Thursday, January 15, 2015

قرآن، فرقان و مسیحیان نستوری

  ( یک رمزگشایی از قرآن )
امین قضایی


این مقاله خلاصه ای است از نتایج ماه‌ها مطالعه مستمر روی متن قرآن، احادیث مربوطه و تفاسیر سکولار و مذهبی موجود از آن. از خواننده تقاضا دارم که با وجود طولانی بودن متن، آنرا با دقت بخواند. 

هرکسی که قرآن را بدست گرفته و به معنای آن رجوع کرده می‌داند که متن قرآن پراکنده و سر هم بندی شده است، تنها گریز و اشاره‌ای کوتاه به موضوعات و اتفاقات دارد. همچنین متن کاملا خطابی است که گاهی محمد، گاهی مسلمانان و گاهی نیز کافران خطاب قرار داده می‌شوند. الله هم به شکل اول شخص جمع ظاهر می‌شود و هم به صورت سوم شخص مفرد. کلماتی در آن دیده می‌شود که معنایش برای خود علمای اسلام نیز روشن نیست از جمله حروف مقطعه در ابتدای سوره ها مانند ا.ل.م، ح.م، ط.ه و غیره که همچون رازی برجای مانده است(البته در این مقاله معما حل خواهد شد!) هدف این مقاله رمزگشایی از قرآن است و روش می‌سازد که توسط چه کسی (یا کسانی) و به چه هدفی نوشته شده است.
برای شروع باید تذکر داد که برخی از آیات در مکه نازل شده‌اند و برخی در مدینه. برخی از سوره‌های قرآن (مانند حجرات، فتح، الاحزاب، النور، منافقون) به طور واضح مسلمانان و منافقین را خطاب قرار می‌دهد و منحصرا شامل احکام و دستوراتی است درباب جهاد، رفتار با زنان، همسران محمد، زکات (در واقع مالیات)، برگزاری مراسم حج و مانند آن. این متون مشخصا مربوط به زمانی است که محمد به مدینه هجرت کرده است و شامل پاسخ‌ها و واکنش‌های محمد به مسائلی است که برای وی به عنوان یک کاهن و رهبر پیش می‌آمد. این آیات معمولا با عنوان "یا ایها الذین آمنو ..." آغاز می‌شوند. اغلب احادیثی که سعی در تفسیر قرآن دارند به این آیات مربوط می‌شوند، منظور و معنا تقریبا واضح است و به کمک احادیث شأن نزول آن مشخص است. این آیات و احکام به علت اهمیت‌شان توسط مسلمانان حفظ و یا نوشته شده و به همین خاطر در کتاب قرآنی که در دست داریم گنجانده شده است. اجازه بدهید این بخش را "احکام" بنامیم.
"احکام" که در مدینه از زبان محمد برای مسلمانان جاری شده است به لحاظ محتوا و سبک نوشتار کاملا در تضاد با مابقی متن قرآن قرار دارد. اگر "احکام" را از قرآن کنار بگذاریم آنچه از قرآن باقی می‌ماند شامل دو بخش است.
اگر خوب دقت کنیم متوجه می‌شویم که در بسیاری از آیات بین کتاب و قرآن تفاوت گذارده می‌شود:

الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ (15:1)         الف لام راء اين است آيات كتاب [آسمانى] و قرآن روشنگر (ترجمه فولادوند)
طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ  (27:1)     طس، اين آيات قرآن و كتاب مبين است (ترجمه مکارم شیرازی)
يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (36:1 و 36:2)                 يس. سوگند به قرآن حكيم.
وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (10:37)
و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق [كننده] آنچه پيش از آن است مى‏باشد و توضيحى از آن کتاب  است كه در آن ترديدى نيست [و] از پروردگار جهانيان است. (ترجمه فولادوند)


در این آیات به وضوح دیده می‌شود که قرآن و کتاب دو چیز متفاوت هستند(اگرچه بسیاری از ترجمه ها سعی می‌کند انرا لاپوشانی کنند و به جای کتاب، قرآن ترجمه می‌کنند و مانند این). در آخرین آیه قران توضیحی است بر کتاب و موید آن. در مثال سوره یاسین، کلمه "و " مانند بسیاری از دیگر آیات نخستین به اشتباه سوگند تفسیر و ترجمه شده است اما در اینجا مانند دو آیه اولی مشخص است که "و" حرف ربط است. در واقع "یاسین" بخشی از یک متن است(فرقان که در ادامه توضیح داده خواهد شد) و قرآن حکیم نیز یک مناجات نامه است. در متن، بسیاری از موارد قرآن "ذکر" نیز خوانده می‌شود و معمولا در ترجمه ها آنرا "قرآن" ترجمه می‌کنند.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (15:9) ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع آن را پاسداري مي‏كنيم
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ (81:27)  اين قرآن چيزي جز تذكري براي جهانيان نيست
در برخی موارد از یک قرآن عربی سخن رانده می‌شود که در ادامه متن، همان "ذکر" خوانده می‌شود.

كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (42:7)

و بدين گونه قرآن عربى به سوى تو وحى كرديم تا [مردم] مكه و كسانى را كه پيرامون آنند هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدى در آن نيست بيم دهى گروهى در بهشتند و گروهى در آتش .

قُرآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (39:28) قرآنى عربی بى ‏هيچ كژى باشد كه آنان راه تقوا پويند

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ  (12:2)

بنابراین بخشی از متن کتابی که در دست داریم اصطلاحا "قرآن عربی" یا "ذکر" است که در واقع مناجات‌نامه یا دعاهایی است که ما بخش‌هایی از آن را در سوره‌های کوتاه آخر قرآن می‌بینیم، اما تمام آن در کتاب قرآن درج نشده است. این متون همانطور که از ظاهرش پیداست عبادی و دعا گونه است و تا به  امروز نیز  مسلمانان از این آیات موزون و با قافیه برای دعاهای خود استفاده می‌کنند. متن ادعا می‌کند که این دعاها یا ذکرها به زبان عربی نازل شده است و اصل آنها در کتابی محفوظ است(85:21 و 56:77) و برای محمد به تدریج و بخش بخش به زبان فصیح عربی(16:103 و 26:195) فرستاده شده است تا محمد بتواند آنرا به راحتی بر زبان آورد(44:58 و 19:97). بنابراین قرآن عربی یعنی مناجات یا دعای عربی (به زبان عربی). صفات مختلفی که در متن به قرآن داده می‌شود مانند قرآن مجید(1:50) و قرآن کریم (56:77) در واقع نوع دعا را نشان می‌دهد یعنی دعای شکوه، دعای بخشایش و نه صفاتی که صرفا به قران نسبت داده شده است.

اما این قرآن عربی و مناجات نامه عربی برخلاف ادعا چندان هم برای اعراب روشن نبود و کلماتی در آن وجود دارد که هنوز هم معنایش را هیچ عرب زبانی نمی‌داند و مفسرین تنها به حدس و گمان و احادیث نامعتبر بسنده می‌کنند. این موضوع در قرآن نیز اعتراض شده است:

و نيك مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند جز اين نيست كه بشرى به او مى‏آموزد [نه چنين نيست زيرا] زبان كسى كه [اين] نسبت را به او مى‏دهند غير عربى است و اين [قرآن] به زبان عربى روشن است. (16:103)


پس بخشی از قرآن احکامی‌است که در مدینه خطاب به مسلمانان و علیه کافران و منافقین داده شده و ما آنرا "احکام" نامیدیم و بخشی نیز مناجات نامه‌های عربی هستند که قسمت هایی از آن را می‌توان در سوره های شعر گونه آخر قرآن یافت و ما آنرا "قرآن عربی" نامیدیم. اما همچنین در متن صحبت از کتاب رازآمیزی به نام فرقان نیز می‌شود:

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ ... (2:185)
ماه رمضان است كه قرآن براي راهنمائي مردم و نشانه‏هاي هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده (ترجمه مکارم شیرازی)

تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا (25:1)
بزرگ [و خجسته] است كسى كه بر بنده خود فرقان [ كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانيان هشداردهنده‏اى باشد 

مفسرین قرآن، فرقان را کتاب جدا کننده حق از باطل تفسیر کرده‌اند. ابن عباس می‌گوید که فرقان همان تورات است و این دو تنها در نام و ظاهر با هم متفاوت هستند2. در آیات 2:53 و 21:48  به وضوح گفته می‌شود که فرقان کتابی است که بر موسی نازل شده است. البته در متن قرآن، کلمه تورات و انجیل نیز ذکر شده است و گاهی به تورات ام الکتاب نیز گفته شده است. اما برای من روشن است که فرقان کتابی است که بخشی از عهد عتیق (اسفار یا پنج کتاب اولی که به موسی نسبت داده می‌شود) در آن گنجانده شده و به صورت بخش های مجزا (فرق) در آمده است و در واقع فرقان به معنای کتابی است بخش بندی شده و نه جدا کننده حق از باطل. این بخش ها چه هستند؟ این بخش بندی‌ها همان حروف مقطعه ای هستند که در ابتدای سوره ها آمده است. در گذشته نزد یهودیان و مسیحیان رسم بر این بود که به جای استفاده از اعداد، برای شماره گذاری از حروف استفاده کنند. جدول زیر شماره هر حرف را نشان می‌دهد:

aleph
א
1
yod
י
10
qoph
ק
100
bet
ב
2
kap
כ
20
res
ר
200
gimel
ג
3
lamed
ל
30
s[h]in
ש
300
dalet
ד
4
mem
מ
40
tau (taw)
ת
400
he
ה
5
nun
נ
50
koph
ך
500*
vau (waw)
ו
6
samek
ס
60
mem
ם
600*
zayin
ז
7
ayin
ע
70
nun
ן
700*
cheth
ח
8
pe
פ
80
pe
ף
800*
tet
ט
9
tsaddi
צ
90
tsaddi (sadhe)
ץ
900*

بنابراین الف. لام. م یعنی بخش 1.30.40 از کتاب فرقان. ن (در سوره قلم) یعنی بخش 50 از کتاب فرقان، ق (در سوره ق) یعنی بخش 100 از کتاب فرقان و به همین ترتیب. بنابراین برای مثال وقتی در کتاب قرآن می‌خوانیم الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ (10:1) یعنی احتمالا بخش 1، 30 و 200 یا 231 (یا هر نوع شماره گذاری مربوطه) از کتاب فرقان. یا به عبارت دیگر باید اینطور ترجمه شود: الر آیاتی است چند از این کتاب حکمت آموز.

رمز و معنای حروف مقطعه از مدت‌ها برای من مشخص شده بود اما نمی‌توانستم بین محتوای متن قرآن یعنی آنچه در ادامه این حروف مقطعه می‌آید با آن ارتباطی برقرار کنم. به سختی می‌توانستم قبول کنم که صرف نظر از احکام و مناجات نامه‌هایی که قرآن عربی خوانده می‌شود، مابقی متن، همان فرقان است. کتاب فرقان می‌بایست کتاب منسجمی‌باشد حال اینکه آیات قرآن اینچنین نیستند. تا اینکه یکبار در حین مطالعه همه چیز برای من و روشن واضح گشت. آنچه جلوی چشم من بود، آنچه قرن‌ها سوره های قرآن تصور می‌شود در واقع نامه‌هایی هستند که مسیحیان نستوری در شام برای فرستاده خود محمد (میسیونر مذهبی در بخش حجاز) ارسال کرده‌اند. دلیل خطابی بودن و پراکنده بودن متن به این خاطر است که متن قرآن در واقع مجموعه نامه هایی هستند که به تدریج از بلاد شام به دست محمد می‌رسیده است. به همراه نامه، بخش‌هایی از کتاب فرقان، مناجاتنامه های مختلف (قرآن مجید، قرآن کریم، قرآن حکیم و..) نیز برای محمد ارسال می‌شده است و حروف مقطعه در واقع به محتوای متن نامه‌ها اشاره نمی‌کند بلکه به کتاب ها یا مجموعه بخش هایی از کتاب فرقان اشاره می‌کند که همراه با نامه برای محمد ارسال شده است. اجازه بدهید چند مورد را بررسی کنیم:

الَر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ (11:1)

الف لام راء كتابى است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيمى آگاه به روشنى بيان شده است 

آنچه در ادامه می‌آید متن نامه است. الف. لام را بخشی از کتاب فرقان است که برای محمد ارسال شده و دارای آیات محکم است و حکیمی‌آگاه در پایان کتاب موخره ای برای آن نوشته است.(نگاه کنید به تفاوت آیات محکم و متشابه در سوره سوم آل عمران.در واقع منظور از آیات متشابه همان قرآن عربی و مناجات و بینات است) نباید ادامه نامه را با آنچه به آن الحاق شده است اشتباه گرفت. در واقع آیه اول این سوره و دیگر سوره ها اشاره به الحاقیاتی است که همراه با نامه از طریق کاروان برای محمد از بلاد شام فرستاده شده است.

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ (68:1)
ن، سوگند به قلم، و آنچه را با قلم مي‏نويسند

همراه با نامه که در واقع همان متن سوره قلم است، بخش پنجاهم کتاب فرقان (ق) فرستاده شده و به همراه قلم و دیگر چیزهای لازم برای نوشتن( و ما یسطرون) یعنی آنچه با قلم می‌نویسند. در واقع مسیحیان نستوری در شام (که عیسی را پسر خدا نمی‌دانستند و این عقیده در کتاب قرآن نیز منعکس شده است) همراه با نامه برای محمد قلم و مرکب و دیگر ملزومات ارسال کرده اند تا او برای وی بنویسد و به نامه‌هایشان پاسخ دهد.

ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ ﴿۱
ص، سوگند به قرآني كه متضمن ذكر است

در اینجا مترجم یک ویرگول اضافه کرده است که نباید در نظر گرفته شود. "و" بین دو کلمه ص و القرآن حرف ربط است و نه برای قسم خوردن. نویسنده گویا عادت داشته در آغاز یا بالای نامه، آنچه همراه نامه ضمیمه است را ذکر کند. پس باید این آیه را اینطور ترجمه کرد: آنچه به همراه نامه فرستاده شده است بخش 90 از کتاب فرقان به همراه قرآن عربی که حاوی ذکر و مناجات است. سپس نویسنده بدون اینکه اشاره دیگری بکند ادامه نامه را می‌نویسد.

حال به سوره 90 دقت کنید:
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۱﴾
فولادوند: سوگند به اين شهر
مکارم: قسم به اين شهر مقدس (مكه).

خرمشاهی: سوگند به اين شهر مى‏خورم‏


وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۲﴾
فولادوند: و حال آنكه تو در اين شهر جاى دارى
مکارم: شهري كه تو ساكن
خرمشاهی: و تو [يكچند] در اين شهر [حكمرواى مطلق و] دست گشاده‏اى

مترجمین در تبیین و ترجمه این آیات کاملا گیج هستند. اما یک چیز مشخص است و اینکه در اینجا صحبت از دو شهر و مکان مختلف است. سوگند به این شهر و سوگند به شهری که تو در آن ساکنی. کاملا واضح است که گوینده و شنونده نه در یک مکان و به صورت حضوری بلکه در دو مکان دور از هم قرار دارند.
ظاهرا این مسیحیان در ابتدا برای محمد مناجات نامه یا همان قران عربی (ذکر) ارسال میکرده اند، اما گویا متن آن چندان هم برای مردم مکه واضح نبوده و از محمد می‌پرسیدند چرا این مناجات عربی است. در آیه زیر مشخص است که مردم حدس می‌زده اند که گویا این مناجات‌ نامه‌ها از مکان دوری آمده است.

 و اگر [اين كتاب را] قرآنى غير عربی گردانيده بوديم قطعا مى‏گفتند چرا آيه‏هاى آن روشن بيان نشده كتابى غير عربی و [مخاطب آن] عرب زبان بگواين [كتاب] براى كسانى كه ايمان آورده‏اند رهنمود و درمانى است و كسانى كه ايمان نمى‏آورند در گوشهايشان سنگينى است و قرآن برايشان نامفهوم است و [گويى] آنان را از جايى دور ندا مى‏دهند. (41:44) 1

محمد از این موضوع شکایت می‌کند و به همین خاطر برای وی علاوه بر مناجات‌ها (قرآن عربی)، فرقان نیز در بخش‌های مختلف(که با حروف مقطعه مشخص شده اند) فرستاده می‌شود. در ابتدای سوره فرقان (25) می‌خوانیم:

بزرگ [و خجسته] است كسى كه بر بنده خود فرقان [=كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانيان هشداردهنده‏اى باشد 
و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند (30).... و كسانى كه كافر شدند گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم (32)

در اینجا به وضوح اعتراف می‌شود که قرآن مهجور افتاده است. همچنین در سوره طه می‌خوانیم:

طه ﴿۱ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿۲﴾ قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى .

یعنی ما برای تو بخش 400.5 کتاب فرقان را فرستاده ایم و (در پاسخ به شکایت محمد) می‌نویسد که اگر به خاطر قرآن یا مناجات دچار مشکل شده است پس اکنون می‌تواند از فرقان استفاده کند.

بنابراین سوره فرقان نقطه عطفی در ارسال این متون و نامه‌ها به محمد است. از این پس، برای محمد علاوه بر مناجات و ذکر، بخش‌هایی از کتاب فرقان نیز فرستاده می‌شود. توجه شود که فرقان در کتاب قرآنی که در دست داریم موجود نیست بلکه همراه با این مجموعه نامه ها فرستاده شده است. محمد این صحیفه ها یا نامه ها را حفظ کرده و به همین ترتیب به دست مسلمانان رسیده است. آنها هرچه را که باقی مانده و به دست شان رسیده است بدون دخل و تصرف ولو بی نظم و ترتیب، بازنویسی کرده‌اند.

باید توجه داشت که در تمامی‌این نامه‌ها فعل نزل یا انزلنا به معنای نزول از آسمان به زمین نیست بلکه به سادگی به معنای فرستادن و ارسال نامه است.

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲
در ادامه همین سوره، نویسنده از محمد می‌پرسد:
وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى ﴿۹

نویسنده از محمد سئوال می‌کند که آیا حدیث موسی را شنیده است و سپس توضیح کوتاهی می‌دهد. در یک گفتگوی حضوری هیچ نیازی نیست که چنین سئوالی مطرح و ثبت شود. همچنین دلیل پراکنده بودن و اشارات ناقص و کوتاه به قصص انبیا این است که اینها فقط اشاراتی کوتاه در نامه است و نیازی به شرح مبسوط نبوده چرا که شرح کامل در بخش‌هایی از کتاب فرقان همراه با نامه به دست محمد رسیده است. در واقع این اشارات برای این است که از محمد خواسته شود به این داستان‌ها در کتاب فرقان توجه کند.

همیشه این سئوال مطرح بوده که چرا الله گاهی سوم شخص است و گاهی اول شخص جمع. در اینجا منظور از "ما" نه خدا یا فرشته بلکه فرقه ای از مسیحیان نستوری هستند که برای محمد قرآن عربی و فرقان ارسال می‌کردند. به همین خاطر فاعل، جمع است و نه مفرد و نباید آنرا با الله اشتباه گرفت.

اکنون بهتر است به سوره کوتاه قارعه (101) توجه کنیم:
كوبنده (۱)

الْقَارِعَةُ ﴿۱﴾
چيست كوبنده (۲)

مَا الْقَارِعَةُ ﴿۲﴾
و تو چه دانى كه كوبنده چيست (۳)

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿۳﴾
روزى كه مردم چون پروانه[هاى] پراكنده گردند (۴)

يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾
و كوه‏ها مانند پشم زده‏شده رنگين شود (۵)

وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ﴿۵﴾
اما هر كه سنجيده‏هايش سنگين برآيد (۶)

فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ ﴿۶﴾
پس وى در زندگى خوشى خواهد بود (۷)

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ ﴿۷﴾
و اما هر كه سنجيده‏هايش سبك بر آيد (۸)

وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ ﴿۸﴾
پس جايش هاويه باشد (۹)

فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ ﴿۹﴾
و تو چه دانى كه آن چيست (۱۰)

وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ ﴿۱۰﴾
آتشى است‏سوزنده (۱۱)

نَارٌ حَامِيَةٌ ﴿۱۱﴾
                                               
نویسنده بدون هیچ مقدمه و موخره ای، دو کلمه القارعه و هاویه را توضیح می‌دهد. تمام مفسرین در توضیح این سوره سرگردان‌اند چرا که تصور می‌کنند این از یک مکالمه حضوری بین دو انسان یا فرشته و انسان حاصل شده است. اما پاسخ برای ما ساده است چرا که معما حل گشته است: محمد در حین خواندن متن فرقان به این دو کلمه مبهم برخورد کرده و معنای آنرا از مسیحیان نستوری در شام سئوال کرده است و آنها در این نامه کوتاه صرفا به سئوالات وی پاسخ داده‌اند.
ما در مورد این مسیحیان نستوری چه می‌توانیم بدانیم؟ به نظر می‌رسد که آنها افراد خاصی را در مکان‌های مختلف انتخاب و مامور می‌کرده‌اند تا مذهب مسیحی و خداپرستی را تبلیغ کنند. محمد تنها مبلغ مذهبی آنان نبوده است. در سوره 16 آیه 36 می‌خوانیم:

و در حقيقت در ميان هر امتی فرستاده‏اى برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد پس از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده و از ايشان كسى است كه گمراهى بر او سزاوار است بنابراين در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيب‏كنندگان چگونه بوده است.

در واقع محمد بن عبدالله یکی از مسیونرهای مسیحی این فرقه نستوری بوده است که برای هدایت مردم مکه انتخاب شده است. وی براستی خودش را رسول و فرستاده خدا می‌دانسته است اما نه به این معنا که مستقیما با خدا یا فرشته اش در ارتباط است بلکه وی از طرف مسیحیان نستوری برای فرستادن پیام خدا رسالتی دریافت کرده است.
ممکن است اعتراض شود که پس چرا محمد مستقیما تبلیغ مسیحیت نمی‌کرده است. مسیحیان نستوری مستقیما از مسیحیت سخن نمی‌گفتند چرا که نمی‌خواستند با مسیحیت رسمی‌کلیسای بیزانس (دشمن اصلی شان) تداعی شوند. البته واضح است که در متن آیات مکی نظر مثبتی نسبت به اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) دیده می‌شود اما در آیات مدنی، این نظر لطف به خصومت و طرد تبدیل شده است. به نظر می‌رسد که این مسیحیان اگرچه زبان عربی می‌دانسته‌اند اما در اصل به زبان سریانی می‌نوشته‌اند و دلیل وجود کلمات سریانی که کریستف لوکزنبورگ3 در قرآن کشف کرده (مانند زبانیه، حور عین و...) از همین روست. آنها همچنین با نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه روابط حسنه داشته‌اند و هنگامی‌که عرصه بر محمد بن عبدالله در مکه تنگ می‌شود به توصیه آنان عده ای از مسلمانان به حبشه پناه می‌برند. از عدم اشاره به افراد، مکان‌های خاص، می‌توانیم حدس بزنیم که آنان تا به حال به حجاز و مکه نیامده بودند. ظاهرا بعدا از هجرت محمد به مدینه، یا مرگ خدیجه یا حوادثی دیگر، ارتباط کتبی آنان با محمد قطع شده است و از این به بعد محمد تغییراتی بسیار در دین خود داد و دیگر از آن آیات با لحن مسیحیایی و آخرالزمانی، موزون و شاعرانه خبری نیست. در مدینه محمد خود به عنوان یک کاهن و رهبر مذهبی و سیاسی، شخصا ادعای وحی می‌کند و از زبان خدا، احکامی‌را برای مسلمانان وضع می‌کند.

هزارو  چهار صد سال است که همگان به اشتباه تصور می کنند منظور از قرآن در متن همین نامه هایی است که برای محمد ارسال شده است. در حالی که قرآن و فرقان از دست رفته است و آنچه نزد مسلمانان باقی ماند و جمع آوری شد تنها مجموعه ای از همین نامه هاست که از سوی مسیحیان نستوری در شام ارسال می‌شده است. پس در واقع، قرآنی که ما می شناسیم، قرآنی نیست که در متن به آن اشاره شده است. 




پانوشت ها:
1. تمامی‌نقل قول ها از قرآن از اینجا گرفته شده است.
2. برای یک نمونه از حدسیات مسلمانان نگاه کنید به اینجا
3.
Luxenberg., C  (2007) The Syro-Aramic of Reading of the Koran. Hnas Schiler




Wednesday, January 7, 2015

آنچه باید درباره داستان‌های قرآنی بدانید


امین قضایی




قرن هاست که داستان‌های قرآنی میان مردم عادی نقل می شود و جمهوری اسلامی نیز در مدارس، رسانه ها و فعالیت های به اصلاح فرهنگی-اسلامی خود آنها را تا حد ممکن تبلیغ و ترویج می کند. این داستان ها از کجا آمده اند؟ تقریبا هرکسی می داند که داستان های قرآنی از عهد عتیق (تورات) اقتباس شده است و چیزی جز تکرار پراکنده و ناقص اساطیر قوم یهود نیست. همچنین هرکسی که عهد عتیق را خوانده باشد می داند که این داستان‌ها در عهد عتیق با دقت و جزئیات بسیار بیشتر، منظم تر و کامل تر همراه با ذکر اسامی، مکان ها و تبار افراد ثبت شده است به طوریکه داستان‌های قرآنی در مقایسه با آن تنها اشاراتی کوتاه و اغلب تکراری و بعضا غلط هستند.


بررسی تفاوت میان داستان‌های پیامبران در قرآن و عهد عتیق تا حدی می‌تواند پیش زمینه فرهنگی که قرآن از آن آمده است را روشن کند. اما جدا از اهمیت آن برای مطالعه فرهنگ پیشا اسلامی، جهل مسلمانان متعصب را نشان داده و پروپاگاندای اسلامی را درباره اصالت و حقیقت این داستان‌ها خنثی می کند.

حتی مردمان بی دین گاهی این سئوال را از خودشان می‌کنند که محمد پیامبر با اینکه بی سواد یا عامی بوده است از چه کسی این داستان‌ها را آموخته و به عنوان وحی و یا متن الهی منتقل کرده است. آخوندها معمولا این را دلیلی برای اعجاز قرآن می‌دانند که چگونه مردی بی سواد توانسته است ماجرای پیامبران گذشته را نقل کند، پس حتما آنرا از دهان فرشته خدا شنیده است. از سوی دیگر، برخی تصور می‌کنند که حتما فردی مخفی و اسرارآمیز مانند ورقه بن نوفل یا سلمان فارسی در آموزش این داستان‌ها به محمد نقش ایفا کرده است.

اما اگر شرایط اجتماعی و فرهنگی حجاز پیش از اسلام را بشناسیم، خواهیم دانست که گفتن چنین داستان‌هایی از یک عرب حجازی نه عجیب است، نه نشانه معجزه و نه نیازی به فرضیات درباره وجود یک فرد مرموز (هرچند نوفل می توانسته یکی از منابع اطلاعاتی محمد باشد).

1.       هرکسی که قرآن را به زبان فارسی (یا زبانی که بتواند معنای آنرا بفهمد) بخواند از آشفتگی و هرج و مرج آن شگفت زده خواهد شد. به جز داستان یوسف، هیچ داستانی در قرآن به طور کامل ذکر نشده است و تنها اشارات پراکنده‌ای به داستان‌ها و ماجراهای پیامبران یهود دیده می‌شود. یک دلیل عمده این می‌تواند باشد که کتاب قرآن جمع آوری قطعات پراکنده از افراد مختلف است که در قالب فصول یا سوره‌ها از بزرگ تا کوچک سرهم بندی شده است. اما اگر از پراکندگی و آشفتگی آن صرف نظر کنیم، متن قرآن باز هم گنگ و بدون پیش زمینه باقی می‌ماند به طوریکه حتی خود علمای اسلام (که معمولا پاسخی در آستین دارند و کلمه "نمی دانم" را از زبان آنان نمی‌شنوید) نیز در منظور و محتوای برخی از آیات مردد هستند و در برخی موارد به ذکر "الله اعلم" بسنده می‌کنند. مهمتر اینکه اسامی خاص در قرآن به جز نام چند تن از پیامبران یهود به ندرت به کار رفته‌اند و به ندرت ذکری از زمان و مکان یک داستان به میان می‌آید.
نقل این داستان‌ها به صورت پراکنده و بدون ذکر اسامی خاص، مکان‌ها و ترتیب زمانی، نشان می‌دهد که گوینده متن قرآن، اطلاعات بسیار دم دستی از اسطوره‌های یهودی و مسیحی داشته است. مطمئنا عهد عتیق و جدید را نخوانده و به صورت کتبی از آنها کپی‌برداری نکرده است بلکه صرفا برخی از مهمترین داستان‌ها به گوشش رسیده است. بنابراین فرض اینکه گوینده این داستان‌ها فردی بی سواد بوده است، درست به نظر می‌رسد اما نکته اینجاست که نقل این داستان‌ها هیچ چیز تعجب برانگیزی نیست.


2.       اعراب آنزمان به خصوص قبیله قریش مردمانی تاجر پیشه بودند و مرتبا بین شام و یمن رفت و آمد می‌کردند. آنها حتی به اورشلیم نیز سفر می‌کردند و در رفت و آمدهای مکرر، علاوه بر کالاها، عقاید، باورها و داستانها نیز معاوضه می‌شد. مردم قریش نسبت به اساطیر یهود ناآگاه نبودند. قرآن خود این را اعتراف می کند:

" و چون آيات ما بر آنان خوانده شود مى‏گويند به خوبى شنيديم اگر مى‏خواستيم قطعا ما نيز همانند اين را مى‏گفتيم اين جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست" (8:31)

" و چون به آنان گفته شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده است مى‏گويند افسانه‏هاى پيشينيان است" (16:24)
البته در یک آیه احتمال اینکه فرد دیگری این داستانها را برای محمد بازگو کرده یا نوشته ای در اختیار داشته از سوی قریش ذکر می‌شود:

" و گفتند افسانه‏هاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مى‏شود" (25:5)

در سیرت رسول الله از ابن هشام، می‌خوانیم که محمد از همان نوجوانی به سفر رفت و مدتی برای همسر خود خدیجه تجارت کرد. به احتمال بسیار زیاد در طی این سفرها طی آشنایی با مسیحیان و یهودیان مختلف، وی مجذوب اساطیر ایشان شده است.

3.       مسیحیان نستوری و بسیاری از یهودیان در حجاز زندگی می‌کردند. محمد این تصور که عیسی پسر خدا نیست را از مسیحیان نستوری اقتباس کرده است چرا که آنها به تثلیث و تجسم خدا اعتقادی نداشتند و به همین دلیل توسط کلیسای بیزانس مورد تعقیب قرار گرفته بودند و بسیاری از آنها به حجاز گریخته بودند. همچنین یهودیان بسیاری در حجاز و یمن به تجارت و کشاورزی مشغول بودند. تنها در شهر یثرب سه قبیله یهود ساکن بود(بنی نضیر، بنی قریضه و بنی قینقاع) که بعدا توسط مسلمانان قتل عام یا تبعید شدند. بنابراین محیط فرهنگی حجاز با داستان‌های عهد عتیق بیگانه نبود.

گوینده قرآن حتی به عنوان فردی بی سواد و عامی که از منابع شفاهی خود استفاده کرده، چندان موفقیت آمیز عمل نکرده است (و به رغم اینکه تلاش کرده از ذکر مکان‌ها و اسامی خاص برای پرهیز از اشتباه، اجتناب کند)، در بسیاری از موارد دچار اشتباهات فاحشی شده است. در زیر چند نمونه از این اشتباهات یا عدم تقارن‌ها با متن اصلی یعنی عهد عتیق را مرور می‌کنیم:

1.       بزرگترین خطای محمد در نقل این داستان‌ها به ماری مادر عیسی مربوط است که در آیه‌ای به اشتباه توسط بستگانش خواهر هارون خوانده می‌شود:
" اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود" (19:28)
این خطا به قدری فاحش است که حتی در حدیثی از محمد درباره آن پرسیده می‌شود و وی در توجیه می‌گوید که آنان (بستگان ماری) وی را به افتخار خواهر هارون یعنی مریم می‌خواندند. در اصل مریم نام خواهر هارون است. تا به امروز، مسلمانان برای لاپوشانی این خطا، هم به مادر عیسی و هم به خواهر هارون، مریم می گویند!

2.       در عهد عتیق (خروج 32 و همچنین تثنیه 29) هنگامی که موسی برای ملاقات با خدا به کوه سینا رفته بود، مردم از هارون می‌خواهند که "برخیز و برای ما بتی بساز تا ما را هدایت کند، چون نمی‌دانیم بر سر موسی که ما را از مصر بیرون آورده چه آمده است." پس هارون از جواهرات و طلاهای بنی اسراییل گوساله‌ای طلایی می‌سازد. در قرآن، فردی سامری چنین گوساله‌ای را می‌سازد و ذکر می‌شود که حتی هارون قصد جلوگیری از آنرا داشته اما موفق نشده است:
" فرمود در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت " (20:85)
معلوم نیست که یک فرد سامری در بین قوم اسراییل چه می‌کرده (اسراییل در آنزمان بیابان سرگردان بوده است) و چگونه اسراییل حاضر شده است که از چنین شخص بیگانه‌ای پیروی کند. مسلم است که در نبود موسی، هارون رهبر اسراییل خواهد بود و از او تبعیت خواهند کرد.

البته این خطا می‌تواند عمدی باشد چرا که قرآن هارون را پیامبر می‌داند و احتمالا نخواسته است که چنین گناهی را به وی نسبت دهد. در هر حال این نشان می‌دهد که نویسنده قرآن با مکان و زمان رویدادها آگاهی نداشته است و تنها روایت را به صورت شفاهی شنیده است (یکی دیگر از این خطاهای احتمالا عمدی داستان آزمون ابراهیم است که در قرآن این اسماعیل است که باید قربانی شود و نه اسحاق!).

3.       در قرآن سلیمان یک پیامبر دانسته می‌شود و از چنان حکمتی برخوردار است که حتی می تواند با جانوران نیز سخن بگوید:

" و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته‏ايم و از هر چيزى به ما داده شده است راستى كه اين همان امتياز آشكار است" (27:16)

اما در عهد عتیق، سلیمان تنها پادشاهی حکیم است و درباره جانوران اطلاعات دارد و نه اینکه زبان آنان را می‌داند. "سلیمان درباره حیوانات و پرندگان و خزندگان و ماهیان اطلاع کافی داشت، او همچنین تمام گیاهان را از درختان سرو گرفته تا بوته های کوچک زوفا که در شکاف دیوارها می رویند می شناخت و درباره آنها سخن می گفت." (اول پادشاهان 4:33)

دانش نسبت به جانوران به معنای دانستن زبان آنها نیست. معلوم است که نویسنده قرآن تعبیر غلطی از متن اصلی داشته (یا در اصل به متن اصلی دسترسی نداشته است) و یا اینکه سخنانی اغراق آمیز شنیده است (مانند صحبت کردن با مورچگان و اجنه و کنترل روی باد). همچنین پیامبر دانستن سلیمان یک خطای بزرگ است زیرا بنا بر عهد عتیق، سلیمان در اواخر عمر خود به بت پرستی روی می‌آورد و حتی خواهر فرعون را به زنی می‌گیرد و برای همسران خود بت خانه می‌سازد تا خدایانشان را در آنجا بپرستند (اول پادشاهان 11). مشخص است که نویسنده قرآن از این موضوع اطلاعی نداشته است و یا آنرا نادیده گرفته است.

همین گفته در مورد داوود پادشاه صادق است. داوود پیامبر نبود اما در قرآن پیامبر معرفی شده و بنابراین معصوم تصور می‌شود در حالیکه در عهد عتیق داوود دو بار مرتکب گناهی بزرگ می‌شود: 1. زنا (یا در واقع تجاوز) 2. سرشماری از مردم اسراییل. 

این موارد نشان می‌دهد که منبع گوینده قرآن، نه کتبی بلکه شفاهی بوده است و اتفاقات جزئی در عهد عتیق را نشنیده است.
4.       خطای دیگر قرآن مربوط به شخصیتی به نام هامان است. در عهد عتیق هامان یکی از وزرای خشایار شاه است که توطئه قتل عام یهودیان را می‌چیند (نگاه کنید به کتاب استر). اما در قرآن به طرز عجیبی به عنوان یکی وزرای فرعون در زمان موسی ظاهر می‌شود:

و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و
 هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند بنمايانيم (28:6)
پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مايه اندوهشان باشد آرى فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند (28:8)
همچنین در آیات زیر دقت کنید:
" به سوى فرعون و هامان و قارون [اما آنان] گفتند افسونگرى شياد است" (40:24)
" و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاك كرديم] و به راستى موسى براى آنان دلايل آشكار آورد و[لى آنها] در آن سرزمين سركشى نمودند و [با اين همه بر ما] پيشى نجستند" (29:39)

این سه نام (فرعون، قارون و هامان) پشت سر هم آمده اند که نشان می‌دهد گوینده قرآن به جهت هم آوایی اسمی، آنها را با هم حفظ کرده و با هم به یاد آورده است و به همین خاطر در کنار هم گذارده است.

5.       در عهد عتیق، نوح سه پسر به نامهای حام، سام و یافث دارد. بعد از طوفان نوح، وی تاکستانی بنا کرده و از انگور آن شراب ساخته و در خیمه خود مست و از شدت مستی برهنه می شود. حام به نزدیک خیمه می‌آید و وقتی پدر خود را برهنه می‌بیند به جای پوشاندن وی، برادرانش را صدا می‌زند. برادران وی (سام و یافث) عبایی بر پشت خود انداخته و بدون دیدن برهنگی پدر، عقب رفته و وی را می‌پوشانند. نوح وقتی از این موضوع با خبر می‌شود حام و پسرش کنعان را نفرین می‌کند. گوینده قرآن هیچ ذکری از اسامی پسران نوح نمی کند و احتمالا تنها از سرکشی یکی از پسران نوح شنیده است و گویا داستان اصلی را به یاد نمی‌آورد و اینطور نقل می کند که این فرزند بر کشتی سوار نشده و همراه با کافران غرق شده است.

همچنین قران بیان می کند که طوفان نوح به این دلیل رخ داد که قوم وی پیامبرانش را تکذیب می‌کردند (26:105) این در حالی است که در عهد عتیق دلیل آن کاملا چیز دیگری است. در پیدایش 6 می‌خوانیم که "پسران خدا مجذوب دختران زیبا روی انسانها شدند و هرکدام را که پسندیدند به زنی گرفتند. " از این زنان، مردان غول آسایی پدید آمد که در زمین جنگ و کشتار می کردند. به همین دلیل خدا از آفرینش خود پشیمان شد. جزئیات بیشتر این داستان در کتابی به نام انوش هست که در عهد عتیق گنجانده نشده است اما نسخه‌ای از آن در طومار دریای مرده کشف شده است. 

بنابراین، مسلمانان مشروب خواری نوح را انکار می‌کنند. گریزهای کوتاه قرآن به داستان‌ها، به ایشان کمک می‌کند تا در انتخاب اساطیر یهود گزینشی عمل کنند. در حالیکه این اساطیر را اقتباس کرده و پیامبر خود را در سلسله پیامبران یهود می‌دانند، آن بخشی که با عقاید و محتوای قرآن مطابقت نداشته باشد را منکر می‌شوند.


6.       بنا به تعبیر متن قرآن (و احتمالا باورهای مذهب پیشااسلامی)، مسلمانان این اعتقاد عجیب را دارند که کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل بنا شده است. حتی تصور آن هم خنده دار است که ابراهیم صدها کیلومتر را از اسراییل (بیت لحم) به وسط بیابان در حجاز بیاید، در آنجا خانه ای برای خدا بسازد و برگردد.
" و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه‏هاى خانه (كعبه)را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذير كه در حقيقت تو شنواى دانايى" (2:127)

7.       در نهایت قرآن، در ذکر اسامی بسیار بی‌نظم عمل کرده و معلوم است که نویسنده سعی می‌کند اسامی را به یاد آورد:
" و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم .و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند.  و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم" (6: 84,85,86)

ترتیب زمانی این پیامبران و کاهنین برآمده از نسل ابراهیم به ترتیب زیر است: لوط (البته لوط فامیل اوست و نه از نسل او)-اسماعیل-اسحاق- یعقوب- یوسف-موسی (البته موسی از نسل لاوی دیگر پسر یعقوب است)- هارون- داوود- سلیمان و...
از کسانی که در قرآن اعجاز می بینند باید پرسید که چگونه خداوند نمی‌تواند نام چند پیامبر را با ترتیب زمانی درست ذکر کند. چرا نام دقیق اشخاص و مکان‌ها را نمی داند؟ از تمامی اینها مشخص است که گوینده قرآن تنها محتوای داستان‌ها را به خاطر سپرده است و در مورد اسامی دقیق، تبار افراد، ترتیب زمانی رویدادها و محل زندگی شخصیت‌ها هیچ اطلاعی ندارد و یا نتوانسته آنها را به خاطر بیاورد. ارجاعات اندک در قرآن دلیلی است بر اینکه محمد از منابع شفاهی و با اطلاعاتی جسته و گریخته، استفاده کرده است. و البته برای این کار یک حافظه ضعیف هم کفایت می‌کرده است و نیازی به فرض وجود فردی مرموز و دانا نیست که وی را مخفیانه هدایت کند. دروغ ها را آدمهای باهوش نمیگویند بلکه آدمهای احمق باور می‌کنند.