشاه یا پیرخردمند :  این شخصیت نماینده ی آرزوی حقیقت است. پیر بودن ، اگرچه در تقابل با کودک  ، جاودانگی را از دست می دهد اما به حقیقت  و دانش نزدیک تر است . حقیقت یعنی جهان در شما بودن. قلمروی اجتماعی آن دانش و فلسفه است.
بنابراین مطابق چهار شخصیت ، کودک ، مرد ، زن و پیر ، چهار آرزوی بنیادین بشری یعنی جاودانگی ، سعادت ، زیبایی و حقیقت، نمایندگی می شود. این چهار آرزو بنیادین هستند بدان معنا که تمامی آرزوها از آنها منتج می شوند و می توان هر آرزویی را در نهایت در  یکی از این چهار مقوله گنجاند. وقتی انسان با ورود به جامعه ی طبقاتی ، توانست به خرد انتزاعی دست یابد ، این آرزوها را بیرون کشید و آنها را در شخصیتی خیالی گنجاند که گویی به هر چهار آرزو دست یافته است : خدا. دیگر شخصیت های داستانی معمولا دارای یک یا چند آرزو و نه همه ی آنها هستند. مثلا اودیپ در پی آرزوی حقیقت یا منشا وجودی خویشتن است . اولیس در پی آرزوی سعادت و بازگشت به خانه و میهن است. گیلگمش و اسکند در پی آرزوی جاودانگی هستند و شخصیت های داستان تروا در پی آرزوی زیبایی. آژاکس و آشیل ترجیح می دهند بمیرند اما زیبنده و زیبا باقی بمانند.
بنابراین اجازه دهید یکبار دیگر ساختار ِ ورق های بازی را در ذهن مرور کنیم : چهار خال که هرکدام شامل چهارده ورق هستند. تفاوت خال ها نماینده ی تفاوت طبقاتی است. و هرکدام از شخصیت ها نماینده ی آرزوهای بشری و پهنه ی های فرهنگی آن یعنی اقتصاد ، اخلاقیات ، هنر و علم  هستند. بنابراین ورق های بازی میناتوری شگفت انگیزی از جامعه ی طبقاتی هستند که شما در آن زندگی می کنید.
اما بهتر است نمادپردازی را باز هم ادامه دهیم و مانند برخی نمادشناسان به طور جسورانه تر هر یک از طبقات و شخصیت ها را نماینده ی چهار عنصر نیز بدانیم. تا مدت های مدید ، انسانها جهان را شامل چهار عنصر بنیادین می دیدند . اما این نظریه ی ظاهرا فیزیکی به جای آنکه بیشتر مبتنی بر تجربه و فهم آنها از طبیعت باشد به واقع انعکاس دهنده ی ساختارهای اجتماعی هستند.
 آب ، نماینده ی زن ( شخصیت ملکه) و البته طبقه ی کاهن و پیشگو است . کسانی که مانند باران واسطه ای هستند بین آسمان و خاک. یا زن که زهدان او مانند دریا ، خاک یا انسان از آن سر بر می آورد. بنابراین خال دل یا جام و همچنین تصویر ملکه را می توان با نماد عنصر آب نشان داد.
هوا، نماینده ی مرد ( شخصیت سرباز) و البته طبقه ی نظامی است . طبقه ای که مانند آسمان بلند پرواز و خشمگین است و بر زمین احاطه دارد. یا باد مانند مرد دم آفرینشگری دارد. بنابراین خال پیک یا شمشیر و همچنین تصویر سرباز را می توان با عنصر هوا برابر دانست.
خاک ، نماینده ی کودک و البته طبقه ی ثروتمند و سوداگر است. کسانی که به عنوان نماد خاک ، می توانند ثروت و مکنت از زمین بدست آورند. یا مانند کودک ، توانایی رشد و شکوفایی دارند. بنابراین خال گشنیز یا سکه و همچنین تصویر کودک را می توان با عنصر خاک برابر دانست.
و در نهایت آتش نماینده ی پیر ( شخصیت پادشاه) و البته طبقه ی دهقانی و دامدار است . کسانی که مانند آتش ، توانایی تولید ، روشنایی بخشی و آگاهی را دارند. پیر ، مانند آتش روشنایی بخش و اگاه کننده است. بنابراین خال خشت یا چوب دستی  و همچنین تصویر شاه را می توان با عنصر آتش برابر دانست.
حجم عظیمی از ادبیات را می توان به عنوان گواهی بر نمادشناسی فوق، ملاک قرار داد. صرف نظر از دقت نسبی آن، نتیجه ی مشخصی که می توان از این نمادشناسی و رمزگشایی گرفت ، این نکته ی مهم است که انسانها با ورود به جامعه طبقاتی ، ساختار اجتماعی را به صورت نمادها و رمزگان در آوردند و آنرا در ادبیات ، کیهان شناسی و مذهب و در نهایت حتی در بازی هایی ارواق تاروت جای دادند. با این رمزگشایی ، ما از پدیده نه به سوی حقایق ابژکتیو که برعکس به سوی ذهن و پیش انگاره های جزمی سوبژکتیو حرکت می کنیم. جامعه ی طبقاتی چنان لایه های عمیق و رازورزانه ای را به دور خود پیچید که با مسخ ذهن بشر، منفعت طبقاتی او را هزاران سال در پرده های جهل و فراموشی باقی گذارد. و البته ما هنوز هم  یادنگرفته ایم که در زندگی خود جامعه طبقاتی را ببینیم.

No comments:

Post a Comment