تحلیلی
بر اکثریت خاموش مردم ایران
اکثریت
خاموش یک اصطلاح علمی نیست و تعریف دقیقی هم ندارد. اولین بار نیکسون آنرا به در
یک نطق برای اینکه تمامی مردم را خطاب کند، به کار برد. با یک تعریف کلی می توان
گفت اکثریت خاموش افرادی از یک جامعه هستند که نقش فعالی در سیاست نداشته و حتی
عقاید سیاسی خود را در فضای عمومی مطرح نمی کنند. برای
اهداف این مقاله، ما اکثریت خاموش ایران را آندست از مردمی تعریف میکنیم که در
فعالیت سیاسی له یا علیه جمهوری اسلامی به صورت مستقیم مشارکتی ندارند یا می توان
گفت تلاشی برای تغییر یا حفظ شرایط موجود انجام نمیدهند. بنابراین اکثریت خاموش
به معنای عدم شرکت در انتخابات یا نداشتن عقیده سیاسی نیست. به نظر می رسد که آندست از اپوزیسیون ایران و به الاخص فعالین چپ
گرا که برای ایجاد یک انقلاب و براندازی قطعی جمهوری اسلامی تلاش میکنند، در
مرحله ای به کشاندن بخش قابل توجی از اکثریت خاموش به خیابان ها نیازمند هستند.
بنابراین این سئوال به جایی خواهد بود اگر بپرسیم براستی اکثریت خاموش ایران در
مواجهه با حکومت مستبد جمهوری اسلامی چگونه می اندیشد؟
برای پاسخ به این پرسش، باید مشروعیت جمهوری اسلامی نزد
اکثریت خاموش مردم را بررسی کنیم. این کار به تحقیق و پژوهش میدانی نیاز دارد. من
ابزار این کار را در اختیار ندارم اما در مقابل می توان براساس تجربه شخصی و روش
تجزیه و تحلیل، اکثریت خاموش را در رابطه با عقیده و موضع اش نسبت به جمهوری
اسلامی، تقسیم بندی کرد. این تقسیم بندی از این جهت مفید است که نشان می دهد برای
مشارکت (و شاید سازماندهی) هرچه بیشتر مردم در مبارزه علیه جمهوری اسلامی روی چه
نکات و مسائلی می توان دست گذارد بی آنکه به ورطه پوپولیسم فرو نرفت. همچنین با
توجه به این تقسیم بندی، می توان حدس زد یا به مطالعه پرداخت که در مقاطع حساس
اکثریت خاموش چگونه و چه چیز را انتخاب خواهد کرد.
اکثریت خاموش را براساس مشروعیتی که جمهوری اسلامی نزد
ایشان دارد می توان به پنج دسته تقسیم کرد:
۱. اگر بخش سازماندهی شده جمهوری اسلامی مانند طلاب،
نیروهای سپاه، اطلاعات، بسیج و... را کنار بگذاریم، حامیان خاموش جمهوری اسلامی را
می توان به عنوان اولین دسته از اکثریت خاموش لحاظ کرد. جمهوری اسلامی و به خصوص
نسخه اصول گرای آن به هر دلیلی نزد این بخش مشروعیت داشته و در انتخابات به جناح
اصول گرا رای می دهند. با وجود این، این بخش آنچنان در حاشیه است که جمهوری اسلامی
قادر به سازماندهی آنان نیست که دلیل آن حاشیه ای بودن این افراد می تواند اقامت
در روستا یا شهرهای کوچک و نیز کهولت سن
باشد. در واقع برخلاف عناصر حکومتی، آنچه این بخش از اکثریت خاموش را به جمهوری
اسلامی متصل می کند نه منفعت بلکه بیشتر مذهب و سنت است.
۲. بخش دوم از اکثریت خاموش، با فاصله دور یا نزدیک به
دستگاه حکومتی متصل است اما نه عقیدتی بلکه براساس منفعت. بسیاری از نیروهای
بوروکرات رده پایین اگرچه کلیت نظام را می پذیرند اما با جریان اصلی جمهوری اسلامی
مخالف هستند چرا که منافع ایشان را لحاظ نمی کند و یا به طریقی منافع پیشرفت این
افراد در سلسله مراتب بوروکراتیک می شود. در واقع ریشه مادی جریان اصلاح طلب را در
همین بخش از اکثریت خاموش باید یافت. این افراد به واقع در سیاست فعال نیستند اما
ممکن است گاهی به خاطر مقام اداری خود در سیاست تاثیرگذار باشند یا در آن درگیر
شوند. کارمندان دولتی و بسیاری از بخش های رده پایین سپاه یا ارتش و اصحاب رسانه
مثال هایی از این قشر هستند. بسیاری از آنان در گذشته در دستگاه حکومتی بوده اند
که به تدریج حذف یا تصفیه شده اند و ریشه نارضایتی آنان را هم در همین جا باید جست.
بسیار مهم است که عدم رضایت آنان را نشانه
آگاهی سیاسی و مترقی بودن عقاید ایشان ندانیم چرا که آنها در واقع موافق نظام
هستند اما به شرطی که منافع آنان را هم تامین کند. یافتن ایدئولوژي پنهان این قماش
کارسختی نیست چرا که عقاید آنان تفاوت چندانی با ایده های اصلاح طلبان(به خصوص
میانه رو) ندارد.
۳. نزد بخش سوم و عظیمترین بخش از اکثریت خاموش، جمهوری
اسلامی مشروعیتی ندارد و حتی شاید خواهان نابودی آن باشند، اما آنها نسبت به کل
فضای سیاسی ایده جبرگرایانه ای دارند. به طور کلی این بخش مشکلات را ناشی از نقص
فرهنگ کلی میان ایرانیان، نفوذ یک استعمار پنهان، تنبلی ناشی از پول نفت یا مدیریت
ضعیف و... می دانند. کارکرد این اظهار نظرهای کلی در واقع بهانه ای است برای طفره
رفتن از فعالیت در فضای سیاسی. در عمل این افراد هیچ عقیده مشخصی ندارند و اگر
عقاید آنان را بکاود جز تناقض گویی چیزی از آن بیرون نخواهد کشید. این بخش اگرچه
با علاقه در حیطه خصوصی خود به بحث سیاسی می پردازد، اما کاملا درگیر زندگی روزمره
است و در برهه های حساس نظاره گر باقی میماند. پیشه وران و در واقع خرده بورژوازی
و همچنین بخش بزرگی از کارگران چه صنعتی و چه خدماتی در این دسته قرار می گیرند. در
واقع کناره گیری از سیاست یک رویکرد قدیمی پیشه وری است چرا که درآمد و حرفه او
کمترین وابستگی به دولت را دارد. بنابراین پیشه وران آموخته اند که همچنان که فضای
سیاسی در زندگی انها کمترین نقش را دارد (آنها هم خود کارفرما هستند و هم کارگر)
بنابراین بهتر است که آنها نیز در فضای سیاسی کمترین نقش را ایفا کنند. تجربه
چندین ده ساله سرمایه داری رشدنیافته ایران موجب شده است که بسیاری از صنایع در حد
خرد و مانوفاکتوری (یا شبکه ای از مانوفاکتورهای به هم پیوسته- در واقع اصناف و
اتحادیه هایشان در ایران چیزی جز همین شبکه نیستند) باقی بماند و دیدگاه طبقاتی
آنان روی عقاید عامه تاثیر فراوان بگذارد. بنابراین قابل درک است که چرا حتی برخی از
کارگران صنعتی و خدماتی نیز در این دیدگاه
سهیم هستند. بسیاری از کارگران در همین محیط های کوچک همراه با خرده بورژوازی کار
می کنند و در مقابل شرایط سخت اقتصادی دنیای بیرون خود را با کارفرمای آسیب پذیر
خود هم منفعت احساس می کنند. این بخش چه کارگران و چه خرده بورژوازی به سختی امرار
معاش می کند و همین سختی موجب مخالف خاموش( که سرچشمه تناقض گویی انان در مورد
سیاست است) آنان نیز می شود اما در عین حال شرایط اقتصادی خرده بورژوایی، ایشان را
از فعالیت سیاسی دور نگاه می دارد.
۴. بخش چهارم مخالف
جمهوری اسلامی است، خود را سرکوب شده و خارج از بدنه حکومت می داند و با علاقه نیز
حوادث و اخبار سیاسی را دنبال می کند، اما
به مبارزه دست نمی زند. نسبت به پیشه وران و کارگرانشان، آگاهی سیاسی بیشتری دارند
و حتی در دل براندازی و سرنگونی جمهوری اسلامی را آرزو می کنند. با این حال
آلترناتیو سیاسی مشخصی نداشته، عضو حزب و دسته خاصی نیستند و حتی سمپاتی سیاسی
مشخصی نیز از خود بروز نمی دهند و بنابراین همواره در خطر دنباله روی قرار دارند. در هنگام قیام توده ای این گروه آماده است که به
خیابان ها بیاید اما به دلیل عدم سازماندهی، به سرعت نیز عقب نشینی کرده و ریزش می
کنند. کارگران متخصص و دانشجویان را می توان در این بخش قرار داد. ایرانیان ساکن
در خارج از کشور که به ایران رفت و آمد می کنند، فعالین سازمان های غیردولتی،
فرهنگیان و هنرمندان و به طورکل افرادی در مشاغلی فعال هستند که توسط جمهوری
اسلامی منع می شوند نیز در همین دسته جای می گیرند.
۵. بخش پنجم در
واقع بدنه ریزش شده احزاب چپ قدیمی، نظامیان بازنشسته رژیم سابق، سلطنت طلبان
خاموش، بخش آگاه کارگران صنعتی و فعالین سیاسی کنارکشیده هستند. کسانی که به عنوان
یک هویت قومی یا مذهبی خاص خود را سرکوب شده احساس می کنند را نیز می توان در همین
دسته قرار داد. ویژگی مشترک آنان در مخالفت کامل با جمهوری اسلامی است اما عدم
فعالیت آنان در ترس یا ناتوانی از فعالیت سیاسی و صنفی است. برخلاف چهار بخش فوق از اکثریت خاموش، این قشر
کاملا خواهان نابودی جمهوری اسلامی است و در این راه شکی ندارد. این افراد ممکن
است به یک خرده فرهنگ مخفی و زیرزمینی تبدیل شده باشند و شاید این فعالیت را سیاسی
بپندارند. برخی از آنان به عنوان پناهنده یا مهاجر به خارج از کشور سفر می کنند.
در نفرت آنان از جمهوری اسلامی به هردلیلی شکی نیست اما ترس، ناتوانی، سرخوردگی و
... مانع شرکت آنان در فعالیت سیاسی می شود.
برای هرکدام از این دسته بندی های ما یک شخصیت کلیشه ای نیز
قابل تصور است. به ترتیب از بالا به پایین
فرد را به یاد یک پیرمرد مذهبی روستایی، کارمند وزارت خانه با ته ریش، بقال و
راننده تاکسی، دانشجوی شهرستانی و فعال توده ای که اکنون شاعر شده است می اندازد. این دسته بندی ما مطلقا سلیقه ای نیست چرا که
براساس یک تقسیم بندی منطقی ایجاد شده است چرا که موضع آنها به ترتیب موافقت کامل،
موافقت مشروط، بی طرفی، مخالفت محدود و مخالفت کامل است. اما مهمتر اینکه از این دسته
بندی می توان نتایج سیاسی خاصی برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی استنتاج کرد.
یک پرسش مهم این است که به مشارکت سیاسی کدام بخش از اکثریت
خاموش می توان امیدوار بود. دسته بندی ما نشان می دهد که تنها برای بخش اول،
جمهوری اسلامی مشروعیت دارد. بنابراین از هرچهار بخش صدای مخالفت شنیده می شود اما
این عدم مشروعیت تاحد زیادی کاذب است و نباید از آن استنتاج کرد که این بخش ها
براحتی حاضر به مشارکت سیاسی نیز خواهند بود. در واقع مخالفت قشر دوم کاذب است و
بهتر است که از آنان فاصله گرفت. نتیجه آن است که تنها به مشارکت بخش کوچکی از قشر چهارم و پنجم از اکثریت خاموش می
توان امیدوار بود.
پس اولین نتیجه گیری ما این است که عدم مشروعیت نظام به
معنای آمادگی مردم برای قیام و فعالیت سیاسی نیست. همچنین مستعدترین بخش برای مشارکت سیاسی بخش
چهارم است، اما از آنجایی که آنان هیچ آلترناتیو سیاسی و شعور سازماندهی ندارند و
نیز به آسانی ریزش می کنند براحتی می توان فهمید که چرا تاکنون قیام مردم توسط
جمهوری اسلامی قابل کنترل بوده است. سبک اعتراضات توده ای قشر چهارم برای مثال
آنطور که در جنبش دانشجویی یا زنان شاهد بودیم، عمدتا متمرکز بر خبررسانی است و نه
سازماندهی. دلیل این امر آنست که ماهیت
طبقاتی این افراد کارگران خدماتی و متخصص است. بنابراین حساسیت سیاسی آنان از
تحصیلات بالا یا متوسط انان برمی آید و نه از یک آگاهی سیاسی واقعی. کارگران
خدماتی و متخصص، بنابه ماهیت حرفه خود، اگرچه قدرت اعتراض بالایی دارند اما در پی
گیری مطالبات خود جدی نیستند.
تصویر ما از اکثریت خاموش مانند همین خود این نام، مایوس
کننده به نظر می رسد. اما بهتر است که با واقعیت دردناک مواجه باشیم تا اینکه خود
را با تصویری از مردمی آماده برای انقلاب و جانفشانی فریب دهیم. با این حال من
مایلم که برای یک قیام توده ای با استفاده از همین دسته بندی نتایجی را استنتاج
کنم. اولین و مهمترین نکته این است که سبک فعالیت در قالب جنبش های علنی آنطور که
مطابق میل دسته چهارم از اکثریت خاموش است باید کنار گذاشته شود و به جای آن به
سازماندهی واقعی در میان مردم پرداخته شود.باید به هر طریقی بخش سوم که اکثریت
عظیم مردم را شامل می شود به لحاظ سیاسی آگاه و حساس کرد. تحت شرایط اقتصادی به بار آمده توسط جمهوری
اسلامی، بسیاری از بخش های پیشه وری نابود شده و به تعداد کارگران بیکار افزوده
شده و بنابراین پتانسیل ها برای مشارکت سیاسی بالا می رود. تحلیل ما از قشر سوم
نشان می دهد که با اسطوره های رایج بر عقاید عامه که ریشه در خرده بورژوازی دارد
باید مبارزه شود مانند اعتقاد به تئوری های توطئه در سیاست و تکنوکراتیسم. در
پایان بررسی ما نشان داد که تحلیل طبقاتی و رجوع به ماهیت طبقاتی در اکثریت خاموش
مردم چه اندازه رهگشاست.