Sunday, December 19, 2010

درباب اندیشیدن



بحث من در این مقاله سئوال به ظاهر عجیبی را مطرح می کند؟ آیا بشریت می اندیشد؟ آیا بشریت تا به اینجای تاریخ پیشرفت خود اندیشیدن را آغاز کرده است؟ پاسخ این مقاله عجیب تر خواهد بود: خیر.
نخست باید درباب اندیشیدن بیاندیشیم البته نه اینکه بیهوده در حیطه ی معرفت شناسی دست و پا بزنیم بلکه جایگاه مادی و واقعی اندیشیدن را در میان انسانها و روابط اجتماعی و واقعی میان ایشان بررسی کنیم. به جرات می توان گفت که تا کنون کمتر کسی به چنین کاری مبادرت ورزیده است.
با این حال بهتر است از معرفت شناسی آغاز کنیم تا  تضاد و گسستی بزرگ را میان دو پاره ی از هم گسیخته ی اندیشیدن به دست آوریم. معرفت شناسی تفاوتی بزرگ را میان ادراک و فهم از هم تشخیص دهیم. فیلسوفان از سقراط تا کنون به خوبی می دانند که مردم عادی ادراک را با اندیشیدن اشتباه می گیرند یعنی تفاوتی میان ادراک چیز با اندیشیدن درباره ی آن چیز قائل نمی شوند.
ما به وسیله ی پنج حس خود ادراک می کنیم یعنی توسط حواس پنگانه ی خویش ، داده های حسی را از جهان اطراف خود کسب کرده که در معرفت شناسی به این داده های حسی ، مدرکات می گویند. اما ادارک این داده های حسی به خودی خود اندیشیدن نیستند بلکه ذهن انسان برای اندیشیدن ، علاوه بر ادارک بوسیله ی حواس ، تحرک دیگری نیز لازم دارد. فیلسوفان به این تحرکات ذهنی و جایگاه آن ، فهم و قوه ی فهم می گویند. فهم قوه ای است که تصاویر و داده های حسی را مورد استنتاج قرار می دهد. به عبارت دیگر با استفاده از نشانه ها ، داده های حسی را انتزاع کرده و به مفاهیم و گزاره ها تبدیل می کند و سپس میان گزاره ها روابط منطقی برقرار می کند. حال سئوال اینجاست که وقتی از اندیشیدن سخن به میان می آوریم منظور ما ادراک است یا فهم یا هردو.
دو گزاره را مورد بررسی قرار می دهیم : "امروز صبح  آب حوض  خانه ی ما یخ زد." ، "اگر دمای هوا به زیر صفر درجه  برسد آب یخ می زند." اگر دو نفر این دو گزاره را بر زبان آورند . کدامیک اندیشیده است؟ گزاره ی نخست مبتنی بر ادراک است ولی گزاره ی دوم رابطه ای علی و معلولی میان دو ادراک ( دمای هوا و یخ زدن آب) برقرار می کند.گزاره ی نخست تجربه ای را از جهان بیرونی به ما می دهد اما گزاره ی دوم خبری درمورد جهان بیرونی به ما نمی گوید. اجازه دهید برای راحتی کار ، گزاره های نخست را گزاره های انضمامی و دومی را گزاره های تحلیلی بنامیم.
وقتی یک دانشمند علوم تجربی می خواهد بیاندیشد ، مشکلی در ارتباط میان ادراک و فهم ندارد. او براحتی می تواند براساس استقرا و سپس تحلیل ، از تجربیات مشخص و سپس تجزیه و تحلیل آنها ، قوانین علمی صادر کند. در واقع او میان ادراک و فهم ، گسستی نمی بیند. حداقل به لحاظ روش شناسی ، مشکلی در این راه وجود ندارد. اما در علوم انسانی چطور؟ آیا ما می توانیم از میان انبوه اخبار و اطلاعاتی که در مورد وقایع تاریخی جهان ، از سیاست ، اقتصاد ، هنر و ... اخذ می کنیم ، فهمی حاصل کنیم. حیطه ی مطالعه ی علوم طبیعی طبیعت است اما حیطه ی مطالعه ی علوم انسانی ، تاریخ است. سئوال اینجاست که در پهنه ی تاریخ ، آیا گسستی میان ادراک و فهم وجود ندارد؟
امروزه علوم اجتماعی بورژوایی چنین تفاوتی را میان طبیعت و تاریخ به عمد نادیده می گیرند. اما چنین شکافی را ابتدا خود فلسفه ی ایده آلیسم آلمانی مورد توجه قرار داده بود. این همان تفاوت بزرگی است که از شلایرماخر و هگل یعنی ایدئولوژیست های بورژوازی تا ایدئولوژیست های پرولتاریا یعنی مارکس و انگلس همواره مد نظر داشتند اما  امروزه بورژوازی با نیرنگ و کوردلی آنرا فراموش کرده است.
به لطف اخبار و اطلاعاتی که هر روز از رسانه ها دریافت می کنیم ما نسبت به گذشته در دریافت گزاره های انضمامی کمترین مشکل را داریم. جهان امروز ، دامنه ی قدرت ادارک ما را بی اندازه بالا برده است، اما  آیا بشریت که بورژوازی اکنون افسار آگاهی و دانش آنرا بر عهده دارد ، توانسته است که از انبوه این اطلاعات ، فهمی حاصل کند؟ آیا توده ها قادر به تجزیه و تحلیل و در نهایت اندیشیدن هستند؟ آیا قوه ی استدلال ، استنتاج بشریت از زمان سقراط تا کنون پیشرفتی کرده است؟
مردم از جهان خود بیش از تمامی نسل های گذشته خبر دارند ، اما آنرا نمی فهمند. به جرات می توان گفت که فهم آنها حتی ذره ای از قدرت ِ تجزیه و تحلیل فیلسوفان باستانی را هم ندارد. ولی اینرا از زبان فیلسوفی نمی گویم که از نفهمی توده ها ناله سر می دهد ، مسئله ی مهم این است که دریابیم دلیل گسست و تضاد میان ادراک و فهم ، دلیل ناتوانی مردم در اندیشیدن چیست؟ دلایل آن تاریخی است یعنی به روابط اجتماعی حاکم بر جامعه ی طبقاتی ، بورژوازی و در نهایت شیوه ی تولید بازمی گردد.
اگر به قماش دانشمندان  و کارشناسان بورژوازی در علوم انسانی از سیاست تا اقتصاد و فرهنگ نگاهی اندازیم، اگر براستی آنها را از پرتوی اندیشیدن واقعی قضاوت کنیم درخواهیم یافت که  نوشته ها و مکاشفات آنها چیزی بهتر از عوعوی توله سگ های کوری نیست که در جهان مه آلود طبقاتی، بو می کشند و پرسه می زنند. آنها اتفاقا کارشناسان و متخصصین بسیار خوبی هستند ،کسی نمی تواند در اندازه ی اطلاعات و گستره ی مطالعات آنها شکی روا دارد ، اما این قدرت از لحاظ اندیشیدن بهتر از قدرت بویایی یک توله سگ نیست. متاسفانه همین تخصص چیزی است که توده ها را مرعوب خود ساخته است و آنها را وا می دارد که به سخنان این ایدئولوژیست های متخصص گوش فرا دهد. دلیل امر اینجاست که بورژوازی به سادگی تمام فلسفه را دفن کرده است یعنی سعی می کند این تذکر ساده را از نظر دور دارد که ادراک اندیشیدن نیست.
اما اگر بشریت آغاز به فهمیدن کند یعنی بتواند بی آنکه در انبوه جزئیات غرق شود ، رابطه ی منطقی جزء و کل را بفهمد ، از تضادهای جزئی نیز به سوی تضاد بنیادین طبقاتی خواهد رسید ، واقعیتی که شالوده ی تحمیق ایدئولوژی بورژوازی را سست کرده و غبار آنرا از چشمان خواهد زدود. مسلما تخصص گرایی ، جزء نگری و فن سالاری بخشی ضروری از ایدئولوژی بورژوازی است.
دوران پیشین از سقراط تا متالهین مسیحی ، تضاد میان ادراک و فهم را در تضاد میان لوگوس و فن نزد سقراط، یا تضاد میان منطق صوری و علوم طبیعی نزد ارسطو و مدرسیون می نگریست. منطق صوری و الهیات خود را از تفکر انضمامی و توجه به جهان حسی معاف می کرد. اگر ایدئولوژیست های مسیحی با تاکید بر فهم صوری مدرسی و کنار گذاردن ادراک جهان حسی، این گسست را تعمیق می بخشیدند( مرحله ی تز در دیالکتیک اندیشیدن) ،  بورژوازی دقیقا مسیر برعکس را طی می کند و فهم را به نفع ادراک کنار می گذارد( مرحله ی آنتی تز در دیالکتیک اندیشیدن).
منطق صوری ارسطویی ، فهم گسسته از ادراک و تهی از مادیت و واقعیت بود که هزاران سال ذهن بشریت را در گزاره های بی محتوا و به دور از واقعیت تاریخی اش ، مصلوب کرده بود. ایدئولوژیست های پرولتاریا باید توجه داشته باشند که بورژوازی اکنون مسیر عکس را طی می کند و شی شدگی انسانها را در تقسیم کار خود به صورت تخصص گرایی در ایدئولوژی تکرار می کند . گسست میان ادراک و فهم ، گسستی تاریخی است که از تضاد طبقاتی به تضاد در اندیشه و تفکر سرایت می کند. مبارزه برای وحدت ادارک و فهم ، در واقع حیطه ای مهم در جنگ ایدئولوژیک پرولتاریا برعلیه بورژوازی است.
اما امروزه قماش نظریه پردازان مارکسیسم و ساخته ی دست بورژوازی چه کار می کنند؟ یا به تقلید بچه گانه از مارکس که در آنزمان با متافیزیک فلسفه ی آلمانی می جنگید ( که فهم را بر ادراک مادی و واقعی ترجیح می داد) ، در نقد تفکر انتزاعی رجز می خوانند یا شرمگین از کلیت انگاری مارکسیسم می خواهند جایگاهی ولو کوچک برای مارکسیسم در هر حیطه ای از مطالعات علوم انسانی بیابند. در پس گنده گویی درباره ی مارکسیسم ، این قماش فقط تلاش می کنند که برای مارکسیسم در آکادمی بورژوازی مشروعیت بخرند. به عبارت دیگر ، مارکسیسم تنها نقطه نگاهی می شود  که از جنبه ی اقتصادی ، می تواند به ادراک ما در حیطه های مختلف علوم انسانی کمک کند!  براستی چه لطف بزرگی اگر که آقایان در آکادمی گوشه چشمی هم به مارکسیسم داشته باشند.
اما بورژوازی که پیشتر خود در دوران مترقی خود بر فهم بشر تاکید می ورزید و روش تجزیه و تحلیل دقیق و بازسازی عقلانی جامعه را از نو ابداع کرده بود( من پیشتر در مقاله ای با عنوان منطق و سرمایه نشان داده بودم که چه رابطه ی دقیقی میان روش سرمایه گذاری و منطق تجزیه و تحلیل وجود دارد)، حال در قرن بیستم( و بیست و یکم) و در نقش ارتجاعی خویش فهم را قربانی ادراک می کند. این تاکید بر ادراک و کنار گذاردن هرگونه فهم و قدرت تحلیل ، جنبه های فلسفی پیچیده در نظریات بورژوازی به خود می گیرد. برای مثال فوکو نقش مورخ را به ادراکات خرد و جزئی محدود کرده و قدرت فهم بشر را برای تجزیه و تحلیل این ادراکات و داده های تاریخی انکار می کند. کتب او پر از انبوه اطلاعات و داده های تاریخی است و عامدانه به ما تجویز می کند که این اشکال مختلف تاریخی تماما تصادفی هستند و باید از تجزیه و تحلیل و استنتاج این داده ها خودداری کنیم. اما این گسست ادراک از فهم ، تجربه از تحلیل ، یا تفکر انضمامی از انتزاعی ، تنها به ایدئولوژی های جوامع طبقاتی تعلق دارد. آنچه بورژوازی را مجبور به این گسست می کند منافع اوست و مشخصا از جایگاهی که پرولتاریا نشسته است چنین گسستی میان ادراک و فهم موضوعیتی ندارد.
ادراک به ما نشان می دهد که چه چیزی رخ داده و وجود دارد و چه چیزی خیر. فهم به ما نشان می دهد که چه گونه دریابیم چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. فهم بدون ادراک ( یعنی تفکر انتزاعی و ذهن گرایانه) و ادراک بدون فهم ( تفکر صرفا انضمامی و عین گرایانه) دو سوی یک تضاد و سرنوشت امکان ناپذیری اندیشیدن در جامعه ی طبقاتی بوده است.

No comments:

Post a Comment