خشونت شناخته ترین اتهامی است که نیروهای راست گرا به کنش های انقلابی به خصوص انقلاب سوسیالیستی ، وارد می کنند. همچنین به لحاظ تاریخی اتکا به خشونت ، عقیده ی سیاسی آنارشیسم را به تحریک و تهییج توده ها به قیام تداعی می کند. در مقابل این اتهام برخی مارکسیست ها تلاش می کنند با تقسیم بندی خشونت ، نوعی خشونت انقلابی یا اعتراضی را مشروع جلوه دهند و آنرا پاسخی مشروع به خشونت نظام مند بورژوازی بدانند که در پشت قوانین و نهادها خود را پنهان کرده است. بارز ترین نمونه ی آن اسلاوی ژیژک است که اخیرا بخشی از حجم فراوان نوشته های بی در و پیکر خود را مصروف این مقوله کرده و با تمیز خشونت ابژکتیو و پنهان از خشونت سوبژکتیو ، تلاش می کند این مقوله را ارزشگذاری کند.
من در مقالات پیشین از ضرورت روشمند بودن مارکسیسم صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که مارکسیسم باید تفکر نظام مند و مستدل تجزیه و تحلیل را در بررسی موارد پیش گیرد تا تضاد طبقاتی را در هر حیطه ای ، تدقیق و تصریح کند. اکنون می خواهیم این روش را واقعا در یک نمونه ی عملی به کار گیریم. بحث خشونت را برگزیدم چون موضوع مطرحی در فضای سیاسی ایران نیز هست. سران اصلاح طلب جنبش سبز همواره تلاش کرده اند با مسالمت آمیز خواندن جنبش و تقبیح خشونت ، اعتراضات مردم را از کنش انقلابی و سرنگونی طلب برحذر داشته و آنرا در جهت اهداف مسامحه کار خویش کانالیزه کنند. این موضوع از جهت دیگری نیز حائز اهمیت است چرا که بسیاری از سخن پراکنان آکادمی و مثلا مارکسیست ، با مفهوم پردازی خشونت سعی می کنند نسخه ای از آنارشیسم ، پیچیده در لفافه ی کلمات تئوریک، را به عنوان مارکسیسم به خورد مردم بدهند. بنابراین باید خوب دقت کنیم : تنها معیار ما برای اینکه واقعا چه تحلیل و ایده ای مارکسیستی است ، نتایجی است که از به کار گیری روش شناسی مارکسیسم بدست می آوریم و نه عبارت پردازی های ظاهرا انقلابی و ساختارشکن و نه حتی تفسیر دل بخواهانه از چند جمله ی مارکس یا لنین .
بورژوازی انقلاب را خشونت و بنابراین ناپسند دانسته و برعکس آنارشیست ها و عده ای از مارکسیست های کم اطلاع از تئوری مارکسیسم ، انقلاب را نوعی خشونت مشروع یا خشونت در مقابل خشونت تعریف می کنند و بدین ترتیب بر ضرورت آن صحه می گذارند . ما در اینجا نشان می دهیم که پیش کشیدن مفهوم خشونت ، مغلطه ای بیش نیست و مخدوش کردن اصل مسئله است.
ابتدا تلاش می کنیم کل روند استدلالی مارکسیسم را برای کنش انقلابی مرور کنیم :
1. جامعه ی مدرن ، جامعه ای است که در آن افراد مبتنی بر آزادی خود از حقوق برخوردار می شوند و هرکسی ملزم به رعایت حقوق دیگران است و در مقابل افراد با شرکت در زندگی اجتماعی( یعنی مقدمتا تقسیم کار) ، منافع خود را بیشتر و بهتر برآورده می کنند. حتی فیلسوفان سیاسی راست گرا نیز بر این نکته صحه می گذارند.
2. یکی از این حقوق ، حق مالکیت است. هیچ کس حق سلب مالکیت از دیگری را ندارد.
3. در صورت سلب مالکیت ، می بایست مجرم یا متخلف مجازات شده و او موظف است مالکیت دزدی را به فرد اصلی بازگرداند. در صورت سرپیچی از این امر باید قهر صورت گیرد که توسط مجریان قانونی(پلیس) و نهاد قضایی این قهر اعمال می شود.
4. یکی دیگر از حقوق ، حفظ جان و امنیت افراد است. هیچ کس حق رساندن آسیب جسمانی به فرد دیگر را ندارد. اعمال این آسیب را خشونت تعریف می کنند. فرد متخلف باید مجازات شده و با اعمال قهر ، از ارتکاب خشونت جلوگیری به عمل آید.
4. پس تاکنون حق جان و مال افراد را تصریح کردیم.( دقیقا همان دو حقی که جان لاک برای قرارداد اجتماعی ضروری می داند) اما یکی از این مالکیت ها و مهمترین آنها، مالکیت فرد بر محصول کاری خویش است. هرکس حق دارد به همان اندازه که تولید کرده ، معادل آن ثروت دریافت کند.
5. از تئوری اقتصاد سیاسی می دانیم که بنابر شیوه ی تولید سرمایه داری ، کارگران همواره کمتر از آنچه که تولید می کنند ، معادل آن ثروت ( مزد) دریافت می کنند. یعنی مقداری از مالکیت آنها بر محصول کار خویش از سوی سرمایه دار دزدیده می شود. این دزدی تاریخی و نظام مند ، "واقعیت استثمار" نامیده می شود.
6. بنابراین حق مالکیت ِ طبقه ی کارگر بر محصول کار خویش نقض شده و بنابر بند 2 ، حق مالکیت حفظ نشده است. بنابراین این مالکیت باید به صاحب آن بازگردد. اما مشکل اینجاست که هیچ نهادی برای چنین سلب مالکیتی در جامعه ی سرمایه داری وجود ندارد. سرمایه داران خود حاکم بر قانون و نهاد قضایی هستند و در مقابل این حق خواهی تاریخی مقاومت می کنند.
7. این سلب مالکیت تاریخی و نظام مند ، همان چیزی است که ما ستم طبقاتی می نامیم. بنا بر بند 3 ، ما این حق را داریم که با اعمال نیروی قهر ، مالکیت دزدی را به صاحب اصلی آن یعنی طبقه ی کارگر بازگردانیم.
8. برای این کار و بنابر استدلال های مشخص مارکسیستی در اقتصاد سیاسی ، باید مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را اشتراکی کنیم.( چرا که کارگران خود تولید کننده و مالک اصلی ِ ابزار تولید هستند و نه سرمایه داران) برای این امر چون هیچ نهاد قانونی وجود ندارد ، و چون حق مقدم تر از قانون است ، می بایست قانون بورژوازی که چیزی جز تایید دزدی و استثمار نیست را زیرپا بگذاریم و با اعمال قهر ، از این دزدی تاریخی جلوگیری کنیم. این اعمال قهر ، همان انقلاب قهرآمیز است.
از این هشت بند ، کاملا مشخص است که اعمال قهر انقلابی هیچ ارتباطی با خشونت ندارد. ما نه خشونت بلکه قهر اعمال می کنیم. همانطور که پلیس و دادگاه وقتی به اجبار و اعمال قهر ، متخلف را مجازات می کند ، طبقه ی کارگر نیز این حق را دارد که اعمال قهر کند و حق خود را بازپس گیرد. کسی پلیس و دادگاه را به خاطر بازگرداندن حق به مالباخته خشونت نمی داند اما بورژوازی با مغلطه ، قهر انقلابی را خشونت نام می گذارد و بدتر از عده ای مارکسیست های نادان به این مغلطه ی پوچ دامن می زنند.
همانطور که حقوق یک متخلف نیز باید محفوظ بماند و نباید توسط پلیس مورد شکنجه و خشونت قرار گیرد. ما نیز تنها خواهان رسیدن به حقوق خود با سلب مالکیت از بورژوازی هستیم و هیچ مارکسیستی نباید خشونت و کشتار را تایید کند. این دو مقوله یعنی اعمال قهر انقلابی و خشونت ، هیچ ارتباطی با هم ندارند و حتی در مقابل یکدیگر هستند.
انقلاب قهری مورد نظر مارکسیست ها قطعا عملی غیرقانونی است، اما محق است چرا که قانون حکومت سرمایه داری برای استثمار طبقه ی کارگر ، برضد حقوق مالکیت انسانهاست. بنابراین چقدر مضحک است که بورژوازی ، کمونیست ها را متهم می کند که برای مالکیت احترامی قائل نیستند همواره تلاش می کنند به روش های خشونت آمیز متوسل شوند. دقیقا برعکس مارکسیسم به خاطر حفظ مالکیت ، خواهان قهرانقلابی است. بنابراین برخلاف آنچه ژیژک می گوید ، مسئله دو نوع متفاوت از خشونت سوبژکتیو و ابژکتیو در میان نیست. تضاد اصلی میان حق مالکیت بر محصول کار است و استثماری که این حق را زیر پا می گذارد. انقلاب نه خشونت بلکه اعمال قهر برای بازگرداندن حق است و دقیقا همانقدر مشروع است که مجازات یک مجرم و بازگردان مال به مالباخته در یک پروسه ی قضایی.
با تشریح روند استدلالی و تعیین جایگاه هریک از مفاهیم ( مانند خشونت و قهر) در این روند ، متوجه مغلطه خواهیم شد و می توانیم پاسخی در خور به ایدئولوژیست های بورژوا بدهیم که تلاش می کنند انقلاب سوسیالیستی را در ردیف کنش خشونت آمیز و تروریستی اسلام گرایان و القاعده قرار دهند. مایه ی شرم است که برخی از مارکسیست ها تلاش می کنند از خشونت کور توده ها در مقابل خشونت نظام مند سرمایه داری دفاع کنند. واژگونی وقیحانه تر اینجاست که این خود حکام سرمایه دار هستند که در مقابل تظاهرات اعتراضی مردم به خشونتی وحشیانه متوسل می شوند و در مقابل حرکت انقلابی و به حق مردم را خشونت قلمداد می کنند.
تفاوت مفهومی میان قهر و خشونت علاوه بر اهمیت نظری خویش ، نشان می دهد که تفکر روشمند و مستدل با مفاهیم دقیق و مشخص تاچه حد برای مارکسیسم ضرورت دارد . تنها به کمک یک تحلیل و بررسی روشمند می توان پاسخ صحیحی به ایدئولوژیست های بورژوا بدهیم که تلاش می کنند در چشم مردم خاک پاشیده تا آنها را نسبت به واقعیت استثمار کور نگاه دارند.
shoma kheyli bisavad hastid
ReplyDeleteبی سوادی بهتر از تظاهر به سواده اون هم با حمله و مغالطه
Delete