دانیل
پایپز
مترجم
: امین قضایی
توضیح
مترجم: این متن توضیحاتی است بر نتایج به دست آمده از پژوهش های تاریخی و ریشه
شناختی از قرآن. در اینجا مثال های جسته و گریخته ای از قرآن آورده می شود که نشان
می دهد متن قرآن ریشه های سریانی دارد و از چند کلمه مبهم قران نیز رمزگشایی شده
است. تمرکز این مثال ها روی سوره های مکی هستند و استدلال می شود که این آیات از
متون و نسخ مسیحی قدیمی تر اقتباس و ترجمه شده است. البته این ادعا در مورد بسیاری از سوره
های مدنی نمی تواند صادق باشد (نویسنده اشاره ای به این قضیه نمی کند) چرا که پیش
زمینه تاریخی مشخصی دارند و اشاره به وقایعی (درست یا غلط)مانند جنگ های محمد،
ازدواج او با زنان، توصیه به عبادات و
احکام شرعی دارد. با این حال تفاوت آشکار بین سوره های مکی و مدنی و به خصوص گنگی
سوره های کوتاه قران نشان می دهد که قرآن یک جمع آوری متاخر از متون متعدد است.
پاسخ ساده به این سئوال این است که ما نمی دانیم. قرHن متنی بدون پیش زمینه است و ما واقعا چیز زیادی درباره اینکه از کجا آمده نمی دانیم. اما می دانیم که این متن از آسمان نیامده و چنین منی محصول ذهن بشر در یک زمان و فرهنگ و محیط زبانی خاص است و در مورد قرآن، متن واقعا محصول فرهنگ ها و زبان های خاورمیانه ( و نه حجاز) در اواخر دوران باستان است و هیچ ربطی به حجاز ندارد.
اگر
شما ادعای قرآن را در سوره 12 ، آیه دوم بررسی کنید در آنجا می گوید: قُرْاءنًا عَرَبِيًّا این البته ویرایش و نگارش
نویسندگان مسلمان متاخر در بین النهرین در قرن نهم است و ما آنرا به شکل قرآن عربی
می خوانیم، اما وقتی این نگارش را در نظر نگیریم (که به ر ـا عرـا ختم می شود) به
یک رسم الخط پایه ای می رسیم که هیچ کس نمی تواند آنرا بخواند اما جالب توجه این
است که این اصلا عربی نیست و باید یک زبان سریانی باشد که عربی شده است (یعنی فاقد
الف در کلمه قرآن و عربی است) و باید به شکل قرآن عربی بوده باشد و می تواند به
صورت قريان غربي یا آیات غربی خوانده شود که به وضوح سریانی است و هیچ شکی نیست که
زبان سریانی کلیدی است برای بازکردن قفل متن قرآن چرا که کتابی که ادعا می کند
کتابی روشن است ، هیچ راهی نیست که شما بتوانید آنرا بفهمید مگر با خواندن تفاسیرش
و حتی اگر با تفاسیر علامه های مسلمان هم آنرا بخوانید می فهمید که این علامه ها
هم در اغلب موارد آنرا نمی فهمند و من در اینجا دو مثال می آورم:
1.
قرآن محمد را امی توصیف می کند که توسط علمای
اسلام به عنوان تحصیل نکرده یا عامی توصیف می شود اما این کلمه به روشنی از کلمه
عبری am ha aretz یا قوم مشترک می آید و این به
این سبب است که در قرن سوم (یعنی زمانی که متاخرین قران را ویرایش کردند) ارتباط
با زبان عبری قطع شده بود.
2.
کلمه فرقان در سوره 25 برای علمای اسلام یک کلمه اسرارآمیز است
و آنها می گوید که از ریشه فرق به معنای جدایی می آید. اما این اصلا عربی نیست و
مشخص است که از کلمه سریانیPurqana یا رستگاری می اید که
آشکارا مفهومی مسیحی است.
مثال های بی شماری وجود
دارد که علما هیچ تصوری از معانی آن ندارند و نمی دانند که قرآن چه می گوید( برای
مثال حورین که در واقع به معنای انگور است و نه باکره های بهشتی)
پس واقعا قرآن چیست؟ اگر
منظور ما از قرآن همین قرآنی است که نسخه اصلی آن در قاهره در سال های 1923 و 1924
تایید شده، همانطور که قبلا گفته ام در پاسخ به این سئوآل مشکلات زیادی داریم.
لایه اصلی قرآن خط الرسم
اش است که هیچ کس نمی تواند آنرا بخواند و
به همین خاطر علمای اسلام مجبور بودند که به نگارش های قرن سوم هجری رجوع کنند و هدف این بود که گرامر
قرآن را بررسی کرده و مشکلات زبانی متن را که بسیار بود برطرف کنند چون یک متن شرعی
باید ثابت باشد و به همین خاطر است که وانزبورگ Wansbrough به درستی معتقد
است که قرآن تا قبل از قرن سومی هجری نمی توانسته مشروعیت یابد.
و حتی نام سوره های قرآن نیز تا قرن دهم
هجری ثابت نبود. برای مثال طبری سوره 105 را ألَمْ تَرَ می خواند اما اکنون این
سوره الفیل خوانده می شود که نشان می دهد حتی نام های سوره ها نیز در طول زمان
تغییر می کرده است.
نظر به این موارد ما واقعا نمی دانیم که نویسنده قرآن که بوده و چه می گوید.
می توانم در اینجا برای شما برخی از
پژوهش ها و نظریات صائب را درباره مولف قرآن بیاورم.
1.
کریستف لوکزنبرگ Christoph Luexenberg معتقد است که قرآن در واقع یک متن سریانی عربی بوده و وی قادر شده است
که برخی از سوره ها و آیات را رمزگشایی کند. برای مثال سوره کوثر هیچ معنایی نمی
دهد اگر شما آنرا متنی سریانی در نظر نگیرید. اما اگر این کار را بکنید معنای این
سوره مبهم آشکار می شود. همچنین اگر شما سوره 97 یا سوره قدر را بخوانید کلمه قدر
هیچ معنایی نمی دهد و یک کلمه مبهم است. ولی وقتی به عنوان یک کلمه سریانی در نظر
بگیرید این کلمه همان qadra یا به معنای تقدیر است و
لیله القدر در واقع به معنای شب سرنوشت ساز در مسیحیت سریانی است و اشاره به تولد
مسیح دارد.
لوکزنبورگ
همچنین اولین کسی بود که دریافت کلمه حورین در قرآن که ما آنرا به معنای باکرگان
بهشت الله تصور می کنیم معنایی جز میوه انگور نمی دهد.
من
بر این عقیده ام که آنچه لوکزنبورگ می گوید کلیدی است برای درک آنکه واقعا چه کسی
قرآن را نوشته است.
2.
آنجلیکا نیوویرز Angelika Neuwirth مسئله
زیر را بررسی کرده است: چرا از قرآن در مناجات و عبادات در مقایسه با انجیل نزد
یهودیان و مسیحیان خیلی کم استفاده می شود. چرا باید اینطور باشد و همیشه اینطور
بوده است؟ وی که این مسئله را برجسته ساخت در بخش مکی قرآن ردی از بخش های مناجاتی
یافت که بعدا از بین رفته است.
و
این گفته توضیح بسیار مناسبی می تواند باشد برای سوره دوازدهم آیه دوم و اینکه
قرآن چیزی بیش از یک مناجات نامه مسیحی نیست و منبع آن واقعا انجیل است و به همین
خاطر است که قرآن همیشه فرض می گیرد که خواننده قرآن باید با انجیل آشنا باشد.
3.
اکنون اگر قرآن را بخوانید متوجه می شوید که
نویسنده داستان های یهودیان و مسیحیان را بدون هیچ نظم مشخصی بازگو می کند و به
خاطر همین است که وانزبروگ می گوید که "روی هم رفته کمیت ارجاعات و تکرارهای
مکرر و سبک شدیدا جدلی آن همگی نشان می دهد که متن در جوی محفلی مذهبی نوشته شده
است که در آن بر حجمی از نوشته های آشنا در خدمت یک آموزه هنوز ناآشنا تاکید می
شود".
به وانزبروگ Wansbrough
بر می گردیم که پدیده جالبی را در قرآن بررسی می کند و اینکه به نظر می آید الله
عادت دارد که خود را تا حد خسته کننده ای به شکل های ادبی مختلف تکرار کند و من
نمونه ساده از این پدیده را به شما نشان خواهم داد اما از الفبای عربی استفاده می
کنم و بعد آنرا به شما توضیح خواهم داد. اگر به سوره 16 آیه 66 رجوع کنید:
وان لكم في الانعام
لعبرة نسقيكم مما في بطونه
و اگر به سوره 23 آیه 22
رجوع کنید:
وان لكم في الانعام
لعبرة نسقيكم مما في بطونها
این دو عبارت را با هم
مقایسه کنید، آنها عینا یکی هستند به جز کلمه آخر که در دومی یک الف اضافه دارد.
اولی یک خطا گرامری است چون موضوع جمع و مونث است و باید در آخر یک الف در ضمیر
اضافه شود و عبارت دوم این خطا را تصحیح کرده است.
خوب این مثال به این
معنی است که :
اولا
الله عادت دارد حرفش را تکرار کند.
دوم
اینکه نویسنده در گرامر عربی اشتباه کرده
و در آیات بعدی آنرا تصحیح کرده است.
یا
اینکه قرآن نویسندگان متعددی داشته که برخی با گرامر صحیح عربی آشنا بوده اند و
برخی خیر و من معتقدم که این توضیح بهتری برای چنین پدیده ای است.
این
پدیده را وانزبروگ "سنن گوناگون" می خواند و همانطور که کوک Cook می گوید: "ما
در قران نتایج حاصل از پیشرفت های مستقل و احتمالا از سنت های محلی داریم که
کمابیش در نسخه نهایی گنجانده شده و دست نخورده باقی مانده اند" و به بیان
دیگر قرآن باید نویسندگان متعددی داشته باشد.
پیشتر در جایی گفته ام که منابع قرآن به پیش از محمد برمی
گردد و یک نمونه اش به شرح زیر است:
قرآن
به ما گریزی می زند به مردمی تحت عنوان اهل
ایکه ستمگر بوده اند (سوره 15 آیه 78) و سنت اسلامی اصلا نمی تواند بگوید که این مردم
ایکه چه کسانی بوده اند جز اینکه بگویند این کلمه نام یک مکان و وادی بوده و الله
اعلم.
حال
کلمه ایکه باید از کلمه Leuke
Kome آمده باشد یعنی یک کلمه یونانی برای شهر سفید و در واقع شما نام Leuke
Kome را در ادبیات یونانی و پریپلوسی می یابید و این
یک بندری در پادشاهی نباطیان است.
اما این کلمه از منابع ادبی تا قرن سوم حذف می شود.
بعدها
منابع از مکانی می گویند به نام هورا Hawra که کلمه سریانی برای سفید
است و منابع یونانی از Alaura
می گویند که خوانش یونانی از Hawra سریانی است.
کلمه سریانی hawra
در عربی به صورت al-Hawra
در می آید.
اکنون می دانیم آنچه
پیشتر Leuke Kome بوده اکنون al-Hawra است.
پس
آنچه در قرآن حفظ شده در واقع نامی است که برای قرن ها از منابع ناپدید شده است
اما هنوز به نام اصلی اما عربی شده اش یعنی ایکه در قرآن باقی مانده است.
و
بله با اینکه اعراب گذشته بزرگی داشته اند اما این نام ناپدید شده و به شکل al-Hawra
به زبان عربی داخل شده و تنها توضیح در اینجا این است که متونی شفاهی یا مکتوب این
کلمه را از دوره پیش از محمد حفظ کرده اند و به منبع قران تبدیل شده اند.
این
بدان معناست که در واقع برخی از منابع قرآنی به چند قرن پیش از محمد برمی گردند یعنی
آنکه می توان محمد را از قرآن و نویسنده احتمالی اش جدا کرد.
No comments:
Post a Comment