Wednesday, January 7, 2015

آنچه باید درباره داستان‌های قرآنی بدانید


امین قضایی




قرن هاست که داستان‌های قرآنی میان مردم عادی نقل می شود و جمهوری اسلامی نیز در مدارس، رسانه ها و فعالیت های به اصلاح فرهنگی-اسلامی خود آنها را تا حد ممکن تبلیغ و ترویج می کند. این داستان ها از کجا آمده اند؟ تقریبا هرکسی می داند که داستان های قرآنی از عهد عتیق (تورات) اقتباس شده است و چیزی جز تکرار پراکنده و ناقص اساطیر قوم یهود نیست. همچنین هرکسی که عهد عتیق را خوانده باشد می داند که این داستان‌ها در عهد عتیق با دقت و جزئیات بسیار بیشتر، منظم تر و کامل تر همراه با ذکر اسامی، مکان ها و تبار افراد ثبت شده است به طوریکه داستان‌های قرآنی در مقایسه با آن تنها اشاراتی کوتاه و اغلب تکراری و بعضا غلط هستند.


بررسی تفاوت میان داستان‌های پیامبران در قرآن و عهد عتیق تا حدی می‌تواند پیش زمینه فرهنگی که قرآن از آن آمده است را روشن کند. اما جدا از اهمیت آن برای مطالعه فرهنگ پیشا اسلامی، جهل مسلمانان متعصب را نشان داده و پروپاگاندای اسلامی را درباره اصالت و حقیقت این داستان‌ها خنثی می کند.

حتی مردمان بی دین گاهی این سئوال را از خودشان می‌کنند که محمد پیامبر با اینکه بی سواد یا عامی بوده است از چه کسی این داستان‌ها را آموخته و به عنوان وحی و یا متن الهی منتقل کرده است. آخوندها معمولا این را دلیلی برای اعجاز قرآن می‌دانند که چگونه مردی بی سواد توانسته است ماجرای پیامبران گذشته را نقل کند، پس حتما آنرا از دهان فرشته خدا شنیده است. از سوی دیگر، برخی تصور می‌کنند که حتما فردی مخفی و اسرارآمیز مانند ورقه بن نوفل یا سلمان فارسی در آموزش این داستان‌ها به محمد نقش ایفا کرده است.

اما اگر شرایط اجتماعی و فرهنگی حجاز پیش از اسلام را بشناسیم، خواهیم دانست که گفتن چنین داستان‌هایی از یک عرب حجازی نه عجیب است، نه نشانه معجزه و نه نیازی به فرضیات درباره وجود یک فرد مرموز (هرچند نوفل می توانسته یکی از منابع اطلاعاتی محمد باشد).

1.       هرکسی که قرآن را به زبان فارسی (یا زبانی که بتواند معنای آنرا بفهمد) بخواند از آشفتگی و هرج و مرج آن شگفت زده خواهد شد. به جز داستان یوسف، هیچ داستانی در قرآن به طور کامل ذکر نشده است و تنها اشارات پراکنده‌ای به داستان‌ها و ماجراهای پیامبران یهود دیده می‌شود. یک دلیل عمده این می‌تواند باشد که کتاب قرآن جمع آوری قطعات پراکنده از افراد مختلف است که در قالب فصول یا سوره‌ها از بزرگ تا کوچک سرهم بندی شده است. اما اگر از پراکندگی و آشفتگی آن صرف نظر کنیم، متن قرآن باز هم گنگ و بدون پیش زمینه باقی می‌ماند به طوریکه حتی خود علمای اسلام (که معمولا پاسخی در آستین دارند و کلمه "نمی دانم" را از زبان آنان نمی‌شنوید) نیز در منظور و محتوای برخی از آیات مردد هستند و در برخی موارد به ذکر "الله اعلم" بسنده می‌کنند. مهمتر اینکه اسامی خاص در قرآن به جز نام چند تن از پیامبران یهود به ندرت به کار رفته‌اند و به ندرت ذکری از زمان و مکان یک داستان به میان می‌آید.
نقل این داستان‌ها به صورت پراکنده و بدون ذکر اسامی خاص، مکان‌ها و ترتیب زمانی، نشان می‌دهد که گوینده متن قرآن، اطلاعات بسیار دم دستی از اسطوره‌های یهودی و مسیحی داشته است. مطمئنا عهد عتیق و جدید را نخوانده و به صورت کتبی از آنها کپی‌برداری نکرده است بلکه صرفا برخی از مهمترین داستان‌ها به گوشش رسیده است. بنابراین فرض اینکه گوینده این داستان‌ها فردی بی سواد بوده است، درست به نظر می‌رسد اما نکته اینجاست که نقل این داستان‌ها هیچ چیز تعجب برانگیزی نیست.


2.       اعراب آنزمان به خصوص قبیله قریش مردمانی تاجر پیشه بودند و مرتبا بین شام و یمن رفت و آمد می‌کردند. آنها حتی به اورشلیم نیز سفر می‌کردند و در رفت و آمدهای مکرر، علاوه بر کالاها، عقاید، باورها و داستانها نیز معاوضه می‌شد. مردم قریش نسبت به اساطیر یهود ناآگاه نبودند. قرآن خود این را اعتراف می کند:

" و چون آيات ما بر آنان خوانده شود مى‏گويند به خوبى شنيديم اگر مى‏خواستيم قطعا ما نيز همانند اين را مى‏گفتيم اين جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست" (8:31)

" و چون به آنان گفته شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده است مى‏گويند افسانه‏هاى پيشينيان است" (16:24)
البته در یک آیه احتمال اینکه فرد دیگری این داستانها را برای محمد بازگو کرده یا نوشته ای در اختیار داشته از سوی قریش ذکر می‌شود:

" و گفتند افسانه‏هاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مى‏شود" (25:5)

در سیرت رسول الله از ابن هشام، می‌خوانیم که محمد از همان نوجوانی به سفر رفت و مدتی برای همسر خود خدیجه تجارت کرد. به احتمال بسیار زیاد در طی این سفرها طی آشنایی با مسیحیان و یهودیان مختلف، وی مجذوب اساطیر ایشان شده است.

3.       مسیحیان نستوری و بسیاری از یهودیان در حجاز زندگی می‌کردند. محمد این تصور که عیسی پسر خدا نیست را از مسیحیان نستوری اقتباس کرده است چرا که آنها به تثلیث و تجسم خدا اعتقادی نداشتند و به همین دلیل توسط کلیسای بیزانس مورد تعقیب قرار گرفته بودند و بسیاری از آنها به حجاز گریخته بودند. همچنین یهودیان بسیاری در حجاز و یمن به تجارت و کشاورزی مشغول بودند. تنها در شهر یثرب سه قبیله یهود ساکن بود(بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع) که بعدا توسط مسلمانان قتل عام یا تبعید شدند. بنابراین محیط فرهنگی حجاز با داستان‌های عهد عتیق بیگانه نبود.

گوینده قرآن حتی به عنوان فردی بی سواد و عامی که از منابع شفاهی خود استفاده کرده، چندان موفقیت آمیز عمل نکرده است (و به رغم اینکه تلاش کرده از ذکر مکان‌ها و اسامی خاص برای پرهیز از اشتباه، اجتناب کند)، در بسیاری از موارد دچار اشتباهات فاحشی شده است. در زیر چند نمونه از این اشتباهات یا عدم تقارن‌ها با متن اصلی یعنی عهد عتیق را مرور می‌کنیم:

1.       بزرگترین خطای محمد در نقل این داستان‌ها به ماری مادر عیسی مربوط است که در آیه‌ای به اشتباه توسط بستگانش خواهر هارون خوانده می‌شود:
" اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود" (19:28)
این خطا به قدری فاحش است که حتی در حدیثی از محمد درباره آن پرسیده می‌شود و وی در توجیه می‌گوید که آنان (بستگان ماری) وی را به افتخار خواهر هارون یعنی مریم می‌خواندند. در اصل مریم نام خواهر هارون است. تا به امروز، مسلمانان برای لاپوشانی این خطا، هم به مادر عیسی و هم به خواهر هارون، مریم می گویند!

2.       در عهد عتیق (خروج 32 و همچنین تثنیه 29) هنگامی که موسی برای ملاقات با خدا به کوه سینا رفته بود، مردم از هارون می‌خواهند که "برخیز و برای ما بتی بساز تا ما را هدایت کند، چون نمی‌دانیم بر سر موسی که ما را از مصر بیرون آورده چه آمده است." پس هارون از جواهرات و طلاهای بنی اسراییل گوساله‌ای طلایی می‌سازد. در قرآن، فردی سامری چنین گوساله‌ای را می‌سازد و ذکر می‌شود که حتی هارون قصد جلوگیری از آنرا داشته اما موفق نشده است:
" فرمود در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت " (20:85)
معلوم نیست که یک فرد سامری در بین قوم اسراییل چه می‌کرده (اسراییل در آنزمان بیابان سرگردان بوده است) و چگونه اسراییل حاضر شده است که از چنین شخص بیگانه‌ای پیروی کند. مسلم است که در نبود موسی، هارون رهبر اسراییل خواهد بود و از او تبعیت خواهند کرد.

البته این خطا می‌تواند عمدی باشد چرا که قرآن هارون را پیامبر می‌داند و احتمالا نخواسته است که چنین گناهی را به وی نسبت دهد. در هر حال این نشان می‌دهد که نویسنده قرآن با مکان و زمان رویدادها آگاهی نداشته است و تنها روایت را به صورت شفاهی شنیده است (یکی دیگر از این خطاهای احتمالا عمدی داستان آزمون ابراهیم است که در قرآن این اسماعیل است که باید قربانی شود و نه اسحاق!).

3.       در قرآن سلیمان یک پیامبر دانسته می‌شود و از چنان حکمتی برخوردار است که حتی می تواند با جانوران نیز سخن بگوید:

" و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است" (27:16)

اما در عهد عتیق، سلیمان تنها پادشاهی حکیم است و درباره جانوران اطلاعات دارد و نه اینکه زبان آنان را می‌داند. "سلیمان درباره حیوانات و پرندگان و خزندگان و ماهیان اطلاع کافی داشت، او همچنین تمام گیاهان را از درختان سرو گرفته تا بوته های کوچک زوفا که در شکاف دیوارها می رویند می شناخت و درباره آنها سخن می گفت." (اول پادشاهان 4:33)

دانش نسبت به جانوران به معنای دانستن زبان آنها نیست. معلوم است که نویسنده قرآن تعبیر غلطی از متن اصلی داشته (یا در اصل به متن اصلی دسترسی نداشته است) و یا اینکه سخنانی اغراق آمیز شنیده است (مانند صحبت کردن با مورچگان و اجنه و کنترل روی باد). همچنین پیامبر دانستن سلیمان یک خطای بزرگ است زیرا بنا بر عهد عتیق، سلیمان در اواخر عمر خود به بت پرستی روی می‌آورد و حتی خواهر فرعون را به زنی می‌گیرد و برای همسران خود بت خانه می‌سازد تا خدایانشان را در آنجا بپرستند (اول پادشاهان 11). مشخص است که نویسنده قرآن از این موضوع اطلاعی نداشته است و یا آنرا نادیده گرفته است.

همین گفته در مورد داوود پادشاه صادق است. داوود پیامبر نبود اما در قرآن پیامبر معرفی شده و بنابراین معصوم تصور می‌شود در حالیکه در عهد عتیق داوود دو بار مرتکب گناهی بزرگ می‌شود: 1. زنا (یا در واقع تجاوز) 2. سرشماری از مردم اسراییل. 

این موارد نشان می‌دهد که منبع گوینده قرآن، نه کتبی بلکه شفاهی بوده است و اتفاقات جزئی در عهد عتیق را نشنیده است.
4.       خطای دیگر قرآن مربوط به شخصیتی به نام هامان است. در عهد عتیق هامان یکی از وزرای خشایار شاه است که توطئه قتل عام یهودیان را می‌چیند (نگاه کنید به کتاب استر). اما در قرآن به طرز عجیبی به عنوان یکی وزرای فرعون در زمان موسی ظاهر می‌شود:

و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و
 هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند بنمايانيم (28:6)
پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مايه اندوهشان باشد آرى فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند (28:8)
همچنین در آیات زیر دقت کنید:
" به سوى فرعون و هامان و قارون [اما آنان] گفتند افسونگرى شياد است" (40:24)
" و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاك كرديم] و به راستى موسى براى آنان دلايل آشكار آورد و[لى آنها] در آن سرزمين سركشى نمودند و [با اين همه بر ما] پيشى نجستند" (29:39)

این سه نام (فرعون، قارون و هامان) پشت سر هم آمده اند که نشان می‌دهد گوینده قرآن به جهت هم آوایی اسمی، آنها را با هم حفظ کرده و با هم به یاد آورده است و به همین خاطر در کنار هم گذارده است.

5.       در عهد عتیق، نوح سه پسر به نامهای حام، سام و یافث دارد. بعد از طوفان نوح، وی تاکستانی بنا کرده و از انگور آن شراب ساخته و در خیمه خود مست و از شدت مستی برهنه می شود. حام به نزدیک خیمه می‌آید و وقتی پدر خود را برهنه می‌بیند به جای پوشاندن وی، برادرانش را صدا می‌زند. برادران وی (سام و یافث) عبایی بر پشت خود انداخته و بدون دیدن برهنگی پدر، عقب رفته و وی را می‌پوشانند. نوح وقتی از این موضوع با خبر می‌شود حام و پسرش کنعان را نفرین می‌کند. گوینده قرآن هیچ ذکری از اسامی پسران نوح نمی کند و احتمالا تنها از سرکشی یکی از پسران نوح شنیده است و گویا داستان اصلی را به یاد نمی‌آورد و اینطور نقل می کند که این فرزند بر کشتی سوار نشده و همراه با کافران غرق شده است.

همچنین قران بیان می کند که طوفان نوح به این دلیل رخ داد که قوم وی پیامبرانش را تکذیب می‌کردند (26:105) این در حالی است که در عهد عتیق دلیل آن کاملا چیز دیگری است. در پیدایش 6 می‌خوانیم که "پسران خدا مجذوب دختران زیبا روی انسانها شدند و هرکدام را که پسندیدند به زنی گرفتند. " از این زنان، مردان غول آسایی پدید آمد که در زمین جنگ و کشتار می کردند. به همین دلیل خدا از آفرینش خود پشیمان شد. جزئیات بیشتر این داستان در کتابی به نام انوش هست که در عهد عتیق گنجانده نشده است اما نسخه‌ای از آن در طومار دریای مرده کشف شده است. 

بنابراین، مسلمانان مشروب خواری نوح را انکار می‌کنند. گریزهای کوتاه قرآن به داستان‌ها، به ایشان کمک می‌کند تا در انتخاب اساطیر یهود گزینشی عمل کنند. در حالیکه این اساطیر را اقتباس کرده و پیامبر خود را در سلسله پیامبران یهود می‌دانند، آن بخشی که با عقاید و محتوای قرآن مطابقت نداشته باشد را منکر می‌شوند.


6.       بنا به تعبیر متن قرآن (و احتمالا باورهای مذهب پیشااسلامی)، مسلمانان این اعتقاد عجیب را دارند که کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل بنا شده است. حتی تصور آن هم خنده دار است که ابراهیم صدها کیلومتر را از اسراییل (بیت لحم) به وسط بیابان در حجاز بیاید، در آنجا خانه ای برای خدا بسازد و برگردد.
" و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه‏هاى خانه (كعبه)را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى" (2:127)

7.       در نهایت قرآن، در ذکر اسامی بسیار بی‌نظم عمل کرده و معلوم است که نویسنده سعی می‌کند اسامی را به یاد آورد:
" و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم .و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند.  و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم" (6: 84,85,86)

ترتیب زمانی این پیامبران و کاهنین برآمده از نسل ابراهیم به ترتیب زیر است: لوط (البته لوط فامیل اوست و نه از نسل او)-اسماعیل-اسحاق- یعقوب- یوسف-موسی (البته موسی از نسل لاوی دیگر پسر یعقوب است)- هارون- داوود- سلیمان و...
از کسانی که در قرآن اعجاز می بینند باید پرسید که چگونه خداوند نمی‌تواند نام چند پیامبر را با ترتیب زمانی درست ذکر کند. چرا نام دقیق اشخاص و مکان‌ها را نمی داند؟ از تمامی اینها مشخص است که گوینده قرآن تنها محتوای داستان‌ها را به خاطر سپرده است و در مورد اسامی دقیق، تبار افراد، ترتیب زمانی رویدادها و محل زندگی شخصیت‌ها هیچ اطلاعی ندارد و یا نتوانسته آنها را به خاطر بیاورد. ارجاعات اندک در قرآن دلیلی است بر اینکه محمد از منابع شفاهی و با اطلاعاتی جسته و گریخته، استفاده کرده است. و البته برای این کار یک حافظه ضعیف هم کفایت می‌کرده است و نیازی به فرض وجود فردی مرموز و دانا نیست که وی را مخفیانه هدایت کند. دروغ ها را آدمهای باهوش نمیگویند بلکه آدمهای احمق باور می‌کنند.



6 comments:

  1. مطالبت را دوست دارم ولی نمی دانم چرا یاد ۱۸ سالگی ام میافتم و فکر میکنم در ۱۸ - ۱۹ سالگی همین طور فکر میکردم و موضوعات این دست برایم تمام شده است.نمی دانم برای که مینویسی. حدسم این است که این ها را باید برای مردم کوچه و بازار نقل کرد پس باید به زبانی باشد و در جایی باشد که آنها بخوانند و به دلشان بنشیند و حس کنند.وگرنه فکر میکنم هر کسی که که خودش اندکی اندیشه کند به این نتایج میرسد.دوست داشتم بدانم دقیقا هدفت از نوشتن اینها چیه؟ اگر در مجلات خانوادگی ستونی بود و اینها منتشر میشد من درک میکردم که در جای درست منتشر شده. یا شاید اآنقدر از جامعه دورم که نمیدانم گفتن اینها هنوز لازم هست

    ReplyDelete
  2. سلام ... چند سوال
    دلیل اینکه قرآن را کتابی داستانی، اسطوره و افسانه ای می بینید چیست؟ آیا
    دردیدگاه شما قرآن تنها کتابی تاریخی است که رویدادها و داستان ها را تمام و کمال ارایه کند ؟ یا از آن برای بیان مطلبی دیگر بهره می برد و تحلیلی است.
    در درست بودن مطالب کتاب تاریخی عهد عتیق تا چه حد میتوان اطمینان داشت؟ که داستان های دیگر را بر اساس آن بررسی کرد؟
    دو فرضیه ذکر شده دلالتی بر اقتباسی بودن داستان های قرآن از روی داستان های کتاب عهد عتیق نمیکند و بر این اساس نمی توان داستان این را بر اساس داستان دیگری (که فرض می شود درست است) تجزیه و تحلیل کرد

    ReplyDelete
    Replies
    1. ادعای قرآن اینست که خدایی که محمد را مبعوث کرده؛ خدای یکتا است و همان خدایی است که پیامبران پیشین، از جمله عیسی و موسی را فرستاده. در نتیجه خواننده بایستی انتظار داشته باشد که مطالبی که در آخرین کتاب الهی آمده منطبق با کتابهای پیشین او باشد. اینجا مسیحیت روش صحیحی انتخاب کرده و همه تورات و چندین کتاب دیگر یهودیان را به انجیل خود اضافه کرده. در نتیجه خواننده دیگر با تشتت روبرو نمی شود. ولی اسلام آن داستانها را در قرآن آورده. اینجا سفسطه مسلمانان به آنها کمک می کند. هرگاه شما چنین ایرادی به قرآن بگیرید می گویند کتب یهودیان و مسیحیان تحریف شده و در نتیجه آنچه در قران آمده صحیح است. اگر سخاوتمندانه این ادعا را بپذیریم آنگاه بایستی داستانهایی که در قرآن آمده الزاما کامل تر و مشروح تر از آنچه تحریف شده باشد، در صورتیکه نه تنها اینطور نیست که در بسیاری از موارد بز عکس است.

      Delete
  3. هدف از نگارش مطالب فوق به نظر من ، شکستن قداستی است که بیمورد و بلحاظ عدم اطلاع پیشینیان برای آن دست و پا شده است ، و از آن تابویی ساخته که در صورت افتادن اش بر خاک میبایست هموزن آن طلا ، نفره و یا نمک تاوان کرد ، و هرچه بیشترو سنگینتر ، تا عبرت دیگران نیز گردد .روشن است ، برای آندسته از ایرانیان که با کتاب و مطالعه آمیزش دارند ، این کتاب نه قداست دارد ونه بیان الهی است و نه ارزش تاریخی دارد و نه آنکه جذبه یک رمان و یا قصه حماسی . هرچه هست بیان جسته و گریخته مطالبی است که اصحاب دین تلاش میکنند از آن یک برداشت فرا متنی داشته باشند، و بهمین علت است که ، تفاسیر متعدد و مجلد ها نیز در باره آن نوشته شده است. ، تا خاکی بچشم توده باشد، وتلاشی برای جاانداختن این تفکراست ، که آیات آن ( اگر نوشته های آنرا آیات بدانیم ) دارای معانی ظاهری و باطنی هستند و نیز شان نزول هم دارند(!) و این بدان علت است که ، پیشینیان نیز به بیمحتوایی و پراکندگی گویی مطالب متن رسیده بودند ، اما برای حفظ آبروی مذهبی ونیزمشروعیت حیثیت شخصی ، که از این منبع برای خود ارتزاق میکردند ، دست به نگارش گوناگون زده تا نسبت به رقبای خود و بویژه عامه مسلمین بی اطلاع اظهار فضلی نمایند . پس ازآنجایکه « بخل علمی » شایسته انسان مطلع امروزی نیست ، و میبایست یافته های علمی و پژوهشی خودرا به آرای عمومی و قضاوت همگانی عرضه دارد ،علی القاعده همه « داننده گان حقیقت » وظیفه عرفی دارند ، تا دیگران را با ذکر مطالب درست آگاهی رسانند و این حس وظیفه را چنان دامن زنند ، تا « آموخته » به « اموزش » بپردازد و این حقیت مبنای بیان و حس نشر و نگارش کلیه مطالب درست و مستدل و پژوهشی درعالم فرهیخته گی است، که انسان آگاه مایل است « آموزه ها و دریافتهای علمی » خود را با دیگران به اشتراک گذارد ودر ارتقای سطح آگاهی محیط پیرامونی خود شریک و اهتمام ورزد . «« تمامی زیبایی و شوق آموختن در این است ، که یافته های خودرا بی منت در اختیار قضاوت دیگران قراردهی »»

    ReplyDelete