Wednesday, February 8, 2012

بررسی مواضع موجود در قبال حمله ی نظامی به ایران




من در این مقاله می خواهم با تحلیل موضع کمونیستی درقبال آنچه این روزها تهدید غرب به حمله ی نظامی بر علیه جمهوری اسلامی در اخبار منعکس می شود، به نکاتی درباره ی خود اندیشیدن و روش تحلیل بپردازم. از این موضوع به عنوان یک نمونه استفاده می کنیم تا با یکدیگر اندیشیدن را تمرین کنیم و اینکه چگونه از انتزاع به مصداق برسیم و چگونه بتوانیم مسائل را از هم تمیز دهیم.

پیش از پرداختن به اصل مطلب ، می بایست این نکته  را یادآور شد که از این تهدید نباید نتیجه گرفت که به واقع آمریکا و کشورهای اصلی اتحادیه ی اروپا در تدارک حمله ای قریب الوقوع به ایران هستند. از گفته های سیاستمداران تنها باید این نتیجه را گرفت که این تهدیدات فقط دور جدیدی از تخاصم دیرین آمریکا با ایران به خصوص بر سر بحران هسته ای  را نشان می دهد. هدف این سیاست ارعاب در کنار اعمال تحریم های اقتصادی و سیاسی ، وادار ساختن جمهوری اسلامی به عقب نشینی در مورد غنی سازی اورانیوم است. اگرچه غرب از تغییر رژیم در ایران استقبال می کند ولی هیچ نشانه ای در دست نیست که آنها حاضر باشند برای این هدف ، وارد یک جنگ تمام عیار و گسترده برعلیه رژیم حاکم بر ایران شوند. پس درباره ی احتمال حمله ی نظامی نباید با مبالغه سخن گفت.

هدف ما در اینجا پرداختن به یک بحث سیاسی داغ و به روز نیست، همچنین قصد آژیتاسیون و برانگیختن مخاطبین له یا علیه جنگی دیگر را نداریم. پس مستقیما به سراغ تحلیل منطقی برای رسیدن به یک موضع کمونیستی می رویم.
اولین نوع بیان احساساتی و لفاظانه که باید با آن مخالفت ورزید آن است که برخی از فعالین چپ ، اعلام می کنند که ما مخالف هرگونه دخالت نظامی بر علیه ایران هستیم و هرگونه سرنگونی رژیم باید از داخل و توسط خود مردم صورت گیرد. در ظاهر امر یک موضع کاملا رادیکال گرفته شده است اما کسی که به چنین استدلالی متوسل شود ،  در واقع همراه با این استدلال پوچ ، با کل تاریخ کمینترن ، مشارکت کمونیست ها در جنگ داخلی اسپانیا و غیره مخالفت ورزیده است. در واقع او موافق بی طرفی غرب در نسل کشی در بوسنی و روآندا ، سودان و ... نیز هست. او از سکوت شرمگین جهانیان و خصوصا شوروی در مقابل سرکوب و کشتار زندانیان در دهه شصت در ایران نیز حمایت می کند. این استدلال مزخرف در واقع تصریح می کند که مسائل مربوط به مردم هر کشور ، به خودشان مربوط است و جنایت ، نسل کشی ، استبداد و سرکوب نیز جزو مسائل داخلی هر کشوری است و نباید در آن دخالت کرد.برعکس هر کسی در هر جایی از دنیا می تواند و باید برای سرنگونی جمهوری اسلامی بکوشد.  مطابق همین استدلال ، اگر شما حتی کشوری با ارتشی سرخ در اختیار داشتید باز هم از تلاش برای سرنگونی رژیم ایران منع می شدید. برای مخالفت با تهاجم نظامی به ایران ، نیازی به این استدلال عبث نیست.
اما آیا ما این موضع را بیش از حد تحت الفظی تفسیر نکرده ایم؟ مشخصا منظور این است که رژیم باید توسط یک  انقلابی مردمی سرنگون شود و نه توسط میلیتاریسم غرب و در جهت منافع آنها. اما حتی این گفته نیز غلط است. ممکن است شرایطی مانند نسل کشی ، کشتار عمومی و جنگ داخلی تمام عیار در یک کشور برقرار شود و در این شرایط دخالت نظامی حتی توسط امپریالیسم غرب ولو با انگیزه های خودشان ، موجه است. این نوع موضع گیری چشمان بسیار کوری دارد و قادر نیست دریابد که گفته ی انتزاعی اش ، تحت شرایط خاص یک موضع کاملا ارتجاعی از کار در می آید. برای مثال کاملا قابل تصور است که رژیم جمهوری اسلامی در هنگام قیام مردمی مانند حکام لیبی و سوریه دست به کشتار وسیع غیرنظامیان بزنند و در این صورت چگونه می توان باز هم بر این موضع گیری کودکانه پا فشرد؟

اما اجازه بدهید یک موضع گیری انضمامی تر را بررسی کنیم ، موضعی که سریعا از شرایط موجود به یک کلی گویی خام نمی رسد: ما مخالف حمله ی نظامی (نه تحت هر شرایطی) بلکه در همین شرایط کنونی ایران امروز هستیم . این حمله ی نظامی ایران را به اصطلاح عراقیزه خواهد کرد وعلاوه بر کشتار غیرنظامیان در هنگام جنگ، کشور را سالهای سال وارد هرج و مرج ، جنگ داخلی ، قحطی و نابسامانی خواهد کرد. حتی بدتر اینکه بعد از سرنگونی رژیم ، عرصه برای تاخت و تاز انواع و اقسام نیروهای مرتجع ، قوم گرا و ناسیونالیست بازخواهد شد. از سوی دیگر طرفداران حمله ی نظامی ، خجولانه یا روراست ، استدلال می کنند که چون به علت خفقان سیاسی و وجود حکومتی که مزدوران بسیاری را با پول نفت اجیر کرده است ، مردم ایران قادر به سرنگونی رژیم نیستند ، باید حمله ی نظامی را مانند یک عمل جراحی سریع دانست که اگرچه می تواند دردناک باشد ولی تنها راهی است که به عمر این رژیم پایان می دهد.



این موضع علیه جنگ ، برخلاف موضع نخستین ، دلیل بهتری ارائه می کند . اینکه غرب به سبب منافع خود وارد این جنگ می شود و یا هرگونه دخالت نظامی محکوم است ،یا دفاع از صلح به هر قیمتی دلایل بسیار بی ارزشی برای مخالفت با جنگ هستند. اما این موضع استدلال می کند که عواقب جنگ می تواند به مراتب بدتر از موجودیت کنونی جمهوری اسلامی باشد. از سوی دیگر طرفداران حمله ی نظامی ، ماندگاری رژیم را بدتر از عواقب احتمالی جنگ قلمداد می کنند. در این صورت ، ارزیابی ما کاملا فایده باورانه از کار در می آید و در واقع ما می بایست نقطه ی بحث خود را روی همین نکته مترکز کنیم : عواقب جنگ یا بقای رژیم؟ متاسفانه  هیچ کدام از تصویرپزدازی های طرفین دقیق و سنجیده نیست.
در اینجا باز باید از این نگاه فایده باورانه برعلیه یک موضع گیری اخلاقی دفاع کنیم. این چالش بسیار قدیمی است . هنگامی که بحث بر سر سود و زیان مالی در زندگی روزمره است ما به کمک حسابداری ، مدیریت واقتصاد ، حتی در مسائل اجتماعی می توانیم از میان گزینه های مختلف ، گزینه ای را انتخاب کنیم بیشترین فایده را برای بیشترین افراد داشته باشد. اما در مورد جنگ یا صلح و هنگامی که صحبت بر سر جان و زندگی انسانهاست ، پای اخلاقیات  و انسانیت به میان می آید و این فایده باوری بسیار زشت به نظر می رسد. موضع قاطع من این است که در مسائلی که اراده ی ما نقشی در آن ندارد ، یعنی هنگامی که در تحلیل ، سوبژه ی شناسنده ی ما عامل تغییر دهنده نیست ، می بایست موضع گیری های اخلاقی و سنتی را رها کرده و به این موضع فایده باورانه اتکا کنیم.  به عبارت دیگر ، ما می بایست مانند یک کارشناس نظامی ، عواقب احتمالی جنگ را بررسی کرده و آنرا هر لحظه با عواقب بقای رژیم مقایسه کنیم . به عبارت دیگر باید آنها را پیش بینی کنیم ، خطرات احتمالی را گوشزد کنیم ، و مسائل را از این زاویه بررسی کنیم که پیشآمدها چگونه می توانند به نفع  یا ضرر مردم تمام شوند. برای توضیح دقیقتر تقابل موضع گیری فایده باورانه و اخلاقی ذکر یک مثال روشنگر خواهد بود. تصور کنید که شما یک فرمانده ی نظامی هستید که بخشی از نیروهای شما در خط مقدم محاصره شده اند. برای حمله و شکستن خط محاصره ، آیا به دیدگاه اخلاقی رجوع می کنید و از نجات سربازان خود به هر قیمتی دم خواهید زد یا اینکه تلفات این حمله را با تلفات و اسارت نیروهای تحت محاصره می سنجید و بعد تصمیم می گیرید؟ مطمئنا فرمانده ی نظامی می بایست دیدگاه فایده باورانه را پیشه کند .موضع ما در قبال جمهوری اسلامی نیز می بایست از همین دیدگاه تعیین شود.
پس در پاسخ به این سئوال کلی که حمله ی نظامی آری یا خیر؟ جواب ما این خواهد بود که بستگی دارد یا به عبارت دقیقتر این سئوال احمقانه است. موضع بسیاری از مدافعین حمله ی نظامی مانند سلطنت طلبان و مجاهدین خلق رذیلانه است. آنها هیچ اهمیتی به عواقب امر نمی دهند و شرایط را از زاویه ی منفعت مردم نگاه نمی کنند، بلکه تنها خواهان نابودی جمهوری اسلامی به هر قیمتی هستند تا فرصتی برای کسب قدرت خویش بیابند. همچنین، وقتی سخن از حمله ی نظامی است باید پرسید کدام حمله ی نظامی و در چه شرایطی و با چه نیروهایی ؟  مثلا در صورتی که منظور حمله ی موضعی یعنی حمله ی موشکی به تاسیسات هسته ای ایران باشد ، نتایج امر چیزی جز انتقام گیری جمهوری اسلامی از مردم ایران نخواهد بود.همچنین  غرب برای تغییر رژیم ایران چه آلترناتیوی دارد؟ سخن از تغییر رژیم بدون سخن از آلترناتیو ، موضع گیری یک شیاد است.
در پایان این سئوال کلیدی را تکرار می کنیم : آیا در هر لحظه ی تاریخی ، عواقب حمله ی نظامی به ضرر است یا ادامه ی جنایات رژیم ؟ این سئوال نیازمند ارزیابی قوای نیروهای مترقی و مرتجع ، نوع جنگ ، اعمال رژیم و غیره دارد. مسئله به هیچ عنوان با ارجاع به توسعه ی نظامی امپریالیسم ، صلح طلبی ، مسائل اخلاقی و انسانی و غیره حل نمی شود. اگر سئوال منطقی وجود داشته باشد ، سئوالی است درباره ی
 توازن قوا در یک شرایط جنگی و مبارزاتی.




No comments:

Post a Comment