Thursday, December 2, 2010

از چشمان مارکسیسم - بخش دهم

بخش دهم :

انقلاب

اکنون به این نقطه از بحث رسیدیم که راه حل تضاد ذهن و عین ، تضاد بین منافع ما به عنوان یک فرد با ساختار جامعه ، به تضاد اصلی میان کارگران یعنی صاحبین نیروی کار و سرمایه داران یعنی صاحبین ابزار تولید بازمی گردد. تضاد کار و سرمایه ، مهمترین تضادی است که برای پیشرفت تاریخ جامعه ، باید رفع شود. راه حل رفع این تضاد ، با بینش نسبت به اقتصاد سیاسی و نگاه ماتریالیستی به تاریخ ، اشتراکی کردن ابزار تولید است.  اما این سئوال باقی می ماند :  حال که راه حل را می دانیم ، چگونه این راه حل عملی می شود؟ اشتراکی کردن ابزار تولید ، شیوه ی تولید سرمایه داری را به شیوه ی تولید سوسیالیستی تبدیل می کند. اما دانستن این نکته کافی نیست ، قبل از اینکه شیوه ی تولید سوسیالیستی را توضیح دهیم باید به این سئوال پاسخ دهیم که آیا مارکسیسم تنها نظریه ای است که راه حل را پیش پای طبقه ی کارگر می گذارد، یا اینکه دانش مربوط به سرنگونی سرمایه داری و عملی ساختن نظام سوسیالیستی نیز هست ؟
نظریه ای که در طول تاریخ به این سئوال پاسخ مثبت داده و مارکسیسم را از نقد سرمایه داری جلوتر می برد و به دانش براندازی سرمایه داری و تدارک جامعه ی سوسیالیستی تبدیل می کند ، مارکسیسم لنینیسم آن را نمایندگی کرده است.  در وهله ی اول ، مارکسیسم با نظریه ی انقلاب از ایده های سوسیالیستی اما اصلاح طلبانه جدا می شود. سپس با نظریه ی حزب سیاسی و دیکتاتوری پرولتاریا از تجدید نظر طلبان جدا شده و مفهوم مارکسیسم لنینیسم  دقیقا از همین جا نشات می گیرد.   
این سئوال که تضاد چگونه رفع می شود ، ابزار تولید چگونه اشتراکی می شود و استثمار و کار مزدی چگونه ملغا می شود، می تواند پاسخ های متفاوتی داشته باشد. دو راه حل عمده وجود دارد ، اولی تحول تدریجی و اصلاحات در شیوه ی تولید سرمایه داری است و راه حل دوم انقلاب اجتماعی و تسخیر ابزار تولید بدست پرولتاریاست با استفاده از نیروی قهری.  نخستین چیزی که مارکسیسم را از نظریاتی مانند اونیسم ، فابیانیسم ، جمهوری خواهی بلانکیستی ، سندیکالیسم و غیره جدا می کند ، انتخاب راه حل دوم  مارکسیسم است.
چرا انقلاب راه حل درست است؟ ضرورت انقلاب در نظریه ی مارکسیسم از این جا می آید که اشتراکی کردن ابزار تولید تنها با تسخیر ابزار تولید توسط نیروی قهری پرولتاریا ممکن است. تنها با تسخیر و تصرف ابزار تولید است که می توان تولید را اشتراکی کرد. مفهوم تسخیر ، انقلاب را پیش می آورد یعنی استفاده از نیروی قهری برای الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید. چون ما از مفهوم حق صحبت کردیم ، همانطور که یک دادگاه باید با نیروی قهری ( و نه خشونت و زور) حق را به صاحب آن بازگرداند ، در اینجا نیز اشتراکی کردن ابزار تولید یک پیشنهاد برای اداره ی جامعه نیست ، بلکه به معنای سلب مالکیت از یک طبقه ی ستمگر و نیازمند نیروی قهری است. اکنون به دو تصور غلط از مفهوم انقلاب پاسخ می دهیم.

ابتدا باید بگوییم که منظور ما از انقلاب ،صرفا یک انقلاب سیاسی نیست . یعنی صرفا قرار نیست دولتی سرنگونی شود و جای خود را به دولت کارگری بدهد . انقلاب از منظر مارکسیسم ، یک انقلاب اجتماعی و رادیکال است. رادیکال بدان معنا که به ریشه های ساختار موجود دست برده و به طور کلی شیوه ی تولید را متحول می کند. اگرچه این خیال خام است که تصور کنیم سرمایه داری به تدریج به سوسیالیسم پیشرفت می کند، اما این تصور نیز خام است که با کسب قدرت سیاسی و براندازی ماشین دولت ، سوسیالیسم تحقق خواهد یافت. مارکسیسم انقلاب را به صورت یک پروسه درک می کند. اگرچه با انقلاب سیاسی شروع می شود ، اما با کسب قدرت سیاسی ، طبقات ناگهان محو نمی شوند. به بیان دیگر با نابودی سیادت سیاسی ، سیادت اقتصادی سرمایه داران از بین نمی رود. در یک دوره ی گذار ، باید ابزارآلات تولید  و زمین و منابع طبیعی ، اشتراکی شوند و تحت مدیریت شوراهای کارگری در آیند. این یک پروسه ی نسبتا تدریجی است و موفقیت آن مشروط است.

 به این دوره که طبقات از بین نرفته اما یک حکومت کارگری برقرار است و باید با نیروی قهری، "حق" را اعاده کرده و از بورژوازی سلب مالکیت کرده و ساختمان سوسیالیستی را برقرار سازد ، "دیکتاتوری پرولتاریا" گفته می شود. عده ای آگاهانه یا ناآگاهانه ، مانند کودکان با شنیدن کلمه ی دیکتاتوری ، رمیده و تصور می کنند که چنین حکومتی مخالف اصول دموکراسی است! نادانی یا تعصب موجب می شود که آنها بدون درک مفهوم ، در سطح کلمات باقی بمانند. از نظر آنها پلیس و ارتش و دادگستری نظام سرمایه داری برای برقراری امنیت و اعاده ی حق لازم است ، ( در حالیکه کارکرد واقعی آنها حفظ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است) ایرادی ندارد که سرمایه داری با نیروی قهری ، حقوق مدنی را تضمین کنند و این یکی از اصول دموکراسی است. آیا وجود ِ دادگستری و زندان با اصول دموکراسی در تضاد است؟ آیا استفاده از نیروی قهری برای اعاده ی حق ، مخالف دموکراسی است؟ اگر نه، پس چگونه وقتی به  طبقه ی کارگر می رسیم و او می خواهد با استفاده از نیروی قهری ( دیکتاتوری پرولتاریا) مالکیت نامشروع سرمایه داران بر ابزار تولید را به صاحبین اصلی اش یعنی طبقه ی کارگر بازگرداند ، این عمل مخالف دموکراسی قلمداد می شود؟!  

بنابراین مارکسیسم با نظریه ی انقلاب ، از اصلاح طلبی جدا می شود. اما مارکسیسم تنها نمی گوید که سوسیالیسم با انقلاب میسر است ، بلکه می گوید چگونه باید انقلاب کرد.به عبارت دیگر ، مارکسیسم باز هم تنها به تصویر پردازی از سوسیالیسم و انقلاب بسنده نمی کند بلکه باید به دانشی زنده و پراتیک تبدیل شود که گام به گام ، پرولتاریا را در مبارزه هدایت کند. ابتدا او را از هویت صنفی و اقتصادی اش آگاه کرده و سپس با تشکل و اتحاد در مقام یک حزب ، به آن هویت و  آگاهی سیاسی بدهد.در تحولات سیاسی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، این لنین بود که مارکسیسم را از اینکه تنها یک نظریه ی صرف باشد نجات داد و آنرا به دانشی برای یک حزب انقلابی تبدیل کرد. مراد ما از مارکسیسم لنینیسم بیش از همه درک همین ضرورت است :
 1. کارگران تنها از طریق اتحاد با یکدیگر می توانند سرنوشت خود را تغییر دهند ، این اتحاد در موقعیت صنفی ، تشکیل سندیکا و در موقعیت سیاسی ، تشکیل حزب است. حزب باید به حزب پیشتاز انقلابی تبدیل شود .

2. طبقه ی کارگر این حزب را برای منافع موقتی یا مشارکت در ساختار سیاسی تشکیل نمی دهد. وظیفه ی نهایی این حزب ( اگرچه ممکن است لازم باشد تا در ساختار سیاسی موجود مشارکتی هم صورت گیرد.) کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا است.

این دو بند ، اگرچه ساده به نظر می رسند ، اما در واقع بسیار پیچیده اند و نظریه پردازان مارکسیسم ، همواره آنرا فراموش کرده و اسیر ایده های نادرست می شوند. برای مثال برخلاف تصور اشتباه رزا لوکزامبورگ ، از بند دوم نتیجه گرفته می شود که کسب قدرت سیاسی توسط حزب پیشتاز انقلابی نباید به آماده سازی طبقه ی کارگر برای شورش تقلیل یابد. یا اینکه وظیفه ی مارکسیست ها صرفا راهنمایی و روشنگری برای طبقه ی کارگر نیست بلکه باید مستقیما در مبارزه دخالت کنند. عده ای به طور خائنانه ای با جدا کردن فعالین سیاسی از طبقه ی کارگر ، آنها را متهم می کنند که به جای آنها حزب تشکیل داده و به جای انها تصمیم گیری می کنند! از بند دوم ، در می یابیم که برخلاف احزاب بورژوایی ، نمایندگی حزب کارگری ، از طریق رای گیری یا میزان رای نیست بلکه سنجه ی مشروعیت یک حزب کمونیستی ، میزان قدرت و صحت استراتژی ها و موضع گیری های آن در قبال طبقه ی کارگر است.

در اینجا نمی توان به طور مفصل مسائل عملی فعالیت کمونیستی را به بحث گذاشت، اما باید دانست که مارکسیسم صرفا دانش نظری برای پرولتاریا نیست. مارکسیسم یک نظریه پراتیکی است. اما پراکسیسم صرفا به معنای دخالتگری  و وارد عمل شدن نیست. پراکسیسم مارکسیسم درک این نکته ی مهم است که عمل و تغییر باعث تحول نظریه نیز می شود. مارکسیسم نظریه ای نیست که یکبار صادر شده باشد و سپس قرار باشد توسط طبقه ی کارگر پیاده سازی شود. عده ای ایراد می گیرند که مارکسیسم نظریه ای متعلق به صد  و پنجاه سال پیش است و تعجب می کنند که چرا  مارکسیست ها ، اینچنین به گذشته پایبند هستند!  این افراد ، هیچ درکی از پراکسیسم ندارند. آنها متوجه نیستند که مارکسیسم به لطف پراکسیس ، همواره زنده می ماند. ما از مارکسیسم دو قرن پیش صحبت نمی کنیم ، ما از حرفهای مارکس دم نمی زنیم ، ما از مارکسیستی صحبت می کنیم که از تحلیل زنده ی همین شرایط موجود بدست آمده است. بنابراین شایسته است که در بخش بعدی، مفهوم پراکسیسم را توضیح دهیم.

No comments:

Post a Comment