Sunday, June 1, 2014

آیا جوامع پسا صنعتی وجود دارند؟


امین قضایی
دانیل بل، جامعه شناس آمریکایی در سال 1973 در کتابی تحت عنوان "ظهور جوامع پساصنعتی"، از کشورهای پیشرفته غربی تحت عنوان جوامع پساصنعتی یاد کرد، این اصطلاح به سرعت مورد پذیرش و استقبال بسیاری از نظریه پردازان و جامعه شناسان قرار گرفت. وی مدعی شد که در این کشورها بخش صنعت جای خود را به بخش‌های خدماتی و مبتنی بر اطلاعات داده است. وی سه ویژگی اصلی را برای این جوامع ذکر می کند: 1. گذر از تولید به خدمات. 2. اهمیت روزافزون صنایع مبتنی بر علوم جدید مانند فن‌آوری ارتباطات 3. ظهور قشر نخبگان به اصطلاح تکنوکرات که لایه بندی اجتماعی جدیدی را نیز به همراه خواهند آورد.
در این مقاله با رجوع به برخی از آمار بررسی خواهیم کرد که تا چه اندازه اصطلاح جوامع پساصنعتی موضوعیت دارد. این اصطلاح صریحا حاکی از این است که جوامع در دوره ای از رشد خود از عصر صنعتی به عصر پسا صنعتی گذر خواهند کرد که در آن اطلاعات و خدمات می تواند منبعی برای تولید ثروت باشد. البته معلوم نیست چگونه اطلاعات و خدمات می تواند مولد محسوب شوند و به خودی خود تولید ارزش افزوده کنند (من نمی دانم که دانیل بل تا چه حد در این ادعا جدی است)! و یا تا چه اندازه این تغییر کیفی است و تا چه اندازه صنعت اهمیت خود را از دست داده است.
ابتدا بهتر است ببینیم که آیا آمار و ارقام این دعوی را تایید می کنند. اولین شرط ضروری ( و نه کافی) برای صحت این ادعا این است که تعداد کارگران صنعتی باید کاهش یافته و تعداد کارگران خدماتی افزایش یابد. نمودار 1  تعداد مطلق کارگران خدماتی و صنعتی را در سه کشور پیشرفته جهان یعنی آمریکا، ژاپن و کانادا نشان می دهد. این نمودار نشان می دهد که تعداد کارگران استخدامی در بخش خدمات خصوصا در کشور آمریکا افزایش چشمگیری داشته است. در ژاپن و سپس کانادا این افزایش به نسبت کمتری دیده می شود. در دیگر کشورهای پیشرفته غربی نیز افزایش در تعداد کارگران خدماتی البته نه به اندازه آمریکا دیده می شود. نمودار1 همچنین نشان می دهد که تعداد کارگران صنعتی در آمریکا کاهش داشته و در ژاپن و کانادا از سال 1960 تا 2013 تقریبا ثابت باقی مانده است یا کاهش اندکی داشته است.
نمودار 1.



بنابراین اگرچه در تعداد کارگران صنعتی (در محاسبات کارگران بخش ساختمانی گنجانده نشده اند- با اینکه آنان بخشی از یقه آبی ها محسوب می شوند) یک تغییر کیفی را شاهد نیستیم ولی می توان به رشد چشمگیر و از اینرو اهمیت فزاینده بخش خدماتی در این جوامع اذعان داشت. به نظر می‌رسد که بعد از ثبات رسیدن صنعت به سطحی از رشد، این رشد ثابت باقی مانده و در عوض در این جوامع نوع دیگری از تولید و فعالیت‌های اقتصادی منشا کسب ثروت شده اند. اما این نتیجه گیری کاملا عجولانه است. در واقع سخن گفتن از جامعه پساصنعتی یک نتیجه گیری غلط و تصویرسازی نادرست از این فرآیند است. دانیل بل وانمود می کند که افزایش تعداد کارگران خدماتی و در نتیجه تغییر لایه بندی اجتماعی در این جوامع نشان دهنده یک دینامیسم درونی در خود این کشورها و به معنای از دست دادن اهمیت تولید صنعتی است.
 اما از این فاکت یعنی افزایش استخدام در بخش های خدماتی می توان نتیجه دیگری گرفت اینکه تولید صنعتی در اثر پروسه جهانی‌شدن به کشورهای جهان سوم منتقل شده است و کشورهای پیشرفته غربی به خصوص از اواسط دهه هفتاد به بعد، هرچه بیشتر در جستجوی بازار کار ارزان کشورهای جهان سوم در آنجا سرمایه گذاری کرده اند. این امر به جای اینکه به معنی کاهش اهمیت تولید صنعتی باشد نشانه جابجایی نقش کشورها در پروسه سرمایه داری جهانی است. با پیشرفت زیربنای صنعتی کشورهای جهان سوم به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم، این امکان فراهم شد تا کشورهای غربی مستقیما چه به صورت خصوصی و چه به صورت سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) در بخش های صنعتی این کشورها سرمایه گذاری کنند و البته سود حاصل از این سرمایه گذاریهای خارجی در داخل این کشورها خود را به صورت رشد بخش های تجاری و مالی و در نتیجه افزایش استخدام مشاغل خدماتی در شهرها با مناطق تجاری بزرگ نشان می دهد.
اکنون بهتر است نگاهی به نمودار 2 بیاندازیم تا صحت ادعای خود را ثابت کنیم:

نمودار 2


منبع : http://stats.oecd.org/


این نمودار مقدار سرمایه گذاری مستقیم خارجی ( و نه از طریق بنگاه‌های خصوصی) را توسط سه کشور آمریکا، ژاپن و کانادا در کشورهای دیگر نشان می‌دهد(مقادیر به میلیون دلار هستند). همانطور که نمودار به وضوح نشان می‌دهد مقدار سرمایه گذاری مستقیم خارجی از اواسط دهه هفتاد ( یعنی دقیقا همان زمانی که تعداد کارگران خدماتی رشد چشمگیری داشته است)، به شدت افزایش یافته است. بنابراین سود حاصل از این سرمایه گذاری‌های خارجی است که باعث افزایش تعداد کارگران در بخش های خدماتی و ایجاد مراکز بزرگ تجاری در شهرهای این کشورها شده است و نه نتیجه یک دینامیسم درونی در این کشورها. بنابراین سخن گفتن از جامعه پساصنعتی یک نتیجه گیری عجولانه از تغییرات در نقش کشورهای مختلف در پروسه جهانی تولید است. این به اصطلاح خدمات و اطلاعات و تکنوکرات‌ها نیستند که ثروت تولید می کنند بلکه این کارگران کشورهای جهان سوم هستند که اینک توسط سرمایه داری جهانی به کار گرفته شده اند و در ازای مزدی اندک سود سرشاری را روانه این کشورها می کنند.
توضیح تغییرات در کشورهای پیشرفته صرفا با نگاه به تغییرات در لایه بندی این جوامع و به اصطلاح جایگزینی کارگران یقه آبی با بقه سفید میسر نیست. این یک گزافه گویی است که ادعا کنیم در جهان امروز صنعت اهمیتی ندارد. مسلما امروزه اطلاعات و ارتباطات اهمیت بیشتری یافته اند اما این در خدمت پروسه جهانی سازی به کار رفته است و به خودی خود نمی توانند وجه مشخصه یک عصر جدید و جایگزین تولید صنعتی باشند.
یک نگاه کوچک نه تنها به رشد چشمگیر صنعت در کشورهای جهان سوم بلکه حتی نگاه به تعداد نسبی کارگران بخش صنعتی به عنوان درصدی از کل کارگران در دو  کشور پرجمعیت چین و اندونزی(متاسفانه در مورد هند آماری وجود نداشت) نشان می دهد که اتفاقا تعداد کارگران صنعتی در این کشورها نه تنها افزایش مطلق بلکه افزایش نسبی نیز داشته است (نمودار 3). درصد کارگران شاغل در صنعت ( بدون منظور کردن بخش های ساختمانی) از 18 درصد در سال 1980 تا 30 درصد در سال 2012 افزایش یافته است. دیگر کشورهای جهان سوم نیز مانند شیلی یا تغییری نکرده اند و یا اینکه رشد چند درصدی داشته اند. چرا هیچ خبری از اهمیت یافتن اطلاعات و خدمات در این کشورها نیست؟ چرا آنها نمی توانند از طریق اطلاعات و خدمات، ثروت اندوزی کنند؟ آیا قشر تکنوکرات این کشورها توانایی و مهارت های علمی و اطلاعاتی کمتری دارند؟ چنین ادعایی مسلما مضحک است.
نمودار 3





البته هیچ مشکلی در نظریه پردازی از تغییرات موجود در لایه بندی اجتماعی در کشورهای پیشرفته ناشی از تغییر در تقسیم کار جهانی نیست و می توان برای این تغییرات اصطلاحی ابداع کرد. اما اصطلاح جامعه پساصنعتی بسیار منحرف کننده است و نتایجی که امثال دانیل بل از فاکتها می کنند بسیار مبالغه آمیز و بی ربط است. درک مکانیزم و پویایی‌های جوامع پیشرفته سرمایه داری بدون در نظر گرفتن نقش آنان در پروسه سرمایه داری جهانی و تقسیم کار جهانی میسر نیست. افزایش کارگران در بخش خدماتی در این کشورها مسلما نتیجه فرعی ظهور و افزایش در تعداد کارگران صنعتی در کشورهای جهان سوم است. البته ناگفته نماند که این افزایش کارگران خدماتی به هیچ وجه به معنای رفاه این کارگران نیست چه آنکه بخش فزاینده ای با ورود کارگران مهاجر از کشورهای جهان سوم با مزد اندک تامین می شود (تنها توجیه این است که به هر حال وضع اقتصادی این کارگران مهاجر بهتر از کارگران کشور خودشان است!). فرآیند جهانی شدن سرمایه بسیار بهتر از عبارات توخالی مانند عصرپساصنعتی این تغییرات را توضیح می دهند. 




No comments:

Post a Comment