Saturday, January 3, 2015

مغلطه بت‌پرستی

 (بررسی تفاوت بین اسلام و دین قریش پیش از اسلام)

امین قضایی

تعالیم اسلامی‌مدارس از کودکی تصویری سراسر نادرست و متعصبانه از تاریخ اسلام و اعراب پیش از اسلام به ما داده اند. از همین رو، اغلب مردم تصور می‌کنند که محمد پیامبر دین کاملا جدیدی را در شبه جزیره عربستان آورده است. دوره پیش از اسلام جاهلیت خوانده می‌شود و اعراب مردمانی بت پرست و خرافی که دختران را زنده به گور می‌کردند و مداوما با یکدیگر در جنگ و نزاع بوده‌اند. حتی بسیاری از کسانی که اعتقادی به آموزه‌های اسلامی‌ندارند، معتقدند که دین اسلام حداقل برای زمان خود و اعراب انزمان دینی مترقی و نوین بوده و توانسته است اعراب را به پیشرفت معنوی و اخلاقی برساند. اما آنچه ما می‌توانیم از منابع اسلامی، پیشا اسلامی، اسطوره شناسی و متون تاریخی استنتاج کنیم، در تضاد کامل با این تعالیم اسلامی‌قرار دارد.

دینی که محمد آورد به هیچ عنوان جدید نبود و تقریبا هیچ آموزه الهیاتی جدیدی در خود ندارد (البته ابتکاراتی در انجام آیین و عبادات صورت گرفته است مانند نماز، حجاب، منع نوشیدن شراب و...). قریش، قبیله محمد، بت پرست نبودند و مانند محمد، الله را می‌پرستیدند. اعراب دختران خود را زنده به گور نمی‌کردند (همانطور که می‌دانیم آنان کنیزان بسیاری از حبشه می‌اوردند چنین کاری با هدف زنده به گور دختران که معمولا به دلیل کمبود منابع و کنترل جمعیت انجام می‌شده ناسازگاری دارد) و برعکس زنان نسبت به دوره اسلامی‌موقعیت اجتماعی بسیار بالاتری داشتند. هنر و شعر (و تقریبا تمامی‌آنچه می‌توانید تحت عنوان فرهنگ قرار دهید) پیش از اسلام شکوفا شده بود و در واقع این دین اسلام بود که ریشه آنرا سوزاند. جنگ و خونریزی‌هایی که محمد و پیروانش در شبه جزیره عربستان براه انداختند در تاریخ پیش از اسلام بی سابقه است. برعکس، اعراب پیش از اسلام روش‌های صلح آمیزتری برای حل مشاجرات خود داشتند که اصطلاحا آنرا منافره می‌خواندند. هنگام بروز درگیری بین دو نفر یا دو طایفه، در حضور یک داور یا قاضی افراد به بحث و مشاجره می‌پرداختند و هر یک از افتخارات خاندان خود دم زده یا نسبت به دیگری اظهار تنفر می‌کردند. بعد از انجام این رسم و رای داور، نزاع به نوعی برطرف می‌شد و بدین ترتیب از خونریزی و جنگ جلوگیری به عمل می‌آمد. اعراب پیش از اسلام، مسیحیان و یهودیان تبعیدی بسیاری را در میان خود جای داده بودند که نشان می‌دهد نسبت به ادیان دیگر متسامح بودند.  تجارت قریشیان ایجاب می‌کرد که روابط حسنه  و صلح آمیزی با دیگر قبایل عرب داشته باشند. همچنین اعراب برای زیارت کعبه، چهار ماه (ذی القعده، ذی الحجه، محرم و رجب) را به عنوان ماههای حرام اعلام کرده بودند که در آن جنگ و خونریزی ممنوع بود، به طوریکه حتی دشمن خونی قریش یعنی محمد و پیروانش می‌توانستند آزادانه در این ماه‌ها به زیارت بروند.

اما آنچه در این مقاله می‌خواهیم مورد بررسی قرار دهیم، موضوع اتهام بت پرستی است. پیروان هر سه دین سامی، معمولا مخالفین خود را به عنوان بت پرست طرد می‌کردند. آنها عادت دارند دین مخالفین خود را به صورت یک کاریکاتور به تصویر بکشند. گویا پیروان ادیان دیگر، مردمانی آنچنان ابله بوده اند که به جای پرستش خدا (خدایان) در آسمان و زمین، بت‌هایی را می‌پرستیدند که خودشان از سنگ و چوب ساخته اند. اساطیر، نسب نامه‌های خدایان و آموزه‌های الهیاتی دین کنعانیان، پاگان‌ها و دین اعراب پیش از اسلام همگی انکار شده و وانمود می‌شود که آنها تنها مشتی سنگ و چوب را می‌پرستیدند. امروزه به لطف تفاسیر سکولار از متون مذهبی، اسطوره شناسی و باستان شناسی می‌دانیم که چنین تصویر کاریکاتور گونه ای مطلقا صحت ندارد و این ادیان چه بسا پیچیده تر و غنی تر از ادیان سامی‌بودند.

اگر کسی مجسمه ای به شکل شما بسازد آیا بدین معناست که وی ممکن است دچار این توهم شود که مجسمه را با شما اشتباه بگیرد؟ مسلم است که بت‌ها، در واقع مجسمه‌ها و تمثال‌هایی از خدایان بودند و بت پرستان (آنچنان که از روی اساطیر و نسخ به جا مانده می‌دانیم)، به هیچ عنوان این تمثال‌ها را با خدایان‌شان اشتباه نمی‌گرفتند. مسیحیان نیز از تمثال عیسی برای پرستش استفاده می‌کنند، مسلمانان نیز کعبه را نمادی از خانه خدا می‌دانند و حجر الاسود را سنگی سقوط کرده از بهشت و آنرا می‌بوسند و مقدس می‌شمارند. اوریم و تمیم (دو شی که کاهنان یهودی برای پی بردن به خواست خدا به کار می‌بردند)، صلیب، مدالیون، انگشتر عقیق، معابد، مرقدها، اشیا و اماکن متبرک، تسبیح، مهر، محراب و.. همگی برای پرستش لازم هستند. اگر مجسمه یا تمثال یک خدا یا خدایان بت پرستی است این اشیا نیز باید بت قلمداد شوند.

 یک مسلمان با اینکه حاضر است هزاران کیلومتر راه طی کند تا به دور کعبه بچرخد، معتقد است که خدا در آن لانه نکرده است و خدای آسمان‌ها همه جا حضور دارد. اگر او انتظار دارد که خانه خدا باید صرفا نمادین قلمداد شود و زیارت وی به معنای اعتقاد به این نیست که خدا براستی در یک خانه سکنی گزیده، پس وی باید همین برداشت را هم از به اصطلاح بت‌ها داشته باشد و آنها را صرفا نماد یا مجسمه‌ای از خدایان برداشت کند. در واقع می‌توان گفت که مذهب نیازمند آیین است و آیین نیازمند تجسم و تقدس اشیا. یکتاپرستی محض (
pure Monotheism) را تنها می‌توان در فلاسفه متاخر و تفکرات انتزاعی آنان جستجو کرد. هر سه مذهب ابراهیمی ‌فرسنگ‌ها با یکتاپرستی محض فاصله دارند.

در هر سه مذهب مدعی یکتاپرستی، نمونه‌های بارزی از تجسم الهی در اشیا دیده می‌شود. در عهد عتیق استدلال می‌شود که چون خدا در کوره حوریب در آتش بر مردم ظاهر شده و هیچ کس شکلی از او ندیده است، پس نباید هیچ بتی به شکل حیوان، پرنده یا انسان ساخته شود(تثنیه 4:15). با این حال، این استدلال اعتراف می‌کند که خدا نیازمند تجسم و ظهور در چیزی یعنی آتش است. باید پرسید که براستی تفاوت میان آتش و سنگ و چوب چیست؟ در حالیکه مذهب یهود تمثال خدایان را بت می‌خواند، خودشان معتقد به تجسم خدا در اشیا و مادیات و حتی انسان هستند (Theophany). در پیدایش 32، خدا به شکل فرشته‌ای بر یعقوب ظاهر می‌شود و با او کشتی می‌گیرد. یعقوب فریاد برمی‌آورد که "در اینجا من خدا را از روبرو دیده ام و با این حال زنده مانده‌ام" (پیدایش 32:30). وی سپس آن مکان را فنی‌ئیل یعنی چهره خدا نامید. این دقیقا در تضاد با عدم تجسم خدا به صورت چهره و ماده است. طنز اینجاست که مذهب یهود یا نویسندگان عهد عتیق، کنعانیان را به چیزی متهم می‌کنند که خودشان به آن اعتقاد راسخ دارند. مذهب کنعانی به هیچ عنوان یک مجسمه را تحت عنوان بت با خدایش اشتباه نمی‌‌گرفت، اما کاهنین یهود بارها ادعای مشاهده خدا را از نزدیک کرده‌اند و معتقد‌اند که خدا در شکل انسان یا آتش متجسم شده است. پس در واقع اتهام خدای متجسم متوجه خود مذهب یهود است.

همچنین در اعداد 21:4 می‌خوانیم که موسی برای شفای مارگزیدگان، به دستور خدا ماری مفرغی با ویژگی‌هایی جادویی درست می‌کند: "یک مار مفرغی شبیه یکی از این مارها بساز و آن را بر سر یک تیر بیاویز. هر که مار او را گزیده باشد اگر به آن نگاه کند زنده خواهد ماند!" در حالیکه خدای مذهب یهود بت‌پرستان را سرزنش می‌کند که آیا از یک بت انتظار معجزه و شفا دارید، خود موسی بتی شفادهنده می‌سازد.

مغلطه مسلمان و اتهام بت‌پرستی به اعراب پیش از اسلام بسیار بی پایه و اساس تر است.  حتما بارها شنیده اید که قریشیان توسط مسلمانان مشرک خوانده می‌شدند و به همین دلیل خون شان نیز مباح بود. پس ادعا می شود که قریشیان برای خدا شریک می‌آوردند. حال باید ببینیم که این شراکت به چه معناست؟ اول از همه باید تذکر داد که الله از دیرباز خدای کعبه بود و مورد پرستش قبیله قریش و بسیاری از دیگر قبایل عرب. مانند اسلام، الله خدای آسمان و زمین قلمداد می‌شد. حدس بر این است که ریشه کلمه الله از اَل خدای کنعانی می‌آید (ال+لاه) اما احتمالا به مرور این کلمه به طور کلی به خدا عنوان می‌شد. بنابراین محمد خدای جدیدی را به قبیله خود معرفی نکرد. اللهِ محمد دقیقا همان ویژگی‌هایی را دارد که اللهِ قریش. دیگر باورهای اسلامی‌ را نیز محمد از قبیله خویش، مذهب حنفی و آیین یهودیت تقریبا مو به مو اقتباس کرد. اعتقاد بر اینکه چاه زمزم همان چشمه است که خدا بر اسماعیل و‌هاجر ظاهر کرد، باور به اینکه کعبه را ابراهیم بنا کرده است و اینکه اعراب نوادگان اسماعیل هستند، همگی اصالتا اعتقادات و باورهای قریش بود و نه ابتکارات ذهنی محمد. محمد حتی تغییر چندانی  نیز در آیین حج انجام نداد و مسلمانان امروزه تقریبا همان کاری را در هنگام مراسم حج می‌کنند که اعراب پیش از اسلام. همچنین قریش برای الله، هیچ بتی در کعبه نساخته بودند. پس تنها یک تفاوت باقی می‌ماند: اسلام هیچ شریکی برای الله قائل نیست در حالیکه قریش برای خدا شریک می‌آورد.

این شرکای خدا (به همراه بعل)، سه الهه، فرشته یا دختران خدا به نام لات، منا و عزی هستند. استدلال قرآن برای رد اینکه فرشتگان مونث نیستند بلکه مذکر اند یا در واقع خدا دختری ندارد، چیزی جز زن ستیزی نیست:

"و فرشتگانى را كه خود بندگان رحمانند مادينه [و دختران او] پنداشتند آيا در خلقت آنان حضور داشتند گواهى ايشان به زودى نوشته مى‏شود و [از آن] پرسيده خواهند شد" (43:19)
آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر. در این صورت این تقسیم نادرستی است. (53:21-22)

استدلال قرآن این است که چون دختر پست تر از پسر است پس ممکن نیست که خدا برای خود موجود پست‌تری مانند دختر برگزیده باشد و برای انسانها پسر!
قریش این سه الهه یا فرشته را نمی‌پرستید بلکه از آنها نزد خدا شفاعت می‌طلبیدند یعنی دقیقا همان کاری را که امروزه شیعیان جهان از دوازده امام (و صدها امام زاده خود) انتظار دارند. مسلما شفاعت به معنای پرستش نیست دقیقا به همین خاطر قرآن بارها شفاعت را هم رد و هم مشروط می کند:

"آيا غير از خدا شفاعت گرانى براى خود گرفته‏اند بگو آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند" (39:43)
"بگو شفاعت ‏يكسره از آن خداست فرمانروايى آسمانها و زمين خاص اوست‏سپس به سوى او باز گردانيده مى‏شويد" (39:44)
"و به جاى خدا چيزهايى را مى‏پرستند كه نه به آنان زيان مى‏رساند و نه به آنان سود مى‏دهد و مى‏گويند اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند بگو آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى‏داند آگاه مى‏گردانيد او پاك و برتر است از آنچه [با وى] شريك مى‏سازند" (10:18)
"آنان اختيار شفاعت را ندارند جز آن كس كه از جانب [خداى] رحمان پيمانى گرفته است" (19:87)

پس قریش بت‌ها را نمی‌پرستیدند (در قرآن معمولا نهی از بت پرستی به داستان‌های قدیمی‌ مانند داستان ابراهیم اشاره دارد و نه زمان قریش) بلکه به وجود سه فرشته مونث یا دختران خداوند معتقد بودند و از آنان می‌خواستند تا نزد خدا برایشان شفاعت کنند. در مورد امکان شفاعت قرآن متناقض عمل کرده است. گاهی شفاعت را مطلقا رد کرده است و گاهی آنرا منوط به اذن خدا دانسته است. این تناقض موجب شده است که اختلاف نظر میان سنی‌ها (که هر گونه شفاعتی را رد می‌کنند) و شیعیان حداقل با رجوع به قرآن حل نشود.

اما آیا شفاعت به معنای شرک است؟ آیا شفاعت نزد کسی به معنای شریک گرفتن برای خداست؟ مسلم است که قرآن امکان شفاعت را رد نکرده است و بارها به صراحت گفته است که اگر خدا اذن بدهد می‌توان برای کسی شفاعت کرد. پس اگر اینطور است چگونه مسلمانان خصوصا شیعیان ادعا می‌کنند که شفاعت لات و منی و عزی نزد خدا، به معنای شرک است؟

از نظر قرآن، خدا در کارهایش برای خویش شریکی قرار نداده است اما فرشتگان بسیاری آفریده است که در کارهای مهم به او کمک می‌کنند. جبرئیل و میکائیل از سوی خدا برای پیامبران پیام می‌برند. سئوال این است که چگونه ممکن است کمک کردن به خدا در امور اداره جهان توسط فرشتگان شرک قلمداد نشود اما شفاعت بردن نزد خدا توسط لات و منی و عزی شرک تصور شود.

پس تنها یک اختلاف دیگر باقی می‌ماند. قریش به این سبب سرزنش می‌شود که فرشتگان را فرزندان خدا می‌دانند.
"و گفتند [خداى] رحمان فرزندى اختيار كرده منزه است او بلكه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند" (21:26)
پس ادعای محمد بر سر این است که خداوند برای خود فرشتگانی برگزیده ولی آنها فرزند وی نیستند. قرآن برای رد امکان اینکه خداوند فرزندی داشته باشد چنین استدلال می‌کند:

"پديدآورنده آسمانها و زمين است چگونه او را فرزندى باشد در صورتى كه براى او همسرى نبوده و هر چيزى را آفريده و اوست كه به هر چيزى داناست" (6:101)

اگر در این استدلال کمی‌تامل کنیم، متوجه خواهیم شد که این استدلال در واقع به ضرر خود قرآن تمام می‌شود. استدلال این است که چون خدا همسری ندارد، پس فرزندی هم نخواهد داشت! این نشان می دهد که  هم قریش و هم محمد در این موضوع موافقت دارند که خدا همسری ندارد. این استدلال البته با دیگر معجزات و قدرت مطلق خدا در تضاد قرار دارد، چون ادعا می‌شود که خداوند قادر است باکره ای را بدون لمس کردن مردی، باور سازد اما خداوند خود قادر نیست بدون وجود همسر، فرزند بیاورد. صرف نظر از این تناقض، این آیه نشان می‌دهد که قریشان مانند محمد، معقتد اند که فرزند داشتن خدا به معنای همبستری با یک زن یا برگزیدن همسر نیست. پس وقتی قریش لات و منی و عزای را دختران خدا می‌نامد، این رابطه فرزندی کاملا استعاری است. طنز اینجاست که تلاش قرآن برای رد ادعای مخالف، علیه خودش به کار می‌رود و نشان داده می‌شود که درک قریش از دختران خدا، به معنای رابطه خونی نیست بلکه تمثیلی و استعاری است. وقتی قریش برای خدا دختری قائل می‌شود بدین معنا نیست که آنرا مستقیما یا توسط همسری زاییده است. یک نگاه مختصر به ادیان باستانی چندخدایی نشان می‌دهد که روابط نسبی و سببی بین خدایان را باید کاملا استعاری برداشت کرد.

خوب، پس اگر قریشان مانند محمد، الله را می‌پرستیدند، اگر مانند شیعیان نزد فرشتگان یا دختران خدا شفاعت می‌کردند و شفاعت به اذن خدا ممکن است و به معنای شرک و کفر نیست، اگر نسبت دادن فرزند به خدا به معنای رابطه خونی نیست و نباید آنرا تحت الفظی برداشت کرد (همچنان که قرآن در استدلالش آنرا لو می‌دهد)، پس اصلا چه تفاوتی بین الهیات و خداشناسی دین محمد و دین قریش وجود دارد. تقریبا هیچ چیزی به جز آلت تناسلی فرشتگان. تنها چیزی که باقی می‌ماند آن است که قریش به خدا فرشتگانی مونث نسبت می‌دهد و محمد فرشتگانی مذکر و البته استدلال محمد این است که جنس مونث آنقدر فرومایه است که دور از شان خداست که فرشتگانی مونث برای خود اختیار کند.

نتیجه آنکه اسلام به لحاظ آموزه الهیاتی و کیهان شناسی هیچ تفاوتی با دین پیش از اسلام نداشته به جز ضمیمه کردن اساطیر یهود و سلسله پیامبران و البته مذکر دانستن فرشتگان. با این حال، اگرچه اسلام در الهیات هیچ ابتکاری بوجود نیاورد، اما به لحاظ شریعت یکپارچه‌تر از دین پیشا اسلامی‌قریش است(البته می‌توان نشان داد که بخش اعظمی‌ از این یکپارچگی از تفاسیر احادث و ابداع روایات در قرون بعدی حاصل شده است) و توانسته است ولو با اطلاعاتی دم دستی و گسسته از تورات و تلمود، اساطیر یهود را به خود الحاق کند. نتیجه این شریعت سختگیر، قربانی شدن آزادگی انسانی، تسامح مذهبی و صلح در طول چهارده قرن بوده است.




4 comments:

  1. مقالەای جالب است.. دستان درد نکنید.. خواهیش میکنم کە اجازەبە من بدیت بەکوردی را ترجمش بکنم ..فکر میکنم برای خوانندگان کرد زبان خیلی موفیداست....
    لطفا جوابم بدهید
    My Email is saya.xasraw@yahoo.co.uk

    ReplyDelete
  2. سلام. چرا که نه. خیلی هم عالی میشه اگه ترجمه کنید

    ReplyDelete
  3. کاش رفرنس هاتونم میزاشتین

    ReplyDelete
  4. مرسی می تونه خیلی کمک کنه

    ReplyDelete