امین قضایی
هیچ شکی نیست که احکام اسلامیاز چهارده قرن پیش
و از زندگی قبیلهای بادیه نشینان حجاز تا زمان حال منجمد شده است و کوچکترین
سازگاری با اخلاقیات و اصول زندگی مدرن ندارد. شاید بارها از خود پرسیده باشید که
این احکام عقب مانده، ارتجاعی و بعضا عجیب اسلام درباره زنان، زناشویی، وراثت،
جهاد، قصاص و مجازات برچه اساس و به چه دلیل تعیین شده است؟ چرا در میان اعراب
بیابانی در حجاز چندهمسری و ازدواج با کودکان رواج داشته است؟ پاسخ به این قسم
سئوالات هدف این مقاله است. ما در اینجا سعی میکنیم براساس شرایط زیستی و مادی
اعراب حجاز در قرن ششم میلادی، تحلیلی از استراتژیهای مختلف قبایل بدوی برای رشد
و توسعه شان بدست دهیم. به بیان دیگر دلایل مادی و تاریخی احکام اسلامیرا روشن
خواهیم ساخت.
با یک اصل ساده شروع میکنیم، اصلی که مورد
توافق اکثر مورخین، انسانشناسان، جانورشناسان و پیروان نظریه تکاملی است: هدف یک گروه انسانی همواره بقا است و این بقا با
تولید مثل به منظور افزایش جمعیت صورت میگیرد. در نظر داشته باشید که در زمان گذشته
آمار مرگ و میر کودکان و مادران بسیار بالا بوده و بسیاری از نوزدان در بدو تولد تلف
میشدند. حتی شانس اینکه کودک به سن بلوغ و تولیدمثل برسد نیز به خاطر انواع
بیماریهای واگیر دار بسیار کمتر از زمان حال بوده است. با توجه به شانس پایین
رسیدن فرد به سن بلوغ، تولید مثل هرچه بیشتر استراتژی هر طایفه یا خاندان برای بقا
بوده است. بنابراین این اصل را میپذیریم که یک خاندان براساس شرایط محیطی و مادی
خود در پی بهترین استراتژی برای افزایش جمعیت است.
به علت مرگ و میر بالای کودکان و مادران در
هنگام زایش، ( در اروپای دویست سال پیش رقم مرگ و میر نوزادان، 200 کودک در هر
هزار کودک بوده است.) متوسط سن عمر اندک (برای مثال سی سال در دوره رنسانس)، بیماریهای
واگیردار، قحطیها و دیگر بلایای طبیعی، مسئله افزایش جمعیت و استفاده حداکثری از
توان زنان برای تولید مثل یک مسئله حیاتی برای بقای هر قبیلهای بوده است.
بنابراین زنان در دوره نسبتا کوتاه از بلوغ تا یائسگی میبایست تمامیوقت خود را
صرف زایمان و پرورش کودکان میکرده اند. زایمانهای پیاپی توان جسمانی زنان را
کاهش میداده و احتمال سوء تغذیه و مرگ را خصوصا در شرایط سخت محیطی حجاز دو چندان میکرد. به این دلایل، برای تمامیطوایف
«افزایش جمعیت تاحد ممکن» برای بقا و حفظ قدرت بوده ضروری بود و در میان آنان به
صورت سنت و مذهب نهادینه شد.
یک راه حل برای استفاده حداکثری از توان باروری
زنان، کاهش سن ازدواج دختران است. به همین دلیل در متون اسلامیمیخوانیم که محمدپیامبر
دختری هفت ساله به نام عایشه را به همسری گرفت و در نه سالگی با او همخوابه شد.
ازدواج دختران نابالغ حتی امروزه نیز توسط احکام اسلام روا دانسته شده و ترویج میشود.
منتقدین ازدواج با کودکان را به شهوت رانی مردان، بچه بازی و..نسبت میدهند. به
نظر میآید که در آنزمان ازدواج با دختران خردسال برای رسیدن به اصل افزایش
حداکثری جمعیت و استفاده حداکثری از توان باروری زنان در میان اعراب رواج داشته
است و محمد پیامبر کاری خلاف عرف انجام نداده است. البته از آنجایی که میل جنسی
مردان درهنگام همخوابگی با زنانی که بارها زایمان کردهاند یا همواره باردار هستند،
کمتر است، قابل تصور است که مردان متمول و صاحب نفوذ دختران نابالغ را به عنوان
همسر در اختیار میگرفته اند تا دست کم چندسالی از موقعیت جسمیسالم آنان بهره
برند. یک راه برای کمک به زنان برای زایمان مداوم ورود زنان برده سیاه پوست از
حبشه به عنوان دایه و کنیز بود. این دایگان وظایف شیر دادن زنان و بزرگ کردن
کودکان را برعهده میگرفتند و بنابراین زنان فرصت کافی برای زایمان دوباره بدست میآوردند.
اما کاهش سن ازدواج برای استفاده حداکثری از
توان باروری زنان، محدودیتهای فیزیولوژیکی دارد و نمیتواند راه حل نهایی باشد.
راه حل دوم و مهمتر چندهمسری است. به سادگی، هرچه مرد تعداد همسران بیشتری در
اختیار داشته باشد، تعداد فرزندان بیشتری نیز از خود بر جای خواهد گذاشت. اما سئوال
اینجاست که چندهمسری اگرچه میتواند تعداد کودکان یک مرد را افزایش دهد، اما چطور میتواند
تعداد کودکان کل طایفه را افزایش دهد در حالی که در هر صورت، تعداد زنان مشخص است.
چندهمسری برای یک جمعیت به معنای داشتن زنان فراوان برای اقلیتی از مردان و محروم
ماندن دیگر مردان از زن خواهد بود. همچنین این مردان محروم هرقدر هم که ناتوان یا
فقیر باشند از آنجایی که اکثریت را تشکیل خواهند داد، معترض شده و احتمال تنش درون
قبیلهای یا طایفه ای را افزایش خواهند داد. در واقع چندهمسری برای حفظ وحدت و
انسجام جامعه میتواند بسیار خطرناک باشد. این اعتراض وارد است البته تنها وقتی که
دیدگاه ما نسبت به مسئله ایستا باشد. چندهمسری به تنهایی نمیتواند باعث افزایش
جمعیت شود. چندهمسری تنها به همراه دیگر عواملی که خود آنرا باعث میشود به افزایش
جمعیت کمک میکند. چگونه؟ توضیح در پی خواهد آمد.
اجازه دهید مسئله مردان محروم از زنان را موقتا
کنار بگذاریم و ببینیم که چگونه چندهمسری برای حفظ و افزایش جمعیت استراتژی مناسبی
است. چندهمسری، تعداد فرزندان را افزایش میدهد. اگر مرد چهار زن داشته باشد و از
هر زن شش فرزند و هرکدام از فرزندان هم مانند وی عمل کنند، وی میتواند 576 نوه
داشته باشد! بنابراین چندهمسری، یک راه حل بسیار عالی برای افزایش ناگهانی جمعیت
تنها طی دو یا سه نسل است. البته جمعیت انسانها نیز مانند هر جانور دیگری توسط
منابع محیطی محدود میشود. بعد از دو یا سه نسل، منابع محیطی (به خصوص در محیط
فقیر حجاز) توان پاسخگویی جمعیت افزایش یافته را نخواهد داشت. درست به همین دلیل،
اعراب بیابانی مانند دیگر قبایل بربر (که در مجاورت تمدنها واقع شده اند)، برای
دسترسی به منابع بیشتر، یا به غارت و
چپاول یکدیگر میپرداختند و یا به سرزمینهای متمدنتر (ایران و روم) هجوم میآوردند.
هجوم آشوریها به بابل، پارسها به ماد و بابل، کارتاژها به روم، مغولها به چین
و... نیز درست با همین روند افزایش جمعیت و جستجوی منابع برای جبران صورت میگرفت.
جنگ و راهزنی (چیزی که در اسلام با عنوان جهاد
در راه خدا مقدس پنداشته میشود) به دو طریق مسئله افزایش ناگهانی جمعیت را حل میکند:
1. استفاده از غنایم بدست آمده برای تامین معاش جمعیت اضافی. 2. کشته شدن بسیاری
از مردان قبیله در اثر این هجوم که هم مشکل افزایش جمعیت را حل میکند و هم مسئله
مردان محروم از زنان را (بی دلیل نیست که قرآن حتی کشته شدن مسلمانان مهاجم را به
نفع اسلام میداند و آنرا به نام شهادت میستاید). جنگ مکمل چندهمسری است. جنگ
تعداد مردان را کاهش داده و بنابراین چندهمسری را راحتتر و آسانتر میسازد در
عین حال چندهمسری باعث افزایش ناگهانی جمعیت شده و نتیجه زمینه را برای جنگ و
راهزنی دوباره فراهم خواهد آورد. به این ترتیب، اعراب حجاز هراز گاهی دچار افزایش
جمعیت شده و به تناوب به شام و عراق آنزمان حمله ور میشدند. ادواری بودن این
حملات دلیلی است بر صحت تحلیل ما.
نمونه ای از مسئله کاهش جمعیت مردان قبایل در
اثر راهزنی و رواج بیشتر چندهمسری را در روایات اسلامیبعد از جنگ احد مییابیم.
در جنگ احد بسیاری از مردان یثرب کشته شدند، کنیزان و زنان اسیر بسیاری در اثر
راهزنیها به مدینه آورده شده بود و در نتیجه نسبت جنسیتی جمعیت به نفع زنان
سنگینی میکرد. به همین خاطر مردان به دستور محمد شروع کردند که گرفتن زنان بیوه و
یا کنیزان و اسیران به جای مانده. محمد نیز برای کنترل و حفظ این تعداد زیاد زنان،
جلوگیری از درگیر و نزاع بر سر زنان، دستور حجاب را صادر کرد. دستوری شوم که زنان
جهان اسلام را تاکنون در زنجیر و سرسپردگی نگاه داشته است.
در هنگام افزایش جمعیت، این احتمال وجود دارد که
یک قبیله یا فردی صاحب نفوذ بتواند قبایل دیگر را مطیع و متحد کرده و به جای جنگهای
داخلی یا حملات نامنظم، ارتشی منظم و یکپارچه ایجاد کند. این درست اتفاقی است که
ما آنرا به عنوان ظهور اسلام میشناسیم. اگر گرد و غبار ایدهها، انگارهها و
ایدئولوژیها را کنار بزنیم و منافع مادی و واقعی انسانها را اصل تحلیل قرار دهیم،
متوجه میشویم که دلیل واقعی ظهور ناگهانی یک امپراتوری اسلامی- عربی در قرن هفتم
میلادی، جز شرایط مادی -محیطی و استراتژیهای جمعیتی آن قبایل نبوده است.
در نتیجه، چندهمسری، ازدواج با دختران نابالغ،
تابعیت زنان، استفاده از کنیزان برای دایگی و.. که در احکام اسلامیمشاهده میکنیم
و امروزه بدنام هستند، همگی از اصل افزایش حداکثر جمعیت و استفاده حداکثری از توان
باروری زنان قابل استنتاج است.
استراتژیهای افزایش جمعیت همواره موفقیت آمیز
عمل نمیکنند خصوصا وقتی که به صورت سنن، عرف و مذهب صلب شده و برای محیط و شرایط
مادی مناسب نباشند. یک نمونه آن استراتژی افزایش جمعیت یهودیان حجاز است. در
یهودیت چندهمسری منع نشده است اما همچنان که داستان ابراهیم وهاجر میبینیم، با
اکراه و تنها به دلیل نازایی زن به آن روی آورده میشده است. در عهد عتیق میخوانیم
که سارا نابارور بود و ابراهیم برای اینکه از خود فرزند دکوری بر جای گذارد تا میراث
دار او باشد، با کنیز خودهاجر همبستر شده و ازهاجر اسماعیل به دنیا میآید. یک
دلیل برای خورداری از چندهمسری، مسئله تقسیم ارث بوده است. در یهودیت، برای
جلوگیری از نزاع بین برادران بر سر ارث و خطر شکاف و تقسیم قبیله ( ترس از جنگ
برادران و پراکندگی قبیله در داستانهای تورات به وفور دیده میشود مانند نزاع
یوسف با برادران خود، نزاع ایسو یا یعقوب، نزاع قبایل یهود با قبیله بنیامین و... )
ارث به نخست زاده میرسد یعنی بزرگترین پسر. بنابراین برای تبعیت دیگر برادران از
نخست زاده لازم بوده است تا همه آنان از یک مادر باشند. قابل حدس است که یهودیان
حجاز به خاطر وفاداری به این سنت، به درجه کمتری از اعراب به چندهمسری روی آورده و
بنابراین جمعیت آنان نسبتا کاهش یافته و همانطور که میدانیم در نهایت توسط
مسلمانان تبعید یا قلع و قمع شدند. اسلام
برای حل این مشکل قانون ارث نخست زاده را از یهودیان اقتباس نکرد و در عوض توصیه
میکند که ارث میان فرزندان تقسیم شود. بدیهی است که تقسیم ارث با چندهمسری مطابقت
بیشتری دارد.
به طور خلاصه، اصل حداکثر ساختن جمعیت طایفه
مهمترین اصل برای بقا بوده است. این اصل، موجب استفاده حداکثری از نیروی باروی
زنان، ناتوانی و فرودستی هرچه بیشتر آنان میشد. اگر شرایط محیطی اجازه میداد،
چند همسری میتوانست طی دو یا سه نسل، از یک مرد، طایفهای درست کند. این افزایش
ناگهانی جمعیت، کمبود منابع را به دنبال آورده و طوایف برای جبران به راهزنی، غارت
یکدیگر یا سرزمینهای حاصلخیز مجاور روی میآوردند. جنگهای مداوم، تعداد مردان را
کاهش داده و موجب رواج دوباره چندهمسری میشد. این چرخه شوم آنقدر تکرار شد تا
اینکه در نهایت به اتحاد بزرگ قبایل حجاز تحت رهبری محمد پیامبر و خلفایش و در
نهایت امپراتوری اعراب انجامید.