منطقی است که برای پاسخ به این سئوال ، تعریفی دقیق از فاشیسم ارائه دهیم. متاسفانه در تعریف فاشیسم توافق جمعی وجود ندارد و هر کسی بنا بر ویژگی های برجسته ی حکومت های عمده ی فاشیستی در طول تاریخ، تعریفی از آن به دست می دهد. می توان فاشیسم را یک ایدئولوژی و حکومتی سیاسی ذکر کرد که ویژگی های زیر را داراست :
فاشیسم حکومتی طبقاتی بر مبنای شایستگی های ساختگی مانند اعتقاد ، خاستگاه، ملیت یا نژاد است- جداسازی و انکار برابری و حقوق برای بخشی از مردم براساس عقاید ، نژاد و دیگر خصایص ظاهری – ناسیونالیسم امپریالیستی و گسترش نظامی گری و جنگ طلبی- کنار گذاردن نهادهای پارلمانی و دموکراتیک موجود و ایجاد استبدادی نظامی برکشور – اداره ی بخشی از الیت های طبقه ی ممتاز و ثروتمند همراه با رهبری پوپولیست که بعضا حمایت توده ای و کاریزماتیکی دارد یا می خواهد داشته باشد- سرمایه داری به شدت توسعه طلب ، لجام گسیخته و انحصاری –سانسور و ترویج یک فرهنگ ایدئولوژیکی خاص بر جامعه– حذف مخالفین و حکومت پلیسی با استفاده از ترور و وحشت.
و نیز برخی ویژگی های دیگر که بیشتر توصیفی هستند :
دروغ پردازی و ترویج خرافات – جزم اندیشی مذهبی ، زن ستیزی و ترس از تمایلات جنسی دگرباش ، تکیه بر ارزش های سنت و خانواده – ضدکمونیست و ضد یهود بودن- اتکا به تئوری های نژادپرستانه و داروینیسم اجتماعی- حمله به حقوق مدنی و آزادی های کارگران و از نظر حقوقی ایجاد یک وضعیت اضطراری در جامعه- فراخوان به وحدت ملی میان طبقات- سوء استفاده ی نظامی و اهداف مخرب از علم و فن آوری- توسعه ی نظامی و ایجاد ماشین جنگی- تکیه بر ناسیونالیسم و یک هویت جمعی در مقابل فردگرایی و....
آنچه در فوق آمد ، ویژگی هایی است که در تعاریف فاشیسم عام و مشترک است و من سعی کردم مهمترین آنها را در اینجا بگنجانم. مشکل چنین تعاریف فقره ای ، این است که معلوم نیست کدامیک از این ویژگی ها لازم و کافی هستند. یک حکومت باید چندتا از این ویژگی ها را داشته باشد که رژیمی فاشیستی قلمداد شود؟ همچنین اولویت این ویژگی ها به چه ترتیب است و آیا برخی از ویژگی ها علت ویژگی های دیگر نیست؟ بنابراین معمولا نظریات جدی درباره ی فاشیست تلاش می کنند به خاستگاه و دلایل ریشه ای تر شکل گیری فاشیسم بپردازند تا به یک تعریف از فاشیسم قناعت کنند.
البته یک مقایسه ی سریع بین این ویژگی ها و یک نگاه سریع تر به جمهوری اسلامی به خوبی نشان می دهد که این رژیم تا مغز استخوان از ابتدای پیدایش خود فاشیستی بوده و هست. اما ما نمی خواهیم با فاشیستی قلمداد کردن جمهوری اسلامی ، صرفا افشاگری کنیم یا یک برچسب دیگر به آن اضافه کنیم. بلکه می خواهیم همراه با این تحلیل، ماهیت آنرا هم نشان دهیم و برحسب درک ما از ماهیت آن، دلیل رفتارهای آنرا توضیح بدهیم و بتوانیم در پروسه ی مبارزه با آن موضع سیاسی صحیح اتخاذ کنیم.
پیش از آغاز بحث ، باید گفت که نباید فاشیسم را با نازیسم اشتباه گرفت. نازیسم یک نوع رژیم فاشیستی است اما نباید تصور کرد که هر رژیم فاشیستی باید مانند نازیست ها عمل کند. نازیسم یک پلاتفرم حزبی خاص است که ترکیبی از دیکتاتوری نظامی ، سوسیالیستی و فاشیسم (لورا دان لوییس) اما خود فاشیسم یک ساختار حکومتی است. همچنین باید نکته ی دیگری را هم توضیح بدهیم. مراد از فاشیستی بودن جمهوری اسلامی ، داشتن رویکردهای فاشیستی یا برخی سیاست های آن نیست بلکه دقیقا این سئوال است که آیا جمهوری اسلامی ماهیتا فاشیستی است یا خیر. اگر به تعاریف فوق بازگردیم ، می توان گفت هر حکومتی تا درجه ای برخی از این ویژگی ها را داراست. گاهی برخی از سیاست های دولتهای خصوصا محافظه کار در دنیا می تواند به این ویژگی ها نزدیک باشد و رویکردی فاشیستی داشته باشند بی آنکه آنها را ماهیتا فاشیستی بخوانیم. من قصد ندارم با این تعریف نسبتا عام و گل و گشاد از فاشیسم اصل مسئله را لوث کنم.
تحلیل خود را می توانیم به صورت زیر مطرح کنیم :
1. جمهوری اسلامی مانند هر حکومتی در این دنیا حکومتی است برای حفظ جامعه ی طبقاتی با شیوه ی تولید سرمایه داری.
2. حکومت های سرمایه داری اگرچه در شیوه ی تولید یکسان هستند اما در طرز حکومت متفاوت اند.
بند دوم علی رغم سادگی ظاهری اش ، در تحلیل ها همواره یا نادیده گرفته می شود و گاهی برعکس یا بیش از حد روی آن تاکید نهاده می شود. مثلا برخی از مارکسیست ها همه ی حکومت ها را به عنوان سرمایه داری یکسان فرض کرده و تفاوت های میان آنها را در تحلیل ها در نظر نمی گیرند. برای مثال در نظر نمی گیرند که یک حکومت سرمایه داری می تواند در مقایسه با حکومت دیگر مترقی یا مرتجع باشد. از سوی دیگر برخی دیگر که عمدتا درکی از نظام سرمایه داری ندارند و گمان می کنند که مشکل دولت ها هستند و نه طبقات حاکمی که این دولت ها را بوجود آورده اند ، متوجه این نکته نمی شوند که ممکن است براحتی حکومتها عوض شوند ولی طبقات تغییر نکنند و تنها هویج ها جای چماق ها را بگیرد و یا برعکس.
3. در حکومت سرمایه داری ، طبقه ی سرمایه دار( مانند دیگر طبقات پیشین در تاریخ جوامع طبقاتی) براساس برتری اقتصادی اش( در بازار آزاد) بر طبقه ی کارگر یعنی اکثریت مردم حکومت می کند.
بنابراین یک حکومت فاشیستی مانند هر حکومت سرمایه داری براساس برتری اقتصادی طبقه سرمایه دار شکل گرفته و حکومت می کند. پس تا اینجای کار ، نمی توان حکومت فاشیستی را در این بندها با حکومت های دیگر تمیز نهاد. اما به بند چهارم دقت کنید:
4. شکل غالب این برتری اقتصادی در نظام سرمایه داری ، بهره کشی از طبقه ی کارگر براساس رقابت و مبادله ( در بازار آزاد) است.
اما در جوامع پیشین ، یعنی نظام برده داری و فئودالی ، برتری اقتصادی و بهره کشی از طبقه ی فرودست براساس رقابت و مبادله ی فردی در بازار آزاد نبود بلکه عمدتا براساس شایستگی های مذهبی، نژادی و کلا امتیازات و تفکیک های ذهنی بود.
همین جا می توان فاشیسم را تعریف کرد.
5. اگر حکومت سرمایه داری بنابه دلایلی ( مانند بحران سرمایه داری ، ضعف اقتصادی و شرایط خاص در جنگ طبقاتی) نتواند تنها بر مبنای رقابت و مبادله ، حاکمیت طبقاتی را حفظ کند ، ممکن است این امتیازات ، شایستگی های مذهبی ، نژادی و عقیدتی را بر آن اضافه کند. براساس همین تفکیک های اضافی ممکن است برخی از طبقات سرمایه داری نیز از دایره ی حاکمیت طبقاتی بیرون روند. اساس و ریشه ی حکومت های فاشیستی در همین جاست.
بنابراین حکومت های فاشیستی ، ماهیتا پیشاسرمایه داری نیستند اما منطق حکومت جوامع طبقاتی پیشین( فئودالی یا برده داری) را که مبتنی است بر همان ویژگی اولی که از فاشیسم ذکر کردیم ،یعنی شایستگی های ساختگی نژادی ، مذهبی و عقیدتی، اعاده می کنند. برای مثال جمهوری اسلامی ، یک حکومت اسلامی به شیوه ی خلفا و محمد پیامبر نیست که بر یک جامعه ی برده داری حکومت می کند. اما همان منطق ها و نظام های شایستگی کاهنی ، ترور و وحشت دین شمشیر ، قوانین و اصول حکومتی آنرا بر برتری اقتصادی استوار می کند، چرا که به عنوان یک نظام سرمایه داری متعارف تنها برمبنای اصول رقابت و مبادله ی آزاد ، قادر به حفظ منفعت طبقاتی خود نیست.در نتیجه علاوه بر فشار بر طبقه ی کارگر حتی نمایندگی بخشی از بورژوازی را هم برعهده ندارد و آنرا با فیلترهای ایدئولوژیک و مذهبی خود از دایره ی حکومت بیرون می اندازد. این ناشی از یک ضعف اقتصادی است. اما آیا این ضعف ناشی از تکامل نیافتگی سرمایه داری در ایران ، بحران های اقتصادی ، موقعیت خاص ایران در سرمایه داری جهانی یا امپریالیسم و استعمار است؟ این دلایل قابل بحث و تحلیل هستند اما علت تاریخی هرچه باشد ، براساس تعریف و تحلیل ما ، جمهوری اسلامی ماهیتا فاشیستی است.
بنابراین باید بر چندین تحلیل مثلا مارکسیستی یا تحلیل سطحی مثلا تحلیل گران دست راستی مهر باطل بزنیم. جمهوری اسلامی به اسم اسلام و با سو استفاده از آن حکومت نمی کند بلکه براساس آن حکومت می کند. برطبق آنچه گفتیم این بدان معناست که اسلامی بودن ساختارش با سرمایه داری بودن آن در تضاد باشد.
جمهوری اسلامی براساس شباهت های ظاهری بین مثلا هیتلر و احمدی نژاد یا خامنه ای فاشیستی نیست . همچنین براساس سطح وحشت و خشونت و تشابه ویژگی های ظاهری آن هم فاشیستی نیست. بنابراین نمی توان گفت که تنها دولت احمدی نژاد فاشیستی است. اگرچه میان دولت های جمهوری اسلامی و روسای آن بر سر تعیین حیطه و حدود نمایندگی جمهوری اسلامی از طبقات بورژوا و نیز رابطه ی آن با بورژوازی جهانی تفاوت نظر وجود دارد، اما این تفاوت ها تعیین کننده جمهوری اسلامی در بن مایه ی خود به عنوان حکومت فاشیستی ، محل بحث نیستند.
No comments:
Post a Comment