Thursday, December 2, 2010

از چشمان مارکسیسم- بخش پنجم


رفع چند ابهام

ما هنوز سئوالات اولیه ی خودمان را فراموش نکرده ایم: ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم؟ به چه روشی می توانیم آنرا بشناسیم؟ پاسخ ما یک "نمی دانم" بود. بیاییم قوانین و ماهیات پدیده ی اجتماعی را به دانشمندان علوم اجتماعی یا مدیران و رهبران جامعه واگذاریم ، یا آنرا سئوالی مربوط به حیطه ی نظریه پردازی بدانیم. اما اگرچه نمی توانیم جامعه را بشناسیم ، اما می توانیم بفهمیم که آیا این جامعه و وضعیت موجود مطابق منافع و میل ما هست یا خیر؟ به عبارت دیگر ، اگرچه موضوع مورد آگاهی خود را فی نفسه نمی شناسیم اما می توانیم تضاد میان آن با منافع و علایق خویش را درک کرده و آنرا رفع کنیم. آگاهی مارکسیستی بر چنین دیالکتیکی میان منافع فرد و جمع استوار است. سپس این دیالکتیک را هرچه بیشتر ملموس و مادی کردیم : از تضاد فرد و جمع ، به تضاد تولید کنندگان با شیوه ی تولید رسیدیم. چرا ؟ چون منفعت در جامعه با شیوه ی تولید بوجود می آید و طبعا تضاد منافع هم ناشی از همین تضاد فرد با شیوه ی تولید است. چون این تضاد ، بیشترین ضرر را به منافع ما می زند.( اما نه الزاما و نه همیشه. شاید موقتا تضادهای بدتری هم بوجود آید)

بسیاری از نظریه پردازان علوم انسانی برمارکسیسم خرده می گیرند که چطور مارکسیسم با قطعیت حرف می زند؟ نظریات اجتماعی همواره نسبی هستند و فقط دیدگاهی را بر جامعه می گشایند و یک پدیده را از زوایای محدودی بررسی کرده و توضیح می دهند. چرا مارکسیسم این چنین قطعیت دارد؟ آیا این جزمی مذهبی است و یا یک توهم شناخت یقینی؟

ممکن است برای عده ای هم این سئوال پیش آید که چرا من اصول اساسی مارکسیسم را دوباره توضیح می دهم و به نظر ایشان ، همه ی اینها قبلا در کتاب های اصلی مارکس ، انگلس و دیگر متفکران بزرگ مارکسیست بهتر از من توضیح داده شده است. متاسفانه اغلب انها از روش شناسی مارکسیسم آغاز نکرده اند. این ادعا را دارم که مارکسیسم در سیر تکوین خود این چنین منظم توضیح داده نشده است و لااقل این تلاش من کاری تکراری نیست. همچنین لازم است مارکسیسم را با علم به توهمات و اسطوره های جدیدی که بورژوازی به آن نسبت می دهد ، دوباره تشریح کرد و ابهامات را زدود. یک دلیل عمده برای توضیح مارکسیسم ، پاسخ به همین خرده گیری های فوق است. مثلا ما اکنون به اعتراض فوق براحتی پاسخ می دهیم چون روش شناسی مارکسیسم را می دانیم . در پاسخ خواهیم گفت مارکسیسم نه تنها برقطعیت استوار نیست بلکه بر "نمی دانم" استوار است. مارکسیسم اصلا نظریه ای درباره ی جامعه ندارد. توضیحی درباره ی پدیده های اجتماعی نمی دهد. مگر اینکه....

بله. مگر اینکه سوبژه ی شناسنده و منافع آن با ابژه در نظر گرفته شود. مارکسیسم پدیده های اجتماعی را توصیف نمی کند و در مورد آنها گزاره ای صادر نمی کند که بخواهد احتمالی باشد یا قطعی.( اگر هم باشد در اصول نیست.) برای مثال مارکسیسم پیش بینی نمی کند که جوامع سرمایه داری به سوی سوسیالیسم تکامل پیدا می کنند. این گزاره توصیفی است و می تواند احتمالی یا قطعی باشد. اما مارکسیسم می گوید : منفعت پرولتاریا ایجاب می کند که تضاد میان منافع خود و سرمایه داری را رفع کند و رفع این تضاد در گروی نابودی سرمایه داری و برقراری جامعه ی سوسیالیستی است.میان این دو گزاره تنها شباهت ظاهری وجود دارد ، اما این دو گزاره کاملا متفاوت اند چرا که اولی توصیفی است یعنی گویی واقعیتی را درباره ی جهان خارج توصیف می کند و آنرا به ما خبر می دهد. اما در دومی پیش بینی وجود ندارد ، چیزی توصیف نمی شود بلکه یک نتیجه ی منطقی و ضروری بنابر منافع سوبژه ی شناسنده گرفته می شود. بنابراین ضرورت مارکسیستی ، ناشی از قطعیت نسبت به جهان نیست. گزاره های توصیفی یا احتمالی هستند یا قطعی. اما گزاره های تجویزی شروط ضروری یا کافی هستند یا هردو. مثلا ما پیشتر گفتیم که بنیادی ترین تضاد ، تضاد طبقاتی است. مهم نیست که در جهان خارج واقعا مجموعه تضادهایی باشد که یکی از آن از همه بنیادی تر است. مسئله اینجاست که به نفع پرولتاریا است که تضاد بنیادین جامعه را تضاد طبقاتی بداند.

بنابراین چقدر نادان هستند کسانی که مارکسیسم را نوعی مذهب می دانند یا به قطعیت انگاری و جزم اندیشی متهم می کنند. این اتهام آخری از اولی هم مضحک تر است. کسانی که این اتهام را وارد می کنند حتی خودشان به سختی معنای جزم اندیشی را می فهمند. نظریه ای که بر جزم استوار باشد ، جزم را بدیهی می انگارد. بسیاری از نظریات متافیزیکی و فلسفی بر این جزمیات استوار بودند ، جزمیاتی مانند وجود  بدیهی" سوبژه" ، یا اصل علیت و اصل عدم تناقض، اصل بهترین جهان و غیره. آیا مارکسیسم درباره ی جامعه ، گزاره ای صادر می کند که آنرا بدیهی می شمارد؟ پاسخ خیلی مشخص است ، آگاهی که روش شناسی آن دیالکتیکی باشد یعنی تنها بر رفع تضاد میان سوبژه و ابژه استوار باشد و نه بر گزاره ای پیشینی درباره ی آندو ، مطمئنا جزم اندیش نخواهد بود. در واقع ، روش شناسی دیالکتیکی برای گریز از همین جزمیات متافیزیکی بوجود آمد و توسط هگل تشریح شد. اکثر خرده گیری ها ، برچسب ها و دروغ های تبلیغات بورژوایی برعلیه مارکسیسم ، متکی بر جهل یا تجاهل نسبت به روش شناسی مارکسیستی است. ممکن است اعتراض شود که پس آیا مارکسیسم اصلا قابل نقد نیست؟ البته که هست. گزاره های مارکسیستی می توانند درست یا غلط باشند  اما این صحت و سقم تنها نسبت به منافع پرولتاریا تعیین می شود . باید نشان داده شود که آنها با منافع پرولتاریا (  این سوبژه تغییر دهنده و شناسنده ی آن ) در تضاد قرار دارد. برای مثال این گزاره که بنیادین تضاد همواره تضاد طبقاتی است می تواند در برخی موارد موقتا صحیح نباشد.

اتهام شایع دیگر این تصور عوامانه است که مارکسیست ها به آرمان شهر و اتوپیای سوسیالیسم یا کمونیسم اعتقاد دارند و بعد این حکم جذاب را صادر می کنند که اتوپیا ممکن نیست و باید واقع بین بود.اما آیا ما  در بحث خود گفتیم که مارکسیسم برای رسیدن به یک اتوپیا به نام کمونیسم تلاش می کند؟!! کسانی که چنین اتهاماتی را وارد می کنند هیچ درکی از روش شناسی ندارند. روش شناسی اتوپیایی ، بر این اساس مبتنی است که نظریه پرداز برای تغییر جامعه و وضعیت موجود ، جامعه ای مناسب و ایده آل فرض و تخیل می کند و سپس براساس قیاس جامعه ی موجود با جامعه ی آرمانی و ذهنی خود، درباره ی وضعیت موجود گزاره ی تجویزی صادر کند. اما روش شناسی مارکسیستی اتوپیایی نیست بلکه دیالکتیکی است. سوسیالیسم یا کمونیسم ، در ابتدای امر تخیل نمی شود بلکه از شرایط موجود و برای رفع تضادها نتیجه گرفته می شود. سوسیالیسم ، اتوپیایی در آینده ای دور نیست بلکه همین جامعه است که تضاد شیوه ی تولید عقب مانده ی خود را با انسانهایی که همه چیز را تولید می کنند ، رفع کرده باشد. مسخره است که اگر انسانهایی برای منافع خود و رهایی از بهره کشی و استثمار تلاش کنند ، موجوداتی خیال پرداز تصور شوند. جدا از چرند بودن این نقد ، این دیدگاه بسیار نفرت انگیز است. بسیاری از پیشرفت هایی که ما امروز بدست آورده ایم مانند محو برده داری و اینک آنرا بدیهی و منطقی می شماریم در گذشته های دور نیز خیال پردازی بردگان شورشی و امر ناممکن تصور می شد.


در بخش بعدی دو سوی این تضاد بنیادین میان تولید کنندگان و شیوه ی تولید را بررسی خواهیم کرد. در اینجاست که از روش شناسی مارکسیستی دو شاخه ی مختلف در دو علم تاریخ و اقتصادسیاسی رشد می کند.

No comments:

Post a Comment